فصل سوم –اصلاحات و سوابق آن در رژیم ولایتفقیه
چه خوب بود اگر خمینی پدر طالقانی را پس نمیزد و ریاستجمهوری ایشان را میپذیرفت. اما حتی ما بهدرستی نفهمیدیم که چه شد که آقای طالقانی سه ماهونیم پس از اینکه ما او را نامزد ریاستجمهوری کردیم، بهطور ناگهانی درگذشت. من دلیلی ندارم که بگویم این درگذشت مشکوک است. اما توده مردم در آنزمان شعار میدادند «بهشتی، بهشتی، طالقانی را تو کشتی».
در هر حال، پدر طالقانی که در آبان 57از زندان آزاد شده بود، در بیرون زندان فقط 10ماه و نیم بهسر برد و هر روز هم از جانب دار و دسته خمینی تحت فشار و در معرض جنگ اعصاب و بحران قرار داشت.
رفتار خمینی با آیتالله طالقانی، مفسر بزرگ قرآن، که دیگر نمیشد به او هم برچسب التقاطی و منافق زد، نشان داد که رژیم خمینی ظرفیت اصلاح شدن ندارد. هر کس اندک آشنایی با قران و تفسیر داشته باشد، میداند که خمینی در تفسیر قران نه فقط به گردپای پدر طالقانی هم نمیرسید، بلکه سراپا غرق در منطق صوری و اسلوب اسکولاستیکی و جهانبینی قرونوسطایی بود. تنها نقطه قوت خمینی مبارزه جویی او در زمان شاه البته از موضع مادون سرمایهداری بود. مطلعین میدانند که خمینی بعد از کودتای ننگین سال1332، هم کاسه کاشانی و سپهبد زاهدی بود که اعدام مصدق را میخواستند. خمینی تا زمان فوت آقای بروجردی بزرگ در ابتدای 1340، «حاج آقا روح الله» نامیده میشد. سپس در جریان ” انقلاب سفید“ که شاه برای حفظ رژیمش به اصلاحات ارضی و شرکت زنان در انتخابات روی آورد، به مخالفت برخاست. قد علم کردن او در برابر کاپیتولاسیون بودکه شهرت و مقبولیت او را به اوج رساند. پس از 15خرداد 1342شاه قصد دستگیری و زندانی کردن او را داشت. اما سه تن از مراجع شناخته شده آن زمان (شریعتمداری و میلانی و مرعشی) به اتفاق گروه دیگری از روحانیان شناخته شده از تبریز و سایر نقاط در شهر ری در جوار حرم شاهعبدالعظیم جمع شدند و گویا اعلامیهیی صادر کردند که مضمون آن ارتقای ”حاج آقا روح الله“ به رتبه آیتاللهی و مرجعیت بود تا خمینی بدینوسیله از پیگیرد و دستگیری مصونیت پیدا کند. هر چند که خمینی در منتهای ناجوانمردی حتی شریعتمداری را هم که باعث نجات او شده بود، تحمل نکرد و به رذیلانهترین صورت، کاری را که شاه نکرده بود انجام داد و آیتالله شریعتمداری را در عین کهولت و بیماری و کبر سن، حبس خانگی کرد و به تلویزیون کشاند.
***
راستی که خمینی به هیچکس وفا نکرد. حتی از اعدام قطبزاده هم که در هواپیمایی که از فرانسه به تهران آمد در کنارش نشسته بود، صرفنظر نکرد. یکی از زندانیان دهه 60نقل میکرد که وقتی قطبزاده را نیمهشب برای اعدام میبردند، چندین بار شعار درود بر مجاهدین داده بود….
عزل بازرگان اولین نخستوزیر خمینی که خودش دولت و نخستوزیری او را به امام زمان منسوب میکرد، عزل بنی صدر اولین رئیسجمهور رژیم که خودش میگفت نویسنده اصل ولایتفقیه در خبرگان بوده، و سپس عزل منتظری جانشین اعلام شده خمینی، جای تردید باقی نگذاشت که رژیم ولایتفقیه هیچگونه قابلیت استحاله و اصلاح ندارد. گفته بودیم که افعی هرگز کبوتر نمیزاید.
***
مسعود رجوی ـ اصلاحات خمینی و حکم هشت مادهای
یکسال و نیم پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰که سرکوب و شکنجه و اعدام (گاه صدها اعدام و تیر خلاص فقط در یک شب) آبرو و حیثیتی برای رژیم باقی نگذاشته بود و برخی دستجات درونی رژیم و حتی منتظری جانشین رسمی خمینی هم بهستوه آمده بودند، خمینی در ۲۴آذر ۱۳۶۱یک حکم ۸مادهیی خطاب به قوه قضاییه و تمام ارگانهای رژیم صادر کرد. این حرکت در آن زمان سر و صدای زیادی بهپا کرد و به آغاز رفرم و اصلاحات در رژیم خمینی تعبیر شد، هر چند که خمینی، در سراپای همین حکم، مجاهدین و هر فرد و گروه برانداز را مستثنی کرده بود.
مهمترین نکات حکم 8مادهای خمینی بهشرح زیر بود:
«- رسیدگی به صلاحیت قضات و دادستانها و دادگاهها با بیطرفی کامل بدون مسامحه و بدون اشکالتراشیهای جاهلانه که گاهی از تندروها نقل میشود
- احدی حق ندارد با مردم رفتار غیراسلامی داشته باشد.
- هیچکس حق ندارد کسی را بدون حکم قاضی که از روی موازین شرعیه باید باشد، توقیف کند یا احضار نماید
- هیچکس حق ندارد در مال کسی دخل و تصرف کند یا توقیف و مصادره نماید مگر به حکم حاکم شرع
- هیچکس حق ندارد به خانه یا مغازه یا محل کار کسی بدون اذن صاحب آنها وارد شود یا کسی را جلب کند یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید یا نسبت به فردی اهانت نموده یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند و یا برای کشف گناه، شنود بگذارد
- آن چه ذکر شد و ممنوع اعلام شد، در غیرمواردی است که در رابطه با توطئهها و گروهکهای مخالف اسلام و نظام جمهوری اسلامی است که برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و افساد فیالارض اجتماع میکنند و محارب خدا و رسول میباشند، که با آنان در هر نقطه که باشند و همچنین در جمیع ارگانهای دولتی و دستگاههای قضایی و دانشگاهها و دانشکدهها و دیگر مراکز با قاطعیت و شدت عمل ولی با احتیاط کامل باید عمل شود،
- اگر برای کشف خانههای تیمی و مراکز جاسوسی و افساد علیه نظام جمهوری اسلامی از روی خطا و اشتباه به منزل شخصی یا محل کار کسی وارد شدند و در آن جا با آلت لهو یا آلات قمار و فحشا و سایر جهات انحرافی مثل مواد مخدره برخورد کردند حق ندارند آن را پیش دیگران افشا کنند
- هیچیک از قضات حق ندارند ابتدائاً حکمی صادر نمایند که به وسیله آن مأموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل یا محلهای کار افراد وارد شوند که نه خانه امن و تیمی است و نه محل توطئههای دیگر علیه نظام جمهوری اسلامی است.
-جناب حجت الاسلام آقای موسوی اردبیلی، رئیس دیوان عالی کشور و جناب آقای نخستوزیر (میرحسین موسوی) موظفند شرعاً از امور مذکوره با سرعت و قاطعیت جلوگیری نمایند
- باید ملت از این پس که در حال استقرار و سازندگی است احساس آرامش و امنیت نمایند و آسوده خاطر و مطمئن از همه جهات به کارهای خویش ادامه دهند».
***
مسعود رجوی ـ موضع مجاهدین
مجاهدین در همان زمان ”دعوی رفرم! در اوج خفقان بازگشتناپذیر“ از سوی ولیفقیه ارتجاع را به سخره گرفتند.
سرمقاله نشریه مجاهد بتاریخ 9دی 1361در این باره نوشت:
-مشکل مردم و انقلاب ایران با رژیم خمینی از همان روز نخست، نه در بد عملی این یا آن پاسدار یا حاکم ضدشرعی بلکه در بنیاد رهبری غاصبانه خمینی و رژیم قرون وسطایی، ضدبشری و دجال گونه اوست… پس مشکل رژیم یک مشکل سیاسی مربوط به حاکمیت و قدرت حاکم است و لاغیر…
-در شرایطی که بهگفته ناطق نوری وزیر کشور رژیم تنها در آبانماه 1600نفر فقط در تهران به اتهام هواداری از مجاهدین دستگیر شدهاند… خطر ”رفرم“ برای آنهایی که آب از سر رژیم شان گذشته در این است که بهقول توکویل (نویسنده و متفکر سیاسی فرانسوی قرن نوزدهم) دست زدن به رفرم، همانا دست زدن به انقلاب (بهمعنی واژگونی) میباشد و بهناگهان همه رشتههای دیکتاتوری را پنبه میکند.
-اگر خمینی تظاهرات اواخر شهریور و اوایل مهر 60را با قساوت بیحد و حصر و غیرقابل تصور، سرکوب نمیکرد از جرقه حریق بر میخاست.
-این رژیم نه امکان رفرم دارد و نه آلترناتیوی در داخلش شانس وجود دارد.
- بنابراین، جای این دارد که به خمینی بگوییم، تو مسأله مردم را حل کن، مسأله مجاهدین پیشکش و از این بابت هیچ غم مخور! زیرا چنانچه فیالواقع بتوانی به درد مردم برسی، مجاهدین هر که باشند و به هر پایهیی هم رسیده باشند، خودبهخود دیگر موضوعیتی نخواهند داشت. اما وای بر تو اگر همچنانکه تا کنون در سرکوب و خفقان افزودهای، باز هم به آن ادامه بدهی…
***
27سال پیش، سرمقاله «مجاهد» با قطعه زیر از جمعبندی سال اول مقاومت از قول خود من، اینچنین خاتمه مییافت:
«…. به خمینی باید گفت: مگرتو مدعی نیستی که همه امت پشت سرتوهستند؟ مگربه قول دجالانه خودت، همه نیروهای معنوی کائنات را هم پشت سر خودت نداری؟ مگر بر اساس دعاوی کذب خودت، خدا و پیغمبر واسلام وملتهای اسلام وامام زمان و امثالهم را پشت سرت نداری؟ مگر رهبر مستضعفان جهان نیستی؟
مگر پایه طبقاتی مکفی (به قول برخی مدعیان) نداری؟
مگر توان بسیج بهاندازهی کافی نداری؟
گیریم که توان سازماندهی و قدرت تاکتیکی و همه این چیزها را هم داری، خوب، بارک الله! بنا بر این، از ماده و معنا که چیزی کم نداری!
پس بیزحمت، یک مرحمتی بفرما و به قصد شتشوی چهرهی رذل و پلید خودت هم که شده، سر مشک دیکتاتوریات را باز کن و از شکنجه و اعدام دستبردار…
خوب، کسی که چنان پایههایی دارد، دیگر چرا میترسد؟ مگر از پاریس، یک جمبوجت حامل خبرنگار و مفسر و تحلیلگر باخودش نبرد به ایران؟ حالا چطور شد که همه خبرنگاران جهان، جاسوس شدند!؟
خوب تو که میگویی ساواک 36میلیونی داری، پس ترس از جاسوس دیگر چرا؟ بگذارید بیایند ببینند….
خوب، مگر ما یک ”گروهکی“ بیش نیستیم؟! خودت 24ساعتهداری میگویی…. خوب چه خبر است؟ اینقدر فشار برای چی؟ اینقدر کشتار برای چی؟ اینقدر شکنجه و دار و اعدام برای چی؟ مگر دنیا نگفت و نمیگوید که زندانهایت را باز کن ببینیم؟ خوب بپذیر. اگر شکنجه نیست، بگو آقا بیائید ببینید. اگر دست بریدن و پا بریدن نیست، بگو آقا بیائید ببینید.
دیگر چه لزومی هست که مجروح را از تخت بیمارستان ببری اعدام بکنی؟ دیگر چه لزومی هست که زن باردار را اعدام بکنی؟
خوب، اقلا بگذارید وضع حمل کند. دو ماه، سه ماه، چهار ماه، مهلت بده تا بچه را به دنیا بیاورد و بعد بکش….!»
***
مسعود رجوی ـ اصلاحات خاتمی
دود و دم ”2خرداد“ و شعبده اصلاح طلبیخاتمی را حتماً به یاد دارید. بهقول خودش آمده بود تا «معاند نظام را به منتقد و منتقد را به موافق» تبدیل کند. حرف از قانون و جامعه مدنی و گفتگوی تمدنها و حتی حقوقبشر و آزادی احزاب هم میزد.
در روز 3خرداد 1376، بهمحض اعلام نتیجه اولیه انتخابات رژیم در آن زمان، من در پیامی به همین مناسبت به اطلاع هموطنانمان رساندم که آخوند خاتمی کیست و چه سوابقی در اشغال مؤسسه کیهان در سال 1359و چه کارنامهی در سانسور و خفقان و کوبیدن بر طبلهای جنگ و صدور ارتجاع و تروریسم در 10سالی که وزیر ارشاد خمینی بوده است، دارد.
- «مطابق بیوگرافی منتشر شده در روزنامه ابرار (مورخ 29مرداد1368)، طلبهی بوده که «در قم مقدمات و قسمتهایی از سطح» را حین تحصیلات دبیرستانی فراگرفته و بعد هم به خدمت سربازی رفته و «بین سالهای 50تا 57نیز چند بار به قم» رفته است. در ابتدای57بهدعوت بهشتی سری به هامبورگ زده و سپس در زمان خمینی بهعنوان نماینده اردکان، به مجلس ارتجاع رفته است»
- او «از خطامامیهای دوآتشه بود که اکنون به مقتضای زمان، لباس «اعتدال» به تن کرده و غافل از این است که مردم ایران بهخوبی میدانند که سگ زرد برادر شغال است!»
با این حال در همین پیام به صراحت گفتم که «در هر حال مبارک است!… ولو بهاندازهیک قطره، آزادی و قانون و حقوقبشر در رژیم ولایت وارد نماید و از اعدام و شکنجه و زندان و قلمشکستن و لبدوختن و دستبریدن و چشم از حدقه درآوردن فقط یک قدم عقب بنشیند، تا ببیند مردم چه به روز ”نظام مقدس جمهوری اسلامی“ میآورند. مقاومت ایران هم دقیقاً همین را میخواهد و از هر قطره آزادی و از هر قدم عقبنشینی جلادان بهغایت استقبال میکند، چرا که بالمآل موجب سرنگونی رژیم در تمامیت آن» میشود.
***
مسعود رجوی ـ بالاترین دستاورد آخوند خاتمی برای رژیم
در آبان 76در گفتگویی با هموطنانمان در آمریکا که تحت عنوان «وضعیت رژیم و موقعیت مقاومت» منتشر هم شد، به استحضار رساندم که حرف و کارکرد اصلی جماعت خاتمی برای رژیم ولایتفقیه این است: «سوق دادن مخالفان از نوع براندازی به مخالفان سیاسی و متعاقباً تبدیل و استحاله مخالفان سیاسی به منتقدان فرهنگی… حرف واضح است: کار سرنگونی نکن! مخالفت سیاسی کن! بعد برو به منتقد فرهنگی تبدیل شو!.
مخالفت سیاسی هم که میدانید در این روزگار، در داخل رژیم و جناحهای آن، صدبار بیشتر از کسانی که در خارجه نشستهاند، وجود دارد. منظورم کسانی است که نان پناهندگی سیاسی را میخورند و هنری جز لنگ و لگد زدن به شورای ملی مقاومت و مخصوصاً به مجاهدین ندارند و درقیاس با مخالفان سیاسی داخل رژیم اصلاً دلیل وجودی و پناهندگی سیاسیشان در خارجه معلوم نیست چیست.
وزارت اطلاعات رژیم هم بخشنامه داده که به مجاهدین بزنید، هرچه هم خواستید در مخالفت سیاسی با رژیم بگویید. اینطور است که هرشاگرد جلادی را میآورند تا مجاهدین و مقاومت را زیرضرب بگیرد، یک انتقاد فرهنگی یا مخالفت سیاسی هم با رژیم بکند».
اما بالاترین دستاورد آخوند خاتمی برای ولیفقیه چشمک و چراغهایش با اروپا و آمریکا بود که به نامگذاری تروریستی مجاهدین و به بمباران و خلعسلاح آنها و کودتای نافرجام ۱۷ژوئن منجر شد. هنوز هم وقتی خاتمی و شرکا میخواهند فایده خود را به رخ ولیفقیه بکشند در صدر دستاوردهایشان به همین استناد میکنند.
خرازی وزیر خارجه خاتمی در 18اسفند 1377رسماًً «خاتمه دادن» به فعالیتهای مجاهدین و مقاومت ایران را «یکی از معیارهای جدی ارزیابی میزان صداقت کشورهای اروپایی» و عامل «تعیینکننده» در «مناسبات آتی» رژیم با آنها اعلام کرد.
***
مسعود رجوی ـ آرمان و اسلوب خاتمی
در شهریور 1377در مصاحبههایی که تحت عنوان «کدام فضای باز سیاسی؟» منتشر شد
درباره آرمان و اسلوب خاتمی، حرف ما این بود:
«به هر شکلی هم که آخوند خاتمی را بزک کنند، فایده ندارد. از نظر او ”سرمایههای ارزنده کشور“ دژخیمان وزارت اطلاعات و ”خدمتگزار مردم“ لاجوردی است. اس و اساس و ”محور و مدار نظام“ مطلوبش هم ولیفقیه و نیروی آرمانی ”او هم سپاه پاسداران است!“ کمااینکه گفت: ”سپاه باید باشد و هست، با همه وجود بهسپاه عزیزمان [یعنی به جنگ و جنایت] افتخار میکنیم، سپاه نیروی آرمانی انقلاب ما و بدون تردید آرمانیترین نیروی مسلح عالم است“. درباره رهبر معظمش هم گفت: ”امروز دولت ما، سپاه ما، نیروهای مسلح ما همگی با محوریت رهبری معظم انقلاب در کنارهم هستند“.
در واقع کسانی که این را بزک میکنند، از یکمشت ولگرد سیاسی در راه دور و در دیار فرنگ که بگذریم، کسانی هستند که منافع مشخص مادی دارند. این یک بحث روشنفکرنمایانه در کافهها نیست، قیمت را مردم ایران با گوشت و پوستشان، با جانشان، با مالشان، با عرض و نوامیسشان باید بپردازند.
این شخص هنوز لازم ندیده حتی یک کلمه به مردم توضیح بدهد که در این رژیم چندنفر را اعدام کردهاند، چند زندانی سیاسی داشتهاند؟ چه تعداد را شکنجه کردهاند؟ تعداد دقیق قتلعامشدگان چندنفر بوده است؟ گورهای جمعی کجاست؟ مجموعه چپاولها و دزدیها از اموال ملت در این رژیم چقدر بوده است؟
این بحثها یک بحثهای نظری نیست. برای مردم ایران بهمعنای طولانی کردن عمر همین رژیم است. بهمعنی ادامه فقر، بدبختی، فحشا، خودسوزی، خودکشی و جرم و جنایت است. یک مشت آخوند جانی و شیاد در منتهای رذیلت یکمرتبه چرخشمداری پیشه کردهاند، بدون آنکه ملت ایران را شایان آن بدانند که یککلام توضیح بدهند که از کی قانون و جامعه مدنی را کشف کردند! و از کی بهوجود ”دولت و ملت برادر و مسلمان عراق“ پی بردند. بهناگهان سرتیپـ پاسدارها و شکنجهگران وزارت اطلاعات و کمیته و نیروی انتظامی، روزنامهنویس و اهل کار فرهنگی شدند. و چون با سرکوب نتوانستند ملت ایران و مقاومتش را از پای دربیاورند، حالا میخواهند با فریب و نیرنگ مقابله کنند».
خاتمی، ولایتفقیه را با شرک آشکار ”اراده برتر منتسب به وحی“ میخواند و بهطرز مضحکی رژیم را ”دموکراسی وحیانی“ توصیف میکرد. دست آخر هم بدون هیچ رودربایستی «هر گونه سخنی از تغییر قانون اساسی» رژیم ولایتفقیه را «خیانت به ملت ایران» اعلام کرد و همه را به ایستادگی در برابر «کسانی که به شورش» و «نفی و براندازی میخوانند»، دعوت کرد (آذر 1379).
***
مسعود رجوی ـ تعریف استحاله و الزام رفرم در رژیم ولایتفقیه
در بهمن1377که دود و دم استحاله طلبی در ریاستجمهوری آخوند خاتمی بالا گرفته بود، ناگزیر به تعریف کلمه استحاله پرداختیم و گفتیم:
«کلمه استحاله یعنی دگرگونی و از چیزی به چیز دیگر تبدیل شدن.
از لحاظ فقهی و شرعیات، این دگرگونی اسباب تطهیر و پاککننده هم هست یعنی شئ نجس و ناپاک (مانند سگ مردهی که پس از سالیان در نمکزار به نمک تبدیل شده باشد) بر اثر استحاله و تغییر بنیادین و ماهوی، پاک میشود.
اما از نظر سیاسی، کلمه استحاله را مترادف با رفرم و اصلاحپذیری بهکار میبریم… … ….
-حال اگر بشود یک شئ قراضه و فرسوده را بهنحوی تعمیر و اصلاح کرد که حداقل کارکردهای مطلوب را داشته باشد، کدام عقل سالم میتواند مخالف تعمیر کردن و اصلاح آن باشد؟
بر این اساس اگر بشود یک رژیم را هم طوری اصلاح کرد که با منافع اساسی مردم حداقل سازگاری را داشته باشد، در این صورت بنا را بر اصلاح آن میگذاریم، نه بر دورانداختن و براندازی.
-اما الزام استحاله رژیم آخوندی مشخصاً کنار گذاشتن و از دور خارج کردن بالفعل ولایتفقیه است. یعنی دست کم برای پرش از مادون سرمایهداری به سرمایهداری میباید ولیفقیه بالفعل کنار زده بشود. فراموش نکنیم که در رژیم ولایت و سلطنت مطلقه فقیه، مهار کردن هیولای ولایت بهمثابه خنثیسازی و سپس دفع و کنارزدن آن است.
بنابراین، در جنگ جناحهای رژیم، پیشرفت جریان استحالهطلب به اینمعنی است که خاتمی باید خامنهای (یعنی ولیفقیه و همه کاره رژیم) را بالفعل از دور خارج کند.
اگر بتواند این اخراج را محضری و قانونی بکند، یعنی قانون اساسی را عوض کند، کمال مطلوبش است. اگر هم نتواند، دستکم باید در عمل و بالفعل، دست ولیفقیه را کوتاه کند تا دیگر نتواند همهکاره باشد و حرف آخر را بزند.
اما کسی که میگوید استحاله واقعی نیست، مضمون حرفش این است که جریان شبهبورژوایی استحالهطلب نمیتواند ولیفقیه را با اختیارات گستردهی که دارد کنار بزند. چرا؟ چون شورای نگهبان دست اوست، نیروهای مسلح دست اوست، انواع و اقسام بنیادها دست اوست، قوه قضاییه دست اوست، بنیاد بهاصطلاح مستضعفان دست اوست، و خلاصه، قدرت بلامنازع سیاسی و اقتصادی و مذهبی و قانونی است، سیاستهای نظام را تعیین میکند و ناظر بر اجرای آنهاست. جنگ و صلح را او اعلان میکند. رئیس رادیو و تلویزیون را او منصوب میکند و…
-ملاحظه میکنید که فرق حرف ما با استحالهطلبان در این است که آنها بهجای راهحل، سراب نشان میدهند و با توهمپراکنی حول خاتمی میخواهند رژیم را در تمامیتش حفظ و از سرنگونی در امان نگهدارند».
***
مسعود رجوی ـ تعریف و معیار تشخیص اصلاحطلبان واقعی
شورای ملی مقاومت ایران در بیانیه ۲۵فروردین۱۳۷۸حقایق بسیار مهمی را با مردم ایران در میان گذاشت که برخی از آنها را عمداً با شمارهبندی جدید نقل میکنم تا معنی و تعریف و شاخص والزام اصلاح طلبی واقعی که همانا حذف ولایتفقیه یا دست کم خلع ید از او و برگزاری انتخابات آزاد بر اساس اصل حاکمیت مردم است، برجسته شود:
یکم- در سال ۷۷ماهیت و نقش خاتمی، که از این پیشتر توسط شورای ملی مقاومت خاطرنشان شده بود، بیشازپیش آشکار شد و به اثبات رسید که این آخوند فریبکار هرگز اهل اصلاحات و ایجاد رفرم نبوده و نیست.
خاتمی که بهعنوان دستپرورده و شاگرد بهشتی مورد توجه و عنایت ویژه محافل استعماری است. بارها به صراحت اعلام کرده که به ولایت خامنهای وفادار است و آن را «منتسب به وحی» میداند، حال آن که لازمه رفرم در نظام جبّار مذهبی حاکم بر کشور، حذف ولایتفقیه یا دستکم خلع ید عملی از ولیفقیه است.
دوم-بر همگان ثابت شده است که این نظام، بهدلیل تضاد آشتیناپذیرش با حاکمیت مردم و حقوق شهروندان، اراده و ظرفیت رفرم، گشایش، اصلاح و استحاله ندارد. بنابراین گسستگیهای ناشی از دوره پایانی این رژیم، نشانه گشایش و استحاله نیست. تحولات و رویدادهای دوره ریاستجمهوری خاتمی هم نشان داده که باند او نه میخواهد و نه میتواند به رفرم سیاسی دست بزند. هدف واقعی این باند چیزی جز طولانیتر کردن عمر همین رژیم پیرامون «عمود خیمه نظام» نیست.
سوم- خاتمی، لاجوردی را «خدمتگزار مردم» و صیاد شیرازی را «سرباز فداکار اسلام و فرزند برومند ایران» مینامد؛ در تمامی زمینههای اساسی سرسپردگی خود را به ولایت خامنهای اعلام میکند و بر قتلهای سیاسی و کشتار نویسندگان و روشنفکران سرپوش میگذارد.
چهارم- همچنانکه مسئول شورا به کرات اعلام کرده است، اگر آخوندهای حاکم بر ایران و همدستانشان و همه آنهایی که به این رژیم نامشروع چشم دوختهاند، منکر حمایت اکثریت عظیم مردم ایران از این مقاومت هستند، میتوانند بخت رژیم را در برابر شورای ملی مقاومت ایران در یک انتخابات آزاد برای ریاستجمهوری، بر اساس اصل حاکمیت ملت (و نه ولایتفقیه) یا در انتخابات مؤسسان، با تضمینهای کافی و تحت نظر ملل متحد، به آزمایش بگذارند. بنابراین باز هم تکرار میکنیم که این مقاومت خونبار توان و ظرفیت آن را هم دارد که برای اثبات مشروعیت خود و تعیینتکلیف نهایی با دشمن، به هر نوع آزمایش مسالمتآمیز از قبیل همهپرسی یا انتخابات آزاد با تضمینهای محکم بینالمللی تن دهد تا عدم مشروعیت رژیم ضدبشری را در تمامیتش به همگان اثبات کند.
پنجم - شورای ملی مقاومت ایران معیار تشخیص استحالهطلبان قلابی از اصلاحطلبان واقعی را تحمیل کردن انتخابات آزاد بر اساس اصل حاکمیت مردم به رژیم میداند. پس خاتمی یا هر کس دیگری که مدعی اصلاحطلبی است، باید در سر لوحه برنامه خود بر نفی ولایتفقیه و ضرورت برگزاری انتخابات آزاد تکیه کند. کسانی که با شیادی، اعتراضهای سیاسی و حرکات نظامی جنبش مقاومت را همسویی با «انصار حزبالله» و در جهت تقویت جناح غالب رژیم اعلام میکنند، رذیلانه در پی کتمان همین حقیقتاند.
ششم-بنا بر همه تجارب جهانی، رفرم و اصلاح واقعی در هماهنگی با اپوزیسیون انقلابی و با تکیه به این نیرو صورت میگیرد. رفرمیست واقعی، در مبارزه علیه استبداد مذهبی، با شورای ملی مقاومت همسوست. وگرنه ادعای اصلاحطلبی، گشایش یا طلب «جامعه مدنی» حرفی پوچ و ادعایی میانتهی خواهد بود.
هفتم-آخوند خاتمی هم اگر رفرمیست واقعی میبود میتوانست از حرکات سیاسی و نظامی جنبش مقاومت و حرکات رادیکال مردمی، بهترین استفاده را برای کنار زدن ولایتفقیه و پیشبردن اصلاحات ببرد.
هشتم-اما فرصتطلبان و فرومایگان دنیای سیاست با مخدوش کردن مرز بین رفرمیستهای قلابی و اصلاحطلبان واقعی و با جازدن خاتمی بهعنوان اصلاحطلب، این ادعای سخیف را مطرح میکنند که گویا جنبش مقاومت بازنده اول تحقق یک رفرم سیاسی است و به این خاطر دست به مبارزه انقلابی زده است. در حالی که مقاومت ایران که برای خواستهای اساسی مردم ایران یعنی استقلال، آزادی، دموکراسی، پیشرفت، صلح و عدالت مبارزه میکند، از رفرم و اصلاح و هر گونه گشایش سیاسی استقبال میکند و با ایمان به حقانیت راهی که انتخاب کرده است، برنده اول چنین روندی، که لاجرم به سرنگونی رژیم استبداد مذهبی منتهی میشود، خواهد بود.
نهم-خواست مقدم و عاجل مردم ایران آزادی و حاکمیت مردمی است و این جز از طریق طرد کامل رژیم ولایتفقیه و تمامی دستهبندیها و باندهای درونی آن صورت نخواهد گرفت. این خواست به همانگونه که در بیانیه ملی ایرانیان آمده است، «خط قرمز پیکار آزادی بهشمار میرود. عبور از این خط قرمز که حصار حیاتی و مرزبندی ملی ایرانیان در برابر حاکمیت آخوندی است، هر فرد یا جریان سیاسی را، هر چند سابقه یا داعیه مخالفت با رژیم داشته باشد، از جرگه مخالفان رژیم خارج و به ورطه خیانت میکشاند».
دهم-بیانیه ملی ایرانیان، که مصوبه شورای ملی مقاومت ایران است، از ارزشمندترین سندها و مصوبات مقاومت شمرده میشود که یکایک حروف و کلمات آن با رنج و خون شهیدان و رزم پیگیر و استوار رزمآوران و اعضا و پشتیبانان این مقاومت سرشته شده است. از اینرو بیانیه ملی، که با مرزبندیهای اساسی خود هویت سیاسی ایرانیان میهندوست و آزادیخواه را تعریف و مشخص کرده است، معیار تشخیص دوست از دشمن و مبنای قابل اتکای تنظیمرابطه با همه افراد و جریانهای سیاسی و جذب و دفع نیروهاست.
***
مسعود رجوی ـ اگر خاتمی در برابر ولیفقیه میایستاد
راستی اگر با همین شاخص و معیاری که در مورد اصلاحطلبان واقعی گفتیم، خاتمی در 8سال ریاست جمهوری، در رأس بوروکراسی عظیم الجثه دولتی در ایران، با دریایی از امکانات، درصدد نفی ولایتفقیه یا خلع ید و کوتاه کردن دست آن بود، چه میشد؟
اگر «هر گونه سخنی از تغییر قانون اساسی» رژیم ولایتفقیه را «خیانت به ملت ایران» نمیدانست، اگر از برگزاری انتخابات آزاد دفاع میکرد و اگر تمام همّ و غمّ خود را برای لیستگذاری و بمباران و انهدام نیروی محوری اپوزیسیون، آن هم با میلیاردها دلار رشوه، صرف نمیکرد، چه میشد؟
جواب بهسادگی این است: صرفنظر از گذشته ننگین اش، صرفنظر از همه جنایتهایی که مرتکب شده بود، صرفنظر از مسئولیتش در قتلعام زندانیان سیاسی و صرفنظر از شراکت و تبلیغ برای فرستادن ۴۵۰هزار دانشآموز زیر ۱۸سال به جبهههای جنگ ضدمیهنی در مقام رئیس ستاد تبلیغات جنگ، که خودشان اکنون میگویند ۳۶هزار نفر از آن دانشآموزان در میدانهای مین یا بطرق دیگر قربانی شدند، بله صرفنظر از همه اینها:
اولاً-میتوانست خط اصلاحات واقعی را با استفاده از همه امکانات بالفعل و بالقوه داخلی و بینالمللی پیش ببرد.
ثانیاً-میتوانست توده مردم را بسیج کند، به میدان بیاورد و پیشروی خود را تضمین کند. اما همه دیدند که بهعکس، قیام دانشجویان در تیر1378را که بهترین فرصت بود، جریان انحرافی خواند. راه سرکوب آن را هموار کرد و با ولیفقیه همدست شد.
ثالثاً-به هر میزان که از ولایتفقیه فاصله میگرفت و در مقابل ولیفقیه میایستاد، شورای ملی مقاومت، همین مجاهدین خلق و همین خلق ستمدیده، بدون هر گونه چشمداشت به اضعاف به حمایت و تقویت او میشتافتند. تجربهیی که سی سال پیش در ریاستجمهوری بنی صدر همگان به چشم دیدند. در مورد موسوی و فاصله گرفتن خواسته یا ناخواسته، و فهمیده یا نفهمیده او از ولایتفقیه هم، همینطور است و بعداً توضیح خواهم داد.
***
مسعود رجوی ـ یک یادآوری تاریخی
یادآوری میکنم در حالیکه مجاهدین و پشتیبانان آنها، نخستین انتخابات ریاستجمهوری رژیم را تحریم کردند، اما باز هم به امید مسالمت و برای اصلاح این رژیم یا دستکم آزمایشی دیگر در همین مسیر، در حمایت و تقویت بنی صدر، صمیمانه و صادقانه از چیزی فروگذار نکردند. برای بنی صدر، چه در مقام رئیسجمهور و چه بعد از عزل او توسط خمینی، تا پای جان مایه گذاشتند. اما افسوس که عاقبت به ورطه خیانت درغلتید و نشریهاش هم در خارجه، طابق النعل بالنعل، به رله کننده اطلاعات آخوندها علیه مجاهدین تبدیل شد.
عکس ملاقاتهای او با مأموران پیشانی سیاه اطلاعات آخوندها بعد از شبه کودتای ۱۷ژوئن در فرانسه، شهادت دادن در برابر سرویس اطلاعات فرانسه علیه مریم، شرکت در 2دادگاه مأموران اطلاعات آخوندها در فرانسه برای شکایت و شهادت دادن دروغین علیه مجاهدین، و ارتزاق ننگین از فیلترینگ وسانسور اینترنتی که تجهیزات و آموزش آن را گرداننده نشریه بنی صدر برای مأموران وزارت اطلاعات که به آلمان میآمدند، تأمین میکرد، بهراستی منزجرکننده است. آن هم برای کسیکه مدعی آزادی بیان است و روزگاری در کنار مقاومت ایران بود و از 30تیر سال1360تا پایان سال 1362در جایگاه رئیسجمهور شورای ملی مقاومت قرار داشت. علاوه بر این، ملتزم به حفظ حرمت این جایگاه بود، چرا که «مشروعیت خود را تماماً از مقاومت عادلانه مردم ایران علیه رژیم ارتجاعی خمینی و خونبهای رشیدترین فرزندان مجاهد و مبارز این میهن علیه دیکتاتوری و وابستگی کسب میکند» (ماده 2فصل اول– برنامه شورای ملی مقاومت و دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران)
شگفتا که مجاهدین جان او را از چنگال خمینی و لاجوردی و از ندامت تلویزیونی نجات دادند. وقتی که او در تهران به پایگاه ما آمد، من اشرف را موظف کردم که اگر حملهیی برای دستگیری بنی صدر صورت بگیرد، پاسداران خمینی ابتدا باید از روی جسد او و طفل شیرخوارش و جسد تمام برادران وخواهرانمان که در این پایگاه بودند بگذرند… اما بنی صدر پس از 17ژوئن، فرصت رابرای خنجر زدن به مریم که در زندان فرانسه بود و برای خنجر زدن به مجاهدین، با پیکرهای سوخته در خارجه و پایگاههای بمباران شده در عراق، از دست نداد.
بهراستی که هم خطی و اشتراک عمل با مزدوران اطلاعات آخوندی و سرویس ذیربط فرانسوی علیه مریم و اقامتگاه رئیسجمهور برگزیده مقاومت و پناهندگان مجاهدین، با آن همه پروندهسازی و احکام اخراج و تبعید، زشتترین و شنیعترین کار است. بهویژه که رژیم و مزدورانش به صراحت میگویند که در فرانسه هم خواستار بستن مقر شورای ملی مقاومت ایران و اقامتگاه رئیسجمهور برگزیده آن و تکرار همان جنایتها و فشار و سرکوبی هستند که در قرارگاه اشرف از طریق دولت عراق انجام شد.
***
مسعود رجوی ـ یادآوری ضروری دیگر
بحث که به اینجا رسید، یادآوری دیگری را درباره این قبیل بیشرافتیها ضروری میبینم تا دیگر کسی جرأت تعرض به امنیت و سلامت پناهندگان را که بدون تردید سلسله جنبان آن اطلاعات رژیم آخوندها در ارتباط با سرویسهای ذیربط است، به خود ندهد.
ماجرای اخراج 14تن از مجاهدین و اعضای مقاومت ایران از فرانسه به گابن در سال 1366را که سرانجام با یک اعتصاب طولانی در کشورهای مختلف جهان پایان پذیرفت همه میدانند. در همان زمان، لیبراسیون این «وجه المصالحه» قرار دادن پناهندگان و اخراج مجاهدین را «بیشرفانه» توصیف کرد (لیبراسیون-25دی 1366).
قبل از آن در سال 1365و اواخر 1364شیراک نخستوزیر وقت فرانسه معاملات و زد و بندهای خود را با رژیم از جیب مقاومت ایران آغاز کرده بود. اریک رولو، روزنامهنگار مشهور و سفیر سابق فرانسه در تونس، بعدها در دی 1380، فاش کرد که فرستادگان شیراک در تهران در مذاکره با رفیقدوست، نه فقط ”اخراج مسعود رجوی“ را پذیرفتند، بلکه «حتی بهطرفهای ایرانی خود گفته بودند که اگر بخواهید میتوانید اشخاصی از مخالفانتان را هرکجا که خواستید و توانستید بربایید و ما چشمانمان را خواهیم بست». (مصاحبه با RFI، 8ژانویه 2002)
ضمناً در 13فروردین 1365که هنوز به عراق منتقل نشده بودیم، بمبی در اطراف محل اقامتمان منفجر شد که مقامهای رسمی آن را بهطور مضحکی به یک ”مارگیر“ یا ”یک آدم بدخواب“ نسبت دادند! در همین ایام، باند تبهکار معروف به اقلیت نیز برای اخراج من از فرانسه به برخی اقدامات مشابه با آنچه اکنون مأموران اطلاعات رژیم علیه مریم و اقامتگاه او در اورسور اواز انجام میدهند، دست میزدند.
***
به قسمتهایی از واکنش و اطلاعیه شورای ملی مقاومت ایران در اول اردیبهشت سال 1365در همین باره که من خلاصه میکنم، توجه کنید:
«باند تبهکار معروف به اقلیت… طی روزهای 28اسفند 64تا 25فروردین ۶۵به نمایشهای نفرتانگیز و اقدامات ضدانقلابی دیگری علیه مقاومت مردم ایران در مقر شورای ملی مقاومت و محل اقامت مسئول این شورا دست یازید که انزجار عمیق عموم هموطنان شرافتمند و آگاه ما را برانگیخته است…
-شورا حرکات تبهکارانه این باند در شهرک اور-سوراوآز را در ردیف تمهیدات و توطئههای رژیم خمینی دانسته و آن را در راستای اعمال تروریستی پاسداران جنایتپیشه خمینی (که تا کنون خود آنها قادر به انجام آن نبودند) تلقی میکند. حرکات مزبور موجب تشنج در این شهرک شده و راه را برای اقدامات تروریستی و بمبگذاری بعدی هموار نموده است… بدین ترتیب باند نامبرده در شرایط کنونی به مناسبترین وسیله و آلت دست جریانهای ارتجاعی و استعماری علیه مقاومت دوران ساز مردم ایران تبدیل شده است…
- این باند برای رسیدن به هدف ناپاک خود حاضر است به هر شیوه ضدانقلابی و ضدبشری دست بزند و درصف عاملان و مجریان جریانهایی عمل کند که رشد و اعتلای داخلی و بینالمللی مقاومت مردم ایران برای آزادی و صلح و استقلال مانع تحقق مقاصد شوم آنهاست.
-خواست جلوگیری از فعالیت مبارزاتی مسئول شورای ملی مقاومت در فرانسه، سلب حفاظت یا اخراج او، خواست رژیم خمینی، خواست ضدانقلاب مغلوب و خواست حامیان بینالمللی آنان میباشد که اکنون توسط این باند منحط عنوان میشود.
-نباید از یاد برد که حرکات مشمئزکننده باند مزبور تجاوز آشکار به حقوق هم میهنان پناهنده ماست و بازتاب آن حریم پناهندگی سیاسی را نیز در تمامیتش مخدوش میکند.
-شورای ملی مقاومت ایران… اطمینان دارد که مردم ایران هیچگاه تشبثات جنایتکارانه باند مزبور را برآنان نخواهند بخشید و اینان بایستی در برابر مردم محروم و ستم دیده ما پاسخگو باشند و در معرض داوری قرار گیرند.
-شورای ملی مقاومت سقوط این باند توطئهگر به ورطه اینگونه اعمال ضدبشری و موضعگیری در برابر آن را یک سرفصل کیفی در روابط نیروهای سیاسی ایران میشناسد و از اینرو وظیفه کلیه نیروها و شخصیتهای معتقد به آزادی و استقلال ایران میداند تا به منظور تأمین سلامت و روابط انسانی ایرنیان در خارج از کشور و تضمین حداقل حقوق پناهندگی سیاسی، اعمال اخیراین باند خائن و ضدانقلابی رامحکوم نمایند».
***
و این هم خلاصه پیام خودم به تاریخ 4اردیبهشت سال65:
با قدردانی از هوشیاری سیاسی و تشکر از توجهات و عواطف پاک کلیه رفقا، دوستان و خواهران و برادران عزیزمان، نکات زیر را بهمثابه وظیفه ایدئولوژیکی و اخلاقی خود بهعرض عموم هممیهنان گرامی میرسانم:
1-تاآنجاکه به اینجانب مربوط میشود، نه در حال حاضر و نه در آینده، شخصاً هیچ شکوه و شکایتی از عاملان فرومایگیهای اخیر در حوالی محل سکونت خود نداشته و نخواهم داشت.
2- بهخصوص از خواهران و برادران مجاهدم در اتحادیه انجمنهای دانشجویان مسلمان خارج کشور و عموم حمایتکنندگان ارجمند مجاهدین درخواست و استدعا میکنم در برابر تحریکات، توهینات و تعرضهای باند تبهکار حداکثر بردباری و خویشتنداری را بهخرج داده و تاآنجاکه امکانپذیر است از هر گونه مقابله به مثل اجتناب ورزند.
3- به تبهکاران نیز توصیه میکنم بیشتر از این در کام دشمن ضدبشری فرو نرفته و با تبرّی و دست شستن از اقدامات جنایتکارانه گذشته و حالشان و با قطع مشترکات سیاسی و اتحاد عمل عینی خود با دیکتاتوری خونآشام خمینی، از پیشگاه خلق قهرمان ایران عذر تقصیر بخواهند و به جبهه خلق و مقاومت بازگردند. در این صورت البته بدیهی است که عاری از پیوندها و مشترکات ارتجاعی و استعماری، ابراز مخالفت و هر گونه شعر و شعار علیه شورای ملی مقاومت، علیه مجاهدین و شخص اینجانب حق مسلّم و غیرقابل انکار آنهاست و حتی مجاز خواهند بود با هر تعداد که میخواهند نه فقط به حوالی محل سکونت بلکه به ”داخل“ خانه ما نیز بیایند و هرچه میخواهند تظاهرات کنند.
آیا خفّت و خواری بیشتر از این متصور است که کسی به جای مردم و زحمتکشان و کارگران وطن خودش ایران، از کشور خارجی و بالاخص از محافل افراطی دستراستی و نژادپرست آن بخواهد که از ”تکرار دراماتیک تاریخ در ایران“ جلوگیری کنند؟ آن هم با درخواست بیرون راندن مسئول مقاومتی با دهها هزار شهید و بیش از یکصد هزار اسیر (و نه درخواست قطع رابطه با رژیم خمینی و اخراج چماقداران و تروریستهای رژیم او).
به آنها توصیه میکنم بهجای درخواست جلوگیری از ”تکرار دراماتیک تاریخ در ایران“ از اجنبی و دخیل بستن خود به درخت و نیمکت شهرداری محل، چنین درخواستهایی را تنها از مردم میهن خود بهعمل آورند. کمااینکه اینجانب از سوی مقاومت سراسری و از سوی عموم شهیدان و اسیران و رزمندگان مجاهد خلق با وثیقه خون و شرف و مبارزه مسلحانه انقلابی سوگند میخورم که ”تاریخ دراماتیک“ دجّالیت و جنایت (چه تحت نام اسلام و چه تحت نام مارکسیسم و پرولتاریا یا هر دستآویز دیگر) هرگز در ایران تکرار نخواهد شد.
4- مقاومت تاریخی و غرقهبخون خلق در زنجیر ایران، راه خود را پیوسته از میان آتش و دسیسه و خون به سوی قلّه رهایی باز نموده و حقانیّت و اصالت خود را دقیقاً در مقابله با سلسلهیی مستمر از توطئههای ارتجاعی و استعماری به اثبات رسانده است.
از این حیث، خمینی و متحدان رنگارنگ او و دیگر دشمنان صلح و آزادی و استقلال ایران بدانند که هرگاه لازم باشد من نیز همانند سایر رزمندگانمان در داخل کشور که هرگز در یک جا ساکن نیستند، کوچه به کوچه و شهر به شهر بهدنبال مقصد بزرگ مردم ایران که همانا کسب آزادی و استقلال و حاکمیت مردمی است، طی طریق خواهم نمود. و این مسیر جز بر اعتلای باز هم بیشتر مقاومت و افشای بیشازپیش ماهیتها و جز بر تعمیق مرزبندیهای انقلاب نوین خلق قهرمان ایران نخواهد افزود».
***
9سال بعد در سال 1374سخنگوی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران آقای مهدی سامع در اطلاعیه 20آذر1374
بهنقل از جزوهیی از جانب جداشدگان از همان باند تبهکار، درباره سردسته همین باند اعلام کرد که فرد مزبور «با مأموران ساواما در ارتباط بوده» و دارای «رابطه صمیمانه با افراد ساواما، مسئول خانه ایران و مسئولان بانک سپه و ملی در پاریس» بوده است. همچنین یکی از افراد گوش بهفرمان او «یکی از عوامل اطلاعات سپاه در شهر سقز را از ایستگاههای بازرسی تحت کنترل ارتش عراق عبور داده و به کرکوک آورده…» و بالاخره اینکه خود او «در یکی از هتلهای پاریس، با یکی از مسئولان ساواما، حدود یکسال پیش، ملاقات و به مذاکره پرداخته» و «نقش پاک کردن» دلارها را برای یکی از دلالان اسلحه رژیم ملاها برعهده داشته است.
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران همچنین در اطلاعیه بعدی خود در 7دی 1374بر زد و بندهای سردسته باند مزبور «با عوامل اطلاعاتی رژیم و سرویسهای جاسوسی خارجی» تأکید کرد.
به این ترتیب، بار دیگر روشن شد که اقدامات کثیف سال 1365علیه مسئولان و مقر مقاومت ایران ”فی سبیل الله“ یا از سر ”عزم و عرق پرولتاریایی“ آن هم در حومه پاریس نبوده و نیست!
***
مطالعه سایر قسمتها: