پیام به رزمندگان ارتش آزادی
و نیروهای انقلاب دموکراتیک در سراسر میهن اشغال شده
مسعود رجوی -۳۰دی ۱۳۸۸
سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور
سلام به زنان و مردان اشرفنشان که در اثنای قیام فریاد میزنند «ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم»،
سلام به بچههای بیترس و بیم که در قیام عاشورا فریاد میزدند «ما بچههای جنگیم، بجنگ تا بجنگیم»،
و سلام به هواداران و پشتیبانان مجاهدین خلق ایران و خواهران و برادران مجاهدم در داخل کشور،
قسمتی از پیامها و نامهها و سؤالاتی را که از راههای مختلف فرستاده بو دید، دریافت کردم. در برابر عواطف بیآلایش و چشمه زلال و شفاف احساسات پاکتان، مخصوصاً در مورد نشستهای ”فاتحان“ و ”کارزار پیروزی“ و پیامهای 13آبان و 16آذر و پیام قیام عاشورا، هیچ نمیگویم الا اینکه خدا به من و به همه مجاهدین شایستگی وفای به عهد با خلق و خالق را بدهد. آنچنان که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون، مجاهد زندگی کنیم و مجاهد بمیریم. باشد که در تاریخ این خلق و این میهن، نام و سنّت نیک باقی بماند.
فراتر از این، هر مجاهد خلق و هر عضو یا هوادار و پشتیبان این مقاومت، باید بهجای ”کرده“ های خود ولو مثبت، ”ناکرده“ ها را ببیند و بخواند و نسبت به همین ”ناکرده“ ها عذر تقصیر بخواهد و پوزش بطلبد. ناکردههایی اعم از کوچک و بزرگ که میتوانستند یک روز یا یکساعت یا یک دقیقه و حتی یک ثانیه و بهاندازه یک گرم، امر خطیر سرنگونی و نیل به آزادی و حاکمیت خلق قهرمان را تسریع کند یا در آن تاثیر بگذارد. و حالا میخواهم با پاسخ دادن به بخشی از سؤالات شما، اندکی از ناکردههای بسیار را در حدی که تجربه کردهام و میدانم، جبران کنم. کاش امکان نشست یا ارتباط جمعی میداشتیم اما چارهیی نیست و فعلاً باید به همین شیوه قناعت کرد.
سلام به بچههای بیترس و بیم که در قیام عاشورا فریاد میزدند «ما بچههای جنگیم، بجنگ تا بجنگیم»،
و سلام به هواداران و پشتیبانان مجاهدین خلق ایران و خواهران و برادران مجاهدم در داخل کشور،
قسمتی از پیامها و نامهها و سؤالاتی را که از راههای مختلف فرستاده بو دید، دریافت کردم. در برابر عواطف بیآلایش و چشمه زلال و شفاف احساسات پاکتان، مخصوصاً در مورد نشستهای ”فاتحان“ و ”کارزار پیروزی“ و پیامهای 13آبان و 16آذر و پیام قیام عاشورا، هیچ نمیگویم الا اینکه خدا به من و به همه مجاهدین شایستگی وفای به عهد با خلق و خالق را بدهد. آنچنان که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون، مجاهد زندگی کنیم و مجاهد بمیریم. باشد که در تاریخ این خلق و این میهن، نام و سنّت نیک باقی بماند.
فراتر از این، هر مجاهد خلق و هر عضو یا هوادار و پشتیبان این مقاومت، باید بهجای ”کرده“ های خود ولو مثبت، ”ناکرده“ ها را ببیند و بخواند و نسبت به همین ”ناکرده“ ها عذر تقصیر بخواهد و پوزش بطلبد. ناکردههایی اعم از کوچک و بزرگ که میتوانستند یک روز یا یکساعت یا یک دقیقه و حتی یک ثانیه و بهاندازه یک گرم، امر خطیر سرنگونی و نیل به آزادی و حاکمیت خلق قهرمان را تسریع کند یا در آن تاثیر بگذارد. و حالا میخواهم با پاسخ دادن به بخشی از سؤالات شما، اندکی از ناکردههای بسیار را در حدی که تجربه کردهام و میدانم، جبران کنم. کاش امکان نشست یا ارتباط جمعی میداشتیم اما چارهیی نیست و فعلاً باید به همین شیوه قناعت کرد.
***
چند نکته و یادآوری
قبل از شروع بحث، چند نکته را متذکر میشوم:
اول اینکه، برای پاسخ به سؤالات ایدئولوژیک، به متون و کتابها و جزوات مجاهدین و مخصوصاً به بحثهای تبیین جهان مراجعه کنید. فقط در این باره این را بدانید آنچه را که رژیم در این سالها در زندانها و یا در ارگانهای خودش تحت نام مجاهدین توزیع و چاپ کرده است، اعتباری ندارد. یا تماماً مجعول است یا در آن عمداًً دست بردهاند تا به مصرفی که میخواهند برسد و چیزی را که میخواهند القا کند. در این زمینه، هم اعتبار آنچه رژیم و وزارت اطلاعات و رشتههای مریی و نامریی آن بهنام مجاهدین بههم میبافند، بههمان اندازه مدارک محرمانهیی است که مع الواسطه علیه مجاهدین به وزارتخارجه انگلیس و فرانسه یا آمریکا میرسانند که وقتی به دادگاه میرسیم دود میشود و به هوا میرود!
- دو سال پیش آقای استیونسون، نماینده پارلمان اروپا، در کنفرانس مطبوعاتی فاش کرد: «مدتی پیش، چند مقام وزارتخارجه از لندن سراغ من در پارلمان اروپا آمدند و از من میخواستند بلادرنگ حمایت خود را از مجاهدین متوقف کنم و گفتند ما مدارک محکمی داریم که این افراد قطعاً تروریست هستند. به آنها گفتم خوب، پس (مدارک را) نشانم بدهید. آنها گفتند متأسفانه سری هستند! حالا در پروسه دادگاه در انگلیس قضات حکم به علنی کردن همه این اسناد دادند و من همه را بهدقت خواندم و هیچ چیزی جز مزخرفات و چرندبافیهای برخی عوامل وزارت اطلاعات و مقالات روزنامههای رژیم (ایران) نبود» (کنفرانس مطبوعاتی در پارلمان اروپا -4دسامبر 2007).
-نمونه دیگر انتشار یک شماره ویژه جعلی از نشریه مجاهد به تاریخ 28خرداد 1382توسط وزارت اطلاعات رژیم است که در زندانها هم توزیع شده است. در این نشریه جعلی که روز بعد از حمله 17ژوئن به محل استقرار رئیسجمهور برگزیده مقاومت و دستگیری مریم منتشر شده، رژیم ادعا کرد که من همراه با 4تن دیگر از مسئولان مجاهدین به و سیله نیروهای آمریکایی دستگیر و به نقطه نامعلومی برای مبادله با ”رهبران گروه القاعده در ایران“ منتقل شدهایم.
-در مطبوعات و رسانههای عربی هم از قدیم نمونههای متعدد از انتشار مطالب جعلی به نام مجاهدین با پول سپاه و اطلاعات آخوندها وجود داشته که بارها و بارها آنها را در روزنامههای شرق الاوسط، الحیات، شیحان، الحدث و… تکذیب کردهایم. حتی من یادم است که در شهریور سال1371وزیر تبلیغات دولت اردن که در زمان ملک حسین با ما روابط دوستانه داشت و من با او در سال 1364در پاریس دیدار کرده بودم، یکی از جزوات مجاهدین را به تاریخ روز (یعنی در همان سال 1371) به نماینده ما در اردن ارائه کرد که در آن بهنحوی بیقافیه، مطالبی علیه این کشور سرهمبندی شده بود. وقتی تحقیق کردیم معلوم شد رژیم مطالب مورد نظر خودش را برای بهجان هم انداختن طرفین در لابهلای آن جزوه وارد کرده و به اردنیها داده است. جالب این بود که آنچه رژیم ساخته بود بجز همین مطالب مورد نظرش هیچ تفاوتی با نسخه اصلی نداشت. حیرتانگیز اینکه دفعه بعد هم یک صفحه نشریه مجاهد به نمایندگان ما ارائه کرده بودند که تماماً ساختگی بود و وقتی که همان صفحه از نشریه مجاهد اصلی به آنها نشان داده شده بود از فرط دغلکاریهای رژیم و اینکه چگونه یک صفحه مشابه اما تماماً جعلی ارائه کرده است، مات و مبهوت شده بودند.
شورای ملی مقاومت ایران به همین خاطر در بیانیه سالگرد شورا در مرداد 1383خاطرنشان کرد: «همزمان آخوندها، پولهای کلانی برای انتشار صدها گزارش مجعول و مقاله و کتاب و نشریه علیه مجاهدین خرج کردند. آنقدر که نایب رئیس فدراسیون بینالمللی حقوقبشر و رئیس جامعه حقوقبشر فرانسه، رژیم آخوندها را دولتی توصیف کرد که علیه مجاهدین ”تلی از مدارک مختلف تبلیغاتی توسط سفارت ایران در فرانسه پخش میکند“ ».
در تیر 1386نیز یکبار دیگر در اطلاعیه اجلاس میاندورهیی شورای ملی مقاومت یادآوری شده است: «استبداد دینی که بهوضوح در برابر این اعتلای مبارزاتی هار و هراسان شده، از یکسو به سرکوب و ضرب و جرح و شکنجه وحشیانه جوانان در خیابانها و اعدام در ملأعام برای ارعاب جامعه روی آورده و از سوی دیگر دجالگریهای شناخته شده تبلیغاتی خود را علیه مقاومت سازمانیافته به شکل دیوانهواری در رسانههای حکومتی افزایش داده است. روی آوردن مجدد به سریالسازیهای مجعول و مزورانه تلویزیونی که حکومت آخوندی از سال 1382تدارک دیده و آنها را به بازار مکاره اهریمنسازی از مقاومت نیز عرضه کرده و مفتضح شده بود، نمونهیی از این تلاشهاست. رژیم آخوندها بیهوده میکوشد تا بدینوسیله موج گرایش جوانان به سوی مقاومت سازمانیافته را بهزعم خود متوقف یا کند سازد، بحران فزاینده درونیش را تحتالشعاع قرار دهد و با روشنگریهای مقاومت در عرصه جهانی در مورد جنایتهای ضدانسانی و پنهانکاریهای اتمی و افشای دخالتهای گستردهاش در عراق – بهویژه برملا شدن لیست 32هزار حقوق بگیرانش در این کشور - مقابله کند. اما این قبیل تشبثات برای مخدوش کردن چهره مقاومت سابقهیی پراز ناکامی و رسوایی دارد. دعاوی شیادانه خمینی در منتسب کردن مجاهدین و متحدانشان به شرق و غرب یا متهم کردنشان به دزدی و آتشزدن خرمنها، و دروغهای خامنهای و رفسنجانی در نسبت دادن انفجار حرم امام رضا و قتل روحانیان مسیحی به آنها، جز رسوایی خود آخوندها نتیجهیی نداشت. «صنعت» مونتاژ و سرهمبندی جعلیات تلویزیونی علیه ارتش آزادیبخش و شورا و مجاهدین و «هنر» تحریف و چسباندن صحنههای دیدارهای اعلام شده مسئولان مقاومت با مقامهای دولت پیشین عراق به صحنههای ساختگی و مصرف دروغهای تکراری درباره کشتار کردها و شیعیان عراق و ردیف کردن اجیرشدگان اطلاعات آخوندی تحت عنوان اعضای سابق مجاهدین یا شورا، نیز، چاره درماندگی و رسوایی رژیم قرونوسطایی نیست. رژیم آخوندها آب در هاون میکوبد و با این تلاشهای مذبوحانه نمیتواند جنبشی را که در آزادیخواهی و استقلال، نمونهیی نادر در جهان معاصراست، عامل استکبار و صهیونیسم یا زائده جنگ آخوندها با دولت سابق عراق و مجری حمله هوایی و شیمیایی به حلبچه قلمدادکند؛ هر چند که سفارتخانهها و مأموران اطلاعات آخوندها برای واژگونه جلوه دادن واقعیت، رشوههای کلان ۵۰میلیون دلاری و ۱۲۰میلیون دلاری به وکلای فرانسوی و عراقی پیشنهاد کنند. این تلاشهای سراسیمه، قبل ازهر چیز ترس و تزلزل یک رژیم درمانده را در مقابل مقاومتی که «به سوی پیروزی» پیش میرود، بازمیتابد» (۱۴تیرماه ۱۳۸۶-اطلاعیه دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران).
قبل از شروع بحث، چند نکته را متذکر میشوم:
اول اینکه، برای پاسخ به سؤالات ایدئولوژیک، به متون و کتابها و جزوات مجاهدین و مخصوصاً به بحثهای تبیین جهان مراجعه کنید. فقط در این باره این را بدانید آنچه را که رژیم در این سالها در زندانها و یا در ارگانهای خودش تحت نام مجاهدین توزیع و چاپ کرده است، اعتباری ندارد. یا تماماً مجعول است یا در آن عمداًً دست بردهاند تا به مصرفی که میخواهند برسد و چیزی را که میخواهند القا کند. در این زمینه، هم اعتبار آنچه رژیم و وزارت اطلاعات و رشتههای مریی و نامریی آن بهنام مجاهدین بههم میبافند، بههمان اندازه مدارک محرمانهیی است که مع الواسطه علیه مجاهدین به وزارتخارجه انگلیس و فرانسه یا آمریکا میرسانند که وقتی به دادگاه میرسیم دود میشود و به هوا میرود!
- دو سال پیش آقای استیونسون، نماینده پارلمان اروپا، در کنفرانس مطبوعاتی فاش کرد: «مدتی پیش، چند مقام وزارتخارجه از لندن سراغ من در پارلمان اروپا آمدند و از من میخواستند بلادرنگ حمایت خود را از مجاهدین متوقف کنم و گفتند ما مدارک محکمی داریم که این افراد قطعاً تروریست هستند. به آنها گفتم خوب، پس (مدارک را) نشانم بدهید. آنها گفتند متأسفانه سری هستند! حالا در پروسه دادگاه در انگلیس قضات حکم به علنی کردن همه این اسناد دادند و من همه را بهدقت خواندم و هیچ چیزی جز مزخرفات و چرندبافیهای برخی عوامل وزارت اطلاعات و مقالات روزنامههای رژیم (ایران) نبود» (کنفرانس مطبوعاتی در پارلمان اروپا -4دسامبر 2007).
-نمونه دیگر انتشار یک شماره ویژه جعلی از نشریه مجاهد به تاریخ 28خرداد 1382توسط وزارت اطلاعات رژیم است که در زندانها هم توزیع شده است. در این نشریه جعلی که روز بعد از حمله 17ژوئن به محل استقرار رئیسجمهور برگزیده مقاومت و دستگیری مریم منتشر شده، رژیم ادعا کرد که من همراه با 4تن دیگر از مسئولان مجاهدین به و سیله نیروهای آمریکایی دستگیر و به نقطه نامعلومی برای مبادله با ”رهبران گروه القاعده در ایران“ منتقل شدهایم.
-در مطبوعات و رسانههای عربی هم از قدیم نمونههای متعدد از انتشار مطالب جعلی به نام مجاهدین با پول سپاه و اطلاعات آخوندها وجود داشته که بارها و بارها آنها را در روزنامههای شرق الاوسط، الحیات، شیحان، الحدث و… تکذیب کردهایم. حتی من یادم است که در شهریور سال1371وزیر تبلیغات دولت اردن که در زمان ملک حسین با ما روابط دوستانه داشت و من با او در سال 1364در پاریس دیدار کرده بودم، یکی از جزوات مجاهدین را به تاریخ روز (یعنی در همان سال 1371) به نماینده ما در اردن ارائه کرد که در آن بهنحوی بیقافیه، مطالبی علیه این کشور سرهمبندی شده بود. وقتی تحقیق کردیم معلوم شد رژیم مطالب مورد نظر خودش را برای بهجان هم انداختن طرفین در لابهلای آن جزوه وارد کرده و به اردنیها داده است. جالب این بود که آنچه رژیم ساخته بود بجز همین مطالب مورد نظرش هیچ تفاوتی با نسخه اصلی نداشت. حیرتانگیز اینکه دفعه بعد هم یک صفحه نشریه مجاهد به نمایندگان ما ارائه کرده بودند که تماماً ساختگی بود و وقتی که همان صفحه از نشریه مجاهد اصلی به آنها نشان داده شده بود از فرط دغلکاریهای رژیم و اینکه چگونه یک صفحه مشابه اما تماماً جعلی ارائه کرده است، مات و مبهوت شده بودند.
شورای ملی مقاومت ایران به همین خاطر در بیانیه سالگرد شورا در مرداد 1383خاطرنشان کرد: «همزمان آخوندها، پولهای کلانی برای انتشار صدها گزارش مجعول و مقاله و کتاب و نشریه علیه مجاهدین خرج کردند. آنقدر که نایب رئیس فدراسیون بینالمللی حقوقبشر و رئیس جامعه حقوقبشر فرانسه، رژیم آخوندها را دولتی توصیف کرد که علیه مجاهدین ”تلی از مدارک مختلف تبلیغاتی توسط سفارت ایران در فرانسه پخش میکند“ ».
در تیر 1386نیز یکبار دیگر در اطلاعیه اجلاس میاندورهیی شورای ملی مقاومت یادآوری شده است: «استبداد دینی که بهوضوح در برابر این اعتلای مبارزاتی هار و هراسان شده، از یکسو به سرکوب و ضرب و جرح و شکنجه وحشیانه جوانان در خیابانها و اعدام در ملأعام برای ارعاب جامعه روی آورده و از سوی دیگر دجالگریهای شناخته شده تبلیغاتی خود را علیه مقاومت سازمانیافته به شکل دیوانهواری در رسانههای حکومتی افزایش داده است. روی آوردن مجدد به سریالسازیهای مجعول و مزورانه تلویزیونی که حکومت آخوندی از سال 1382تدارک دیده و آنها را به بازار مکاره اهریمنسازی از مقاومت نیز عرضه کرده و مفتضح شده بود، نمونهیی از این تلاشهاست. رژیم آخوندها بیهوده میکوشد تا بدینوسیله موج گرایش جوانان به سوی مقاومت سازمانیافته را بهزعم خود متوقف یا کند سازد، بحران فزاینده درونیش را تحتالشعاع قرار دهد و با روشنگریهای مقاومت در عرصه جهانی در مورد جنایتهای ضدانسانی و پنهانکاریهای اتمی و افشای دخالتهای گستردهاش در عراق – بهویژه برملا شدن لیست 32هزار حقوق بگیرانش در این کشور - مقابله کند. اما این قبیل تشبثات برای مخدوش کردن چهره مقاومت سابقهیی پراز ناکامی و رسوایی دارد. دعاوی شیادانه خمینی در منتسب کردن مجاهدین و متحدانشان به شرق و غرب یا متهم کردنشان به دزدی و آتشزدن خرمنها، و دروغهای خامنهای و رفسنجانی در نسبت دادن انفجار حرم امام رضا و قتل روحانیان مسیحی به آنها، جز رسوایی خود آخوندها نتیجهیی نداشت. «صنعت» مونتاژ و سرهمبندی جعلیات تلویزیونی علیه ارتش آزادیبخش و شورا و مجاهدین و «هنر» تحریف و چسباندن صحنههای دیدارهای اعلام شده مسئولان مقاومت با مقامهای دولت پیشین عراق به صحنههای ساختگی و مصرف دروغهای تکراری درباره کشتار کردها و شیعیان عراق و ردیف کردن اجیرشدگان اطلاعات آخوندی تحت عنوان اعضای سابق مجاهدین یا شورا، نیز، چاره درماندگی و رسوایی رژیم قرونوسطایی نیست. رژیم آخوندها آب در هاون میکوبد و با این تلاشهای مذبوحانه نمیتواند جنبشی را که در آزادیخواهی و استقلال، نمونهیی نادر در جهان معاصراست، عامل استکبار و صهیونیسم یا زائده جنگ آخوندها با دولت سابق عراق و مجری حمله هوایی و شیمیایی به حلبچه قلمدادکند؛ هر چند که سفارتخانهها و مأموران اطلاعات آخوندها برای واژگونه جلوه دادن واقعیت، رشوههای کلان ۵۰میلیون دلاری و ۱۲۰میلیون دلاری به وکلای فرانسوی و عراقی پیشنهاد کنند. این تلاشهای سراسیمه، قبل ازهر چیز ترس و تزلزل یک رژیم درمانده را در مقابل مقاومتی که «به سوی پیروزی» پیش میرود، بازمیتابد» (۱۴تیرماه ۱۳۸۶-اطلاعیه دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران).
***
دوم اینکه، جواب سؤالات تاکتیکی و اجرایی و جزیی را از من انتظار نداشته باشید. لازمه جواب دادن به این قبیل سؤالها ورود و اشراف به جزییات است. بنابراین اگر امکان دسترسی و ارتباط با ستاد اجتماعی مجاهدین در داخل کشور را ندارید، باید خودتان با مشورت جمعی راهحل پیدا کنید. در مورد راهحلهای مختلف تابلو نویسی کنید و پس از بحث و مشورت کافی مناسبترین آن را انتخاب کنید. منظور راهحلی است که کمترین ضرر و بیشترین فایده را داشته باشد. راهحلی که طبعاً بالاترین ضربه را به دشمن ضدبشری بزند.
***
سوم اینکه، در پاسخ به سؤالات استراتژیک مربوط به قیام و سرنگونی هم از اول روشن باشد که از بسیاری وجوه، در حال حاضر نمیتوان و نباید به آنها جواب داد یا بیهوده بهدنبال جوابهای موهوم و ذهنی گشت که پاسخ دادن به آنها موکول به واقع شدن و تحقق چیزهایی است که هنوز واقع نشده است. میخواهم بگویم که کار تحلیل و تفکر منطقی این نیست که غیبگویی یا طالعبینی کند بلکه بر اساس شرایط مشخص تحلیل مشخص ارائه میدهد. یعنی اگر شرایطی هنوز مشخص نیست یا ما نمیتوانیم مشخص بودن آنها را فهم کنیم، باید قبل از هر چیز به فهم آن شرایط و خاصّهها بپردازیم. چنانکه میدانید در جریان شناخت علمی، باید گام به گام از مشاهده واقعیات و تجربه (یعنی آزمون و خطا)، به فرضیه (همان تابلو نویسیهای مختلف) و سپس به قانونمندیها و اصول اساسی و نهایتاً به یک تئوری فراگیر علمی راه برد. در تئوری جاذبه عمومی که نیوتون کاشف آن است، نقطه عزیمت، مشاهده افتادن یک سیب از درخت بود. میگویند از همین جا بود که برای نیوتون این سؤال پیش آمد که چرا سیب از بالا به پایین افتاد. از همین سرنخ، سرانجام به قوانین جاذبه و نهایتاً به تئوری جاذبه عمومی راه برد. در مورد تئوری نسبیت عمومی هم، اینشتین همین راه را با گذار از نسبیت خاص و قانونمندیهای مربوط به سرعت نور، طی کرد.
***
نکته چهارم که باید با صراحت با شما در میان بگذارم این است که به برخی سؤالات هم، نمیتوان و نباید بهطور عام و علنی جواب داد. ملاحظات و محدودیتهای اطلاعاتی و امنیتی و دستبستگیهای سیاسی آن هم برای جنبش و سازمانی که از همه سو زیر ضرب است برای همه قابل فهم است. زیرا بر سر همه جادههای تاریک ”شب پرستان همگی تیغ به کف“ در کمینند تا ”بکشانندش و در لجّه خون اندازند“.
خامنهای که در رأس یک رژیم حاکم است و از هیچ جرم و جنایت و دروغی ابا ندارد، یک بار صریحاً گفت: «اگر به دلایلی از جمله آگاه شدن دشمن، مصلحت نباشد که سخنی بیان شود، طبعاً نه آن حرف و نه خلاف آن گفته نخواهد شد» (رادیو و تلویزیون و خبرگزاری رسمی رژیم -17مهر 1386).
در مورد مجاهدین و مقاومت ایران به گواهی تاریخچه 30ساله در رژیم خمینی، ما تا فراسوی تیغ و طاقت، معکوس عمل کردهایم. آنچنان که بسیاری اسناد و حقایق یا اسامی و آماری که منتشر شده، موجب پیگردهای گوناگون و قیمتهای سنگین و خونین شده است. همچنین برعهده گرفتهایم «رودرروی مردم ایران از جوادیه تا نازیآباد و از کرانههای ارس و خزر تا خلیجفارس، درباره جزء بهجزء، نکته به نکته، دینار به دینار و مو به موی هرآنچه در مبارزات چهلو دوساله انجام داده یا ندادهایم حساب پس بدهیم».
من این نکته را در تیرماه 1386در مورد تبلیغات دیوانهوار رژیم و روی آوردن آن به تولید سریالهای مجعول و مهوع تلویزیونی علیه مجاهدین و مقاومت ایران خاطرنشان کردم و باز هم بر آن تأکید میکنم حتی وقتی که اباطیل و برچسبهای رژیم و مزدوران و متحدان و همسویان و پشتیبانان این رژیم ارزش پاسخگویی ندارد، در هر مورد و در هر زمینه و درباره هر فرد یا موضوعی که لازم باشد، میتوانیم با دلایل و شهود و اسناد و مدارک لازم و کافی، حق مطلب را در محضر خلق و در برابر هر دادگاه بیطرف، ادا کنیم. تا سیهروی شود هر که در او غش باشد.
منظورم این نیست که در کارنامه مجاهدین خطا و اشتباهی نیست، منظورم این است که میتوانیم هر پروندهیی را از ابتدا تا انتهای آن، روز به روز، برگ به برگ، مورد به مورد و بدون هر ملاحظهیی در معرض قضاوت مردم ایران و وجدانهای بیدار و منصف قرار دهیم و نتیجه آن را هر چه باشد بیمحابا بپذیریم. بیم و باک در این زمینهها متعلق به کسانیست که درگذشته ریگی به کفش داشتهاند یا برای حال و آینده خود، کیسهیی دوختهاند. اگر کسی در گذشته و در آرمانی که بهخاطر آن دهههای متوالی طی طریق کرده است، ریگی به کفش نداشته و برای آینده هم کیسه طمع و جاه و مقام ندوخته، دیگر چه باک.
این رژیم منفور ولایت است که جز با دجالیت و صنعت تزویر و ریا و روایات مجعول آخوندی بر سر پا نیست. سرلوحه و سرمایه ما اما، بهدلیل نبرد بیامانی که 45سال است با دیکتاتوریهای شیخ و شاه ادامه دارد، بهدلیل خصومتهای بیانتهای ارتجاعی و استعماری و اپورتونیستی، و بهدلیل اینکه پشت وپناهی جز خدا و خلق نداریم، صدق است و فدا. در غیراینصورت تا کنون دهها و صدها بار نیست و نابود شده بودیم. اگر رژیم شاه فقط با ظرفیت سرکوبگرانه خودش درصدد نابودی و انهدام ما بود، آخوندها امکانات و سرویسهای 12دولت دیگر را هم علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بهکار گرفتند تا آنها را متلاشی و منهدم کنند.
تشریح این موضوع و ارائه اسناد و نمونهها و گواهی شهود، نیازمند تحریر کتاب قطور و جداگانه ایست. بهراستی در این سالیان کسی خبردار نشد که در این خصوص بر مجاهدین و مقاومت ایران چه گذشت. باشد تا روزگاری فرصت کنم و چند صد و یا لااقل چند ده نمونه را با جزئیات و اسامی و زمان و مکان و شرح وقایع به اطلاعتان برسانم.
بنابراین فعلاً به ذکر همین نکته که امیدوارم آن را بهخاطر بسپارید بسنده میکنم که در مورد مجاهدین و ارتش آزادیبخش و مقاومت ایران، و سیلاب چرکین ادعاها و اتهامات و شبهاتی که رژیم و عوامل و همسویان و پشتیبانان نثارمان کردهاند، برعهده میگیرم که اگر عمری باقی بود در برابر مردم ایران از ریز تا درشت را پاسخگو و روشنگر باشم. به همین خاطر در مورد هر فرد یا جریان یا موضوع یا اتهام و ادعایی که خودتان نتوانید جوابگو باشید، تمامی این قبیل موارد را به من ارجاع بدهید. فقط نگذارید کسی که یک صدم یا یکهزارم یا یک دههزارم و یک صدهزارم مجاهدین، بها و خونبهای آزادی و رنج و شکنجه دموکراسی را نپرداخته است، برای ما ابوعطا و لغز دموکراتیک بخواند و به جای درس گرفتن، به ما درس آزادی عقیده و بیان یا حقوق زنان بدهد!
موضوعات و موارد عیان شده هم که حاجت به بیان و شرح و تفصیل مجدد ندارد. از برچسب تروریستی و بمباران و خلعسلاح و کودتای 17ژوئن تا استرداد و اخراج و تبعید پناهندگان و از بستن حسابها و توقیف بیدریغ اموال تا شاخ کردن بریده مزدوران و فرستادن آنها برای ایفای نقش در نمایشهای روحوضی مبتذل و مهوع، تحت عنوان بنیانگذار و رهبری یا مسئولان و اعضای سابق و لاحق مجاهدین…
مثلاً همه مطلعین سیاسی، خواندهاند و میدانند که بهگفته خاتمی و خرازی، آقای جک استرا (دلال بمباران قرارگاههای مجاهدین در عراق) بدار آویختن 20تن از 65تن رهبران مجاهدین را «قابل قبول» خواند. در حالی که بهنوشته دیلیتلگراف (16تیر 1383) برای خوشآمد آخوندها، لیست اسامی 12امام شیعیان را هم در سفر به تهران در جیب داشت و وقتی اسم پیغمبر اسلام میآمد، صلوات هم میفرستاد!
بهتر از این نمیشد بر سر و ریش آخوند خاتمی و بر پشت خرازی دست استمالت کشید.
کسانی که اسلافشان مصدق را ”دیوانه و آمیزهیی از کاهلی و حقهبازی و سوءظن“ میخواندند (سفیر انگلیس) و کسانی که مصدق را ”جانوری درمانناپذیر“ میخواندند که ”در آپارتمان ادرار میکند“ (یکی از نظریه پردازان جنگ سرد در آمریکا) پرواضح است که با مجاهدین خلق و حاکمیت و آزادی مردم ایران تا کجا خصومت دارند.
گفتگوها و معاملات پنهان آقای دویلپن وزیر خارجه شیراک با خرازی در مورد سرکوب مجاهدین در فرانسه و دستگیریها و خودسوزیهای ناشی از آن نیز با جزییات افشا شده و سردبیر وقت ژورنالدودیمانش که در آوریل 2003در تهران در این ملاقات حضور داشت، کتاب مبسوطی در این زمینه منتشر کرده است.
خامنهای که در رأس یک رژیم حاکم است و از هیچ جرم و جنایت و دروغی ابا ندارد، یک بار صریحاً گفت: «اگر به دلایلی از جمله آگاه شدن دشمن، مصلحت نباشد که سخنی بیان شود، طبعاً نه آن حرف و نه خلاف آن گفته نخواهد شد» (رادیو و تلویزیون و خبرگزاری رسمی رژیم -17مهر 1386).
در مورد مجاهدین و مقاومت ایران به گواهی تاریخچه 30ساله در رژیم خمینی، ما تا فراسوی تیغ و طاقت، معکوس عمل کردهایم. آنچنان که بسیاری اسناد و حقایق یا اسامی و آماری که منتشر شده، موجب پیگردهای گوناگون و قیمتهای سنگین و خونین شده است. همچنین برعهده گرفتهایم «رودرروی مردم ایران از جوادیه تا نازیآباد و از کرانههای ارس و خزر تا خلیجفارس، درباره جزء بهجزء، نکته به نکته، دینار به دینار و مو به موی هرآنچه در مبارزات چهلو دوساله انجام داده یا ندادهایم حساب پس بدهیم».
من این نکته را در تیرماه 1386در مورد تبلیغات دیوانهوار رژیم و روی آوردن آن به تولید سریالهای مجعول و مهوع تلویزیونی علیه مجاهدین و مقاومت ایران خاطرنشان کردم و باز هم بر آن تأکید میکنم حتی وقتی که اباطیل و برچسبهای رژیم و مزدوران و متحدان و همسویان و پشتیبانان این رژیم ارزش پاسخگویی ندارد، در هر مورد و در هر زمینه و درباره هر فرد یا موضوعی که لازم باشد، میتوانیم با دلایل و شهود و اسناد و مدارک لازم و کافی، حق مطلب را در محضر خلق و در برابر هر دادگاه بیطرف، ادا کنیم. تا سیهروی شود هر که در او غش باشد.
منظورم این نیست که در کارنامه مجاهدین خطا و اشتباهی نیست، منظورم این است که میتوانیم هر پروندهیی را از ابتدا تا انتهای آن، روز به روز، برگ به برگ، مورد به مورد و بدون هر ملاحظهیی در معرض قضاوت مردم ایران و وجدانهای بیدار و منصف قرار دهیم و نتیجه آن را هر چه باشد بیمحابا بپذیریم. بیم و باک در این زمینهها متعلق به کسانیست که درگذشته ریگی به کفش داشتهاند یا برای حال و آینده خود، کیسهیی دوختهاند. اگر کسی در گذشته و در آرمانی که بهخاطر آن دهههای متوالی طی طریق کرده است، ریگی به کفش نداشته و برای آینده هم کیسه طمع و جاه و مقام ندوخته، دیگر چه باک.
این رژیم منفور ولایت است که جز با دجالیت و صنعت تزویر و ریا و روایات مجعول آخوندی بر سر پا نیست. سرلوحه و سرمایه ما اما، بهدلیل نبرد بیامانی که 45سال است با دیکتاتوریهای شیخ و شاه ادامه دارد، بهدلیل خصومتهای بیانتهای ارتجاعی و استعماری و اپورتونیستی، و بهدلیل اینکه پشت وپناهی جز خدا و خلق نداریم، صدق است و فدا. در غیراینصورت تا کنون دهها و صدها بار نیست و نابود شده بودیم. اگر رژیم شاه فقط با ظرفیت سرکوبگرانه خودش درصدد نابودی و انهدام ما بود، آخوندها امکانات و سرویسهای 12دولت دیگر را هم علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بهکار گرفتند تا آنها را متلاشی و منهدم کنند.
تشریح این موضوع و ارائه اسناد و نمونهها و گواهی شهود، نیازمند تحریر کتاب قطور و جداگانه ایست. بهراستی در این سالیان کسی خبردار نشد که در این خصوص بر مجاهدین و مقاومت ایران چه گذشت. باشد تا روزگاری فرصت کنم و چند صد و یا لااقل چند ده نمونه را با جزئیات و اسامی و زمان و مکان و شرح وقایع به اطلاعتان برسانم.
بنابراین فعلاً به ذکر همین نکته که امیدوارم آن را بهخاطر بسپارید بسنده میکنم که در مورد مجاهدین و ارتش آزادیبخش و مقاومت ایران، و سیلاب چرکین ادعاها و اتهامات و شبهاتی که رژیم و عوامل و همسویان و پشتیبانان نثارمان کردهاند، برعهده میگیرم که اگر عمری باقی بود در برابر مردم ایران از ریز تا درشت را پاسخگو و روشنگر باشم. به همین خاطر در مورد هر فرد یا جریان یا موضوع یا اتهام و ادعایی که خودتان نتوانید جوابگو باشید، تمامی این قبیل موارد را به من ارجاع بدهید. فقط نگذارید کسی که یک صدم یا یکهزارم یا یک دههزارم و یک صدهزارم مجاهدین، بها و خونبهای آزادی و رنج و شکنجه دموکراسی را نپرداخته است، برای ما ابوعطا و لغز دموکراتیک بخواند و به جای درس گرفتن، به ما درس آزادی عقیده و بیان یا حقوق زنان بدهد!
موضوعات و موارد عیان شده هم که حاجت به بیان و شرح و تفصیل مجدد ندارد. از برچسب تروریستی و بمباران و خلعسلاح و کودتای 17ژوئن تا استرداد و اخراج و تبعید پناهندگان و از بستن حسابها و توقیف بیدریغ اموال تا شاخ کردن بریده مزدوران و فرستادن آنها برای ایفای نقش در نمایشهای روحوضی مبتذل و مهوع، تحت عنوان بنیانگذار و رهبری یا مسئولان و اعضای سابق و لاحق مجاهدین…
مثلاً همه مطلعین سیاسی، خواندهاند و میدانند که بهگفته خاتمی و خرازی، آقای جک استرا (دلال بمباران قرارگاههای مجاهدین در عراق) بدار آویختن 20تن از 65تن رهبران مجاهدین را «قابل قبول» خواند. در حالی که بهنوشته دیلیتلگراف (16تیر 1383) برای خوشآمد آخوندها، لیست اسامی 12امام شیعیان را هم در سفر به تهران در جیب داشت و وقتی اسم پیغمبر اسلام میآمد، صلوات هم میفرستاد!
بهتر از این نمیشد بر سر و ریش آخوند خاتمی و بر پشت خرازی دست استمالت کشید.
کسانی که اسلافشان مصدق را ”دیوانه و آمیزهیی از کاهلی و حقهبازی و سوءظن“ میخواندند (سفیر انگلیس) و کسانی که مصدق را ”جانوری درمانناپذیر“ میخواندند که ”در آپارتمان ادرار میکند“ (یکی از نظریه پردازان جنگ سرد در آمریکا) پرواضح است که با مجاهدین خلق و حاکمیت و آزادی مردم ایران تا کجا خصومت دارند.
گفتگوها و معاملات پنهان آقای دویلپن وزیر خارجه شیراک با خرازی در مورد سرکوب مجاهدین در فرانسه و دستگیریها و خودسوزیهای ناشی از آن نیز با جزییات افشا شده و سردبیر وقت ژورنالدودیمانش که در آوریل 2003در تهران در این ملاقات حضور داشت، کتاب مبسوطی در این زمینه منتشر کرده است.
***
با این همه مجاهدین به یمن مریم و انقلاب درونی مجاهدین، در مقاومتی سترگ و هفت ساله، در زیر بالاترین فشارها و توطئهها و ضربات مقاومت بینظیری را در تاریخ معاصر ایران و جهان عرضه کردند. شگفتی نه در حملههای و توطئههای ارتجاعی و استعماری و خنجرهای اپورتونیستی، بلکه در ماندگاری و پایداری پرشکوهی است که برگ درخشان و زرین تاریخ ایران است. ۷سال پیش، در آخرین اجتماع مجاهدین در اشرف قبل از شروع جنگی که از قبل مشخص بود که رژیم چه بهرهبرداریهایی از آن بهعمل خواهد آورد، و در شرایطی که از چپ و راست، بسیاری ما را به خالی کردن میدان فرامیخواندند، گفتم: «وقتی دیو تنوره میکشد، وقتی که دژخیم سر از پا نمیشناسد، رمز ماندگاری و اعتلا، کلمه فداست» و «مجاهدین هم از بنیانگذارانشان تا اعضا و هوادارانشان در تمام ایران و در سراسر جهان با همه رزم آوران ارتش آزادی این درس را بهخوبی آموختهاند که تاریخ خلق و میهن خود را چگونه بنویسند. هیچکس بیش از ما به خطراتی که از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد. اما عزم جزم کردهایم تا اگر زمانه صد بار از این هم خطیرتر و پرفتنهتر باشد، با تأسی به پیشوای آرمانیمان (پیامبر جاودان آزادی حسین بن علی) درسهای جدیدی از مقاومت و ایستادگی عرضه کنیم. ارتش آزادیبخش، این سرمایه عظیم ملت ایران چون کوه، استوار و سرفراز ایستاده است» (نشریه مجاهد -۲۷اسفند ۸۱).
بیچاره رژیم و گلههای مزدوران دور و نزدیک، چه خیال کردهاند. مریم و اشرف ثابت کردند که زمانه صدبار هم اگر خطرناکتر و پرفتنهتر باشد، تا پای جان ایستادهاند. تا آخرین نفس…
بله اکنون پس از 45سال که بر مجاهدین در میدان نبرد گذشته، به قطع و یقین میتوان گفت که این عالیترین ثمره تکامل مبارزات مردم ایران از مشروطه به بعد در 103سال گذشته است.
از همین جا میتوان به پیروزی محتوم خلق قهرمان یقین کرد. به اذن تو خدایا، بسوی تو خدایا و به طرف کوی خلق در زنجیر…
بیچاره رژیم و گلههای مزدوران دور و نزدیک، چه خیال کردهاند. مریم و اشرف ثابت کردند که زمانه صدبار هم اگر خطرناکتر و پرفتنهتر باشد، تا پای جان ایستادهاند. تا آخرین نفس…
بله اکنون پس از 45سال که بر مجاهدین در میدان نبرد گذشته، به قطع و یقین میتوان گفت که این عالیترین ثمره تکامل مبارزات مردم ایران از مشروطه به بعد در 103سال گذشته است.
از همین جا میتوان به پیروزی محتوم خلق قهرمان یقین کرد. به اذن تو خدایا، بسوی تو خدایا و به طرف کوی خلق در زنجیر…
***
مقدمه
در علوم اجتماعی و دانش سیاسی هم مانند علوم طبیعی، کلمات و اصطلاحات، اگر نخواهیم دیمی و بیحساب و کتاب حرف بزنیم، معانی و مفاهیم و معیارهای شناخته شده خود را دارند. همیشه گفتهایم که خمینی در دنیای دجالیت و ولایت مطلقه فقیه، قبل از هر چیز «کلمه» را ذبح و قربانی میکرد. کلمه، سنگ بنای تکلم و فهم و آگاهی انسان است. پس «کلمه»، دارایی و ویژگی ذاتی نوع انسان است. به همین خاطر در قرآن آمده است که خدا ابتدا اسمها را به آدم آموخت: وعلّم آدم الأسماء… یعنی که به او آگاهی و شناخت داد.
اگر ما اسم کسی را ندانیم، معنی آن این است که او را نمیشناسیم. احراز هویت فرد با شناسنامهاش بهعمل میآید. در اینصورت ما این فرد را میشناسیم که کیست و در چه زمانی و در کجا و از چه مادر و پدری به دنیا آمده است. یعنی فرد را با خانوادهاش شناختهایم.
به همین ترتیب همه پدیدهها و اشیاء هم شناسنامه و اسم خاص خود را دارند که به آن شناخته میشوند و با فرد و یا شی دیگر قاطی و مشتبه نمیشوند.
از طرف دیگر، هر کلمه و اسم آثار و خصوصیات و تاریخچه خودش را دارد. واژهها و کلماتی مانند درد، رنج، فدا، قیام، مقاومت، انقلاب، آزادی، عدالت، صلح، برابری، عشق و یگانگی خلقالساعه نیستند بلکه محصول هزاران سال تجربه و تاریخ بشریت هستند. با این کلمات بسیار بازی شده و باز همبازی خواهد شد. شیادان مثل همیشه مار میکشند و هرکس را که بتواند ”مار“ را بنویسد و سر آن را به سنگ بکوبد، به سخره میگیرند یا تکفیر میکنند.
اما اگر اسمها و کلمات و شناسنامه آنها را بدانیم، دیگر آخوندهای حاکم نخواهند توانست ”ارتجاع“ خلص را ” انقلاب“ و آن هم تحت نام اسلام، قالب کنند.
31سال پیش در 4بهمن 1357که سه روز بود از زندان شاه، در بحبوحه قیام مردم، آزاد شده بودیم، من در اولین سخنرانی در دانشگاه تهران حرفم و شعارم از جانب مجاهدین این بود که «پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایران». در آن ایام جماعت خمینی بهتازگی شعار « انقلاب اسلامی» میدادند. یکی از حاضران سؤال کرد « انقلاب دموکراتیک یعنی چه؟» جواب دادم «یعنی انقلابی با شرکت مردم یعنی با شرکت و حاکمیت تمام طبقات و اقشار خلق که یک نظام مردمی شورایی را تداعی میکند».
در همین سخنرانی به صراحت گفتم: «من نیامدم اینجا که روند خود به خودی قضایا را فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که آن چه را هست، و فقط هست، تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد، و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما میخواهیم نسل ملعونی باشیم، نسل نفرین شدهیی باشیم که فرصتها را از دست دادند… من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه، و به این زیارتگاه، که هر چه را هست، هر چه را خودبخود اتفاق میافتد، بیعیب بدانیم. زیرا آنها تنها با عمل کردن بر روی اختلافهای درونی ما، روی تعارضات حتی درونی ما، امکان پیدا میکنند که دستاوردهایمان را بگیرند، اختناق را تکرار کنند و آزادی را به عقب بیندازند».
سپس بلافاصله اضافه کردم: «صبر و تحمل، شکیبایی (صبر بهمعنای انقلابیش) بلند نظری و احساس مسئولیت، نخستین وظایف و نخستین ویژگیهای یک انقلابی یا یک گروه انقلابی است. اگر این را نداریم، یا نیست و یا نمیتوانیم کسب کنیم، بهتر است که خدا خافظی کنیم. زیرا مردم زبان حالشان این خواهد بود که ”مرابهخیر تو امید نیست شر مرسان“. تازه اول کار است. هنوز آنقدر زمان هست، هنوز آنقدر نشیب و فراز هست و هنوز آنقدر شکست و پیروزی هست. برادران و خواهران، رزمندگان و مبارزین، ما سر نداده بودیم که بهجایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که بجایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامهای بهتری قعود کنیم».
-یک ماه بعد در 4اسفند 1357در گردهمایی بعدی در دانشگاه تهران خطاب به مدعیان گفتم: «صحبت از انقلاب نکنید، بهخصوص صحبت از انقلاب اسلامی نکنید، خود انقلاب باندازه کافی مسئولیت دارد، چه رسد به انقلاب تراز اسلام».
فکر نکنید این حرفها که گفتم فقط حرفهای من یا مجاهدین در آن روزگار بوده است. نه، همه آزادیخواهان ایران، همه اعضای کنونی شورای ملی مقاومت که بر اصول خود پایدار ماندهاند، و همه مخالفان دیکتاتوری و حاکمیت آخوندی در آن زمان در سراسر ایران، حرفشان در بهار آزادی همین بود. زمستان تیره و تار اختناق را نمیخواستند و از آن بیم داشتند. من فقط یکی از سخنگویان آنها بودم. همانها که یکسال بعد، در دیماه 1358در نخستین انتخابات ریاست جمهوری، با هر گرایش و مرام و ملیتی که داشتند، از کرد و ترک و فارس تا بلوچ و عرب و ترکمن و از شیعه و سنی و مارکسیست تا مسیحی و کلیمی و زردشتی از کاندیدای مجاهدین حمایت کردند. آنقدر که خمینی سرانجام با فتوای حذف من، بهخاطر رأی ندادن به ولایتفقیه، به میدان آمد. علت همه حمایتها هم همین بود. ما مخالفت خودمان را از آغاز با رژیم ولایتفقیه اعلام نموده و رفراندوم قانون اساسی ولایتفقیه را تحریم کرده بودیم. فقط همین.
البته باید قیمت آن را هر روز با سر و دستهای شکسته و چشمهای از حدقه درآمده و پاهای تازیانه خورده در نماز جمعه از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ایران، میپرداختیم.
در علوم اجتماعی و دانش سیاسی هم مانند علوم طبیعی، کلمات و اصطلاحات، اگر نخواهیم دیمی و بیحساب و کتاب حرف بزنیم، معانی و مفاهیم و معیارهای شناخته شده خود را دارند. همیشه گفتهایم که خمینی در دنیای دجالیت و ولایت مطلقه فقیه، قبل از هر چیز «کلمه» را ذبح و قربانی میکرد. کلمه، سنگ بنای تکلم و فهم و آگاهی انسان است. پس «کلمه»، دارایی و ویژگی ذاتی نوع انسان است. به همین خاطر در قرآن آمده است که خدا ابتدا اسمها را به آدم آموخت: وعلّم آدم الأسماء… یعنی که به او آگاهی و شناخت داد.
اگر ما اسم کسی را ندانیم، معنی آن این است که او را نمیشناسیم. احراز هویت فرد با شناسنامهاش بهعمل میآید. در اینصورت ما این فرد را میشناسیم که کیست و در چه زمانی و در کجا و از چه مادر و پدری به دنیا آمده است. یعنی فرد را با خانوادهاش شناختهایم.
به همین ترتیب همه پدیدهها و اشیاء هم شناسنامه و اسم خاص خود را دارند که به آن شناخته میشوند و با فرد و یا شی دیگر قاطی و مشتبه نمیشوند.
از طرف دیگر، هر کلمه و اسم آثار و خصوصیات و تاریخچه خودش را دارد. واژهها و کلماتی مانند درد، رنج، فدا، قیام، مقاومت، انقلاب، آزادی، عدالت، صلح، برابری، عشق و یگانگی خلقالساعه نیستند بلکه محصول هزاران سال تجربه و تاریخ بشریت هستند. با این کلمات بسیار بازی شده و باز همبازی خواهد شد. شیادان مثل همیشه مار میکشند و هرکس را که بتواند ”مار“ را بنویسد و سر آن را به سنگ بکوبد، به سخره میگیرند یا تکفیر میکنند.
اما اگر اسمها و کلمات و شناسنامه آنها را بدانیم، دیگر آخوندهای حاکم نخواهند توانست ”ارتجاع“ خلص را ” انقلاب“ و آن هم تحت نام اسلام، قالب کنند.
31سال پیش در 4بهمن 1357که سه روز بود از زندان شاه، در بحبوحه قیام مردم، آزاد شده بودیم، من در اولین سخنرانی در دانشگاه تهران حرفم و شعارم از جانب مجاهدین این بود که «پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایران». در آن ایام جماعت خمینی بهتازگی شعار « انقلاب اسلامی» میدادند. یکی از حاضران سؤال کرد « انقلاب دموکراتیک یعنی چه؟» جواب دادم «یعنی انقلابی با شرکت مردم یعنی با شرکت و حاکمیت تمام طبقات و اقشار خلق که یک نظام مردمی شورایی را تداعی میکند».
در همین سخنرانی به صراحت گفتم: «من نیامدم اینجا که روند خود به خودی قضایا را فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که آن چه را هست، و فقط هست، تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد، و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما میخواهیم نسل ملعونی باشیم، نسل نفرین شدهیی باشیم که فرصتها را از دست دادند… من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه، و به این زیارتگاه، که هر چه را هست، هر چه را خودبخود اتفاق میافتد، بیعیب بدانیم. زیرا آنها تنها با عمل کردن بر روی اختلافهای درونی ما، روی تعارضات حتی درونی ما، امکان پیدا میکنند که دستاوردهایمان را بگیرند، اختناق را تکرار کنند و آزادی را به عقب بیندازند».
سپس بلافاصله اضافه کردم: «صبر و تحمل، شکیبایی (صبر بهمعنای انقلابیش) بلند نظری و احساس مسئولیت، نخستین وظایف و نخستین ویژگیهای یک انقلابی یا یک گروه انقلابی است. اگر این را نداریم، یا نیست و یا نمیتوانیم کسب کنیم، بهتر است که خدا خافظی کنیم. زیرا مردم زبان حالشان این خواهد بود که ”مرابهخیر تو امید نیست شر مرسان“. تازه اول کار است. هنوز آنقدر زمان هست، هنوز آنقدر نشیب و فراز هست و هنوز آنقدر شکست و پیروزی هست. برادران و خواهران، رزمندگان و مبارزین، ما سر نداده بودیم که بهجایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که بجایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامهای بهتری قعود کنیم».
-یک ماه بعد در 4اسفند 1357در گردهمایی بعدی در دانشگاه تهران خطاب به مدعیان گفتم: «صحبت از انقلاب نکنید، بهخصوص صحبت از انقلاب اسلامی نکنید، خود انقلاب باندازه کافی مسئولیت دارد، چه رسد به انقلاب تراز اسلام».
فکر نکنید این حرفها که گفتم فقط حرفهای من یا مجاهدین در آن روزگار بوده است. نه، همه آزادیخواهان ایران، همه اعضای کنونی شورای ملی مقاومت که بر اصول خود پایدار ماندهاند، و همه مخالفان دیکتاتوری و حاکمیت آخوندی در آن زمان در سراسر ایران، حرفشان در بهار آزادی همین بود. زمستان تیره و تار اختناق را نمیخواستند و از آن بیم داشتند. من فقط یکی از سخنگویان آنها بودم. همانها که یکسال بعد، در دیماه 1358در نخستین انتخابات ریاست جمهوری، با هر گرایش و مرام و ملیتی که داشتند، از کرد و ترک و فارس تا بلوچ و عرب و ترکمن و از شیعه و سنی و مارکسیست تا مسیحی و کلیمی و زردشتی از کاندیدای مجاهدین حمایت کردند. آنقدر که خمینی سرانجام با فتوای حذف من، بهخاطر رأی ندادن به ولایتفقیه، به میدان آمد. علت همه حمایتها هم همین بود. ما مخالفت خودمان را از آغاز با رژیم ولایتفقیه اعلام نموده و رفراندوم قانون اساسی ولایتفقیه را تحریم کرده بودیم. فقط همین.
البته باید قیمت آن را هر روز با سر و دستهای شکسته و چشمهای از حدقه درآمده و پاهای تازیانه خورده در نماز جمعه از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب ایران، میپرداختیم.
***
فصل اول-تعریف چند کلمه
مثال اول، کالری
از هر دانشآموز دبیرستان سؤال کنید، تعریف ”کالری“، چیست، خواهد گفت: کالری واحد انرژی حرارتی و مقدار حرارتی است که دمای یک سانتیمتر مکعب آب را بهاندازه یک درجه سانتیگراد افزایش میدهد. مثلاً درجه حرارت 17را به 18میرساند.
بر همین روال، وقتی که از من و شما بپرسند، درخت یا پرنده یا انسان و سپس جامعه و طبقه و قیام و انقلاب را تعریف کن، باید بتوانیم تعریف رسا و گویا و مشخصی ارائه بدهیم. مثلاً در مورد انسان:
مثال دوم، انسان و تعریف ”انسان“
تعریف ”انسان“ همیشه مسأله انسان بوده و هر یک از فلاسفه و مکاتب بهنحوی به آن جواب دادهاند. واضح است که منظور فقط کمّ و کیف جسمانی انسان نیست. منظور خصوصیتها و کار کردهای ویژه انسانی و تعریفی است که بتواند تفاوت رفتارهای انسانها با یکدیگر را تشریح کند.
ارسطو میگفت انسان حیوانی است ناطق.
لاادریون (آگنوستها یا آگنوستی سیستها) یعنی مکتبی که بهطور خلاصه شناختن و شناخت پذیری را در ظرفیت و توان ما نمیدانستند، میگفتند: نمیدانم.
دوآلیستها، انسان را مرکب از دو عنصر جسم و روح میدانستند.
دکارت میگفت: «من فکر میکنم، پس هستم».
توماس هابس، فیلسوف انگلیسی انسان را موجودی بد ذات و بدطینت تلقی میکرد، در حالیکه ژان ژاک روسو فطرت انسان را بر نیکی و خوبی استوار میدانست.
فویرباخ بهعنوان یک مادهگرای مکانیست، تفاوت رفتارهای انسانی را به میزان قابل توجهی به نوع تغذیه ربط میداد و رفتارهای انسان را فرآورده جبری هر مرحله تاریخی خاص میدانست.
مکانیستهای دیگر مثل لاتور، انسان را مثل یک ماشین تلقی میکردند.
فروید تفاوت رفتارهای انسانی را در غرایز جنسی و در دریچههای عقبی ذهن جستجو میکرد.
بعضی دانشمندان ارتباطات و سیبرنتیک تلاش میکنند ماشینها و مغزهای الکترونیک پیچیده را با انسان شبیهسازی کنند.
اندیویدوآلیستها (فردگرایان) انسان را با طبیعت فردی و فردگرایانه تحلیل میکنند.
جرمی بنتام صاحب مکتب سودجویی (یوتیلی تاریسم) در دوره رشد سرمایهداری در انگلیس، فایده و سود مادی را اساس انگیزه و حرکت انسان میدانست.
اگزیستانسیالیستها که قائل به اصالت وجود و تقدم آن بر ماهیت هستند، انسان را موجودی مطلقاً رها و آزاد و در حال انتخاب همیشگی و متغیر تعریف کردهاند.
منتقدین آنها هم میگویند که اگر وجود انسانی آنقدر دستخوش انتخاب و تغییر باشد که نتوان بر روی پایداری خصوصیتها و حتی انتخابهای او حساب باز کرد، پس باید در اینکه انسان تعریف ثابتی داشته باشد، شک کرد. زیرا دریافت این ”من“ و این انسان و شناخت و تعریف او که هیچ پایداری ندارد و در هر لحظه چیزی است که بهنحو مجزا مجسم میشود، میسر نیست. یعنی بحث بر سر خصوصیات پایدار و عام انسان است مگر اینکه او را در هر زمان و مکان تابع شرایط خاص همان دوره و همان مقطع تحلیل کنیم. مثلاً انسان دوران بهره کشی و سود و سرمایه را نمیتوان جدا از منفعتطلبی و سودجویی و بهره کشی که واژههای اجتنابناپذیر این فرهنگ هستند، تصور نمود.
مارکس نظریه مکانیستها را که گمان میکردند انسان به صفحه سفیدی میماند که متن آن را فرهنگ هر دوره خاص مشخص میکند مردود شمرد و یکبار نوشت باید طبیعت انسان را جدا از صورت بندیهای تاریخی خاص شناخت و آنگاه به تجلیات ویژه آن در هر دوره پرداخت.
البته مارکس بعدها از بهکار بردن کلمات ذات و طبیعت انسانی پرهیز میکرد، تا به مفاهیم انتزاعی و غیرتاریخی راه نبرد. ولی تأکید داشت که خصایص ویژه یک نوع، در کار کردهای ویژه آن نوع منعکس است و از اینرو، سادهترین و بهترین راه برای تعریف انسان، پیدا کردن کار کردهای ویژهیی است که انسان دارد و حیوانات ندارند.
علاوه بر این، در دیدگاه مارکس نسبت به انسان، مهمترین نکته این است که گفت شناختن و «تفسیر جهان کافی نیست بلکه باید آن را تغییر داد». طبعاً مارکس این ”باید“ و این ”ضرورت“ تغییر دادن را از تکامل اجتماعی و دیالکتیک تاریخ استنتاج کرده است. اما در هر حال ما را به مفهوم ”وظیفه مندی“ انسان نزدیک میکند. من الآن متن مکتوب در اختیار ندارم، اما اگر از ۴۰سال پیش درست به یادم مانده باشد، اوج تجلیل چه گوارا از مارکس در همین نقطه است. چه گوارا گفت این همان نقطهای است که دیگر باید قلم را زمین گذاشت و برای تغییر جهان تفنگ بهدست گرفت…
از هر دانشآموز دبیرستان سؤال کنید، تعریف ”کالری“، چیست، خواهد گفت: کالری واحد انرژی حرارتی و مقدار حرارتی است که دمای یک سانتیمتر مکعب آب را بهاندازه یک درجه سانتیگراد افزایش میدهد. مثلاً درجه حرارت 17را به 18میرساند.
بر همین روال، وقتی که از من و شما بپرسند، درخت یا پرنده یا انسان و سپس جامعه و طبقه و قیام و انقلاب را تعریف کن، باید بتوانیم تعریف رسا و گویا و مشخصی ارائه بدهیم. مثلاً در مورد انسان:
مثال دوم، انسان و تعریف ”انسان“
تعریف ”انسان“ همیشه مسأله انسان بوده و هر یک از فلاسفه و مکاتب بهنحوی به آن جواب دادهاند. واضح است که منظور فقط کمّ و کیف جسمانی انسان نیست. منظور خصوصیتها و کار کردهای ویژه انسانی و تعریفی است که بتواند تفاوت رفتارهای انسانها با یکدیگر را تشریح کند.
ارسطو میگفت انسان حیوانی است ناطق.
لاادریون (آگنوستها یا آگنوستی سیستها) یعنی مکتبی که بهطور خلاصه شناختن و شناخت پذیری را در ظرفیت و توان ما نمیدانستند، میگفتند: نمیدانم.
دوآلیستها، انسان را مرکب از دو عنصر جسم و روح میدانستند.
دکارت میگفت: «من فکر میکنم، پس هستم».
توماس هابس، فیلسوف انگلیسی انسان را موجودی بد ذات و بدطینت تلقی میکرد، در حالیکه ژان ژاک روسو فطرت انسان را بر نیکی و خوبی استوار میدانست.
فویرباخ بهعنوان یک مادهگرای مکانیست، تفاوت رفتارهای انسانی را به میزان قابل توجهی به نوع تغذیه ربط میداد و رفتارهای انسان را فرآورده جبری هر مرحله تاریخی خاص میدانست.
مکانیستهای دیگر مثل لاتور، انسان را مثل یک ماشین تلقی میکردند.
فروید تفاوت رفتارهای انسانی را در غرایز جنسی و در دریچههای عقبی ذهن جستجو میکرد.
بعضی دانشمندان ارتباطات و سیبرنتیک تلاش میکنند ماشینها و مغزهای الکترونیک پیچیده را با انسان شبیهسازی کنند.
اندیویدوآلیستها (فردگرایان) انسان را با طبیعت فردی و فردگرایانه تحلیل میکنند.
جرمی بنتام صاحب مکتب سودجویی (یوتیلی تاریسم) در دوره رشد سرمایهداری در انگلیس، فایده و سود مادی را اساس انگیزه و حرکت انسان میدانست.
اگزیستانسیالیستها که قائل به اصالت وجود و تقدم آن بر ماهیت هستند، انسان را موجودی مطلقاً رها و آزاد و در حال انتخاب همیشگی و متغیر تعریف کردهاند.
منتقدین آنها هم میگویند که اگر وجود انسانی آنقدر دستخوش انتخاب و تغییر باشد که نتوان بر روی پایداری خصوصیتها و حتی انتخابهای او حساب باز کرد، پس باید در اینکه انسان تعریف ثابتی داشته باشد، شک کرد. زیرا دریافت این ”من“ و این انسان و شناخت و تعریف او که هیچ پایداری ندارد و در هر لحظه چیزی است که بهنحو مجزا مجسم میشود، میسر نیست. یعنی بحث بر سر خصوصیات پایدار و عام انسان است مگر اینکه او را در هر زمان و مکان تابع شرایط خاص همان دوره و همان مقطع تحلیل کنیم. مثلاً انسان دوران بهره کشی و سود و سرمایه را نمیتوان جدا از منفعتطلبی و سودجویی و بهره کشی که واژههای اجتنابناپذیر این فرهنگ هستند، تصور نمود.
مارکس نظریه مکانیستها را که گمان میکردند انسان به صفحه سفیدی میماند که متن آن را فرهنگ هر دوره خاص مشخص میکند مردود شمرد و یکبار نوشت باید طبیعت انسان را جدا از صورت بندیهای تاریخی خاص شناخت و آنگاه به تجلیات ویژه آن در هر دوره پرداخت.
البته مارکس بعدها از بهکار بردن کلمات ذات و طبیعت انسانی پرهیز میکرد، تا به مفاهیم انتزاعی و غیرتاریخی راه نبرد. ولی تأکید داشت که خصایص ویژه یک نوع، در کار کردهای ویژه آن نوع منعکس است و از اینرو، سادهترین و بهترین راه برای تعریف انسان، پیدا کردن کار کردهای ویژهیی است که انسان دارد و حیوانات ندارند.
علاوه بر این، در دیدگاه مارکس نسبت به انسان، مهمترین نکته این است که گفت شناختن و «تفسیر جهان کافی نیست بلکه باید آن را تغییر داد». طبعاً مارکس این ”باید“ و این ”ضرورت“ تغییر دادن را از تکامل اجتماعی و دیالکتیک تاریخ استنتاج کرده است. اما در هر حال ما را به مفهوم ”وظیفه مندی“ انسان نزدیک میکند. من الآن متن مکتوب در اختیار ندارم، اما اگر از ۴۰سال پیش درست به یادم مانده باشد، اوج تجلیل چه گوارا از مارکس در همین نقطه است. چه گوارا گفت این همان نقطهای است که دیگر باید قلم را زمین گذاشت و برای تغییر جهان تفنگ بهدست گرفت…
*******
اما در انسان شناسی یکتاپرستانه و فرهنگ قرآن، آگاهی و اختیار، خصوصیتهای ویژه انسان اجتماعی است. انسان موجودیست آگاه و آزاد (بهمعنی صاحب اراده و صاحب انتخاب). در چارچوب آگاهیهای خود وظیفهمند و مسئول است. صاحب و مسئول و پاسخگوی کردار و اعمال خویشتن است. بنابراین تعهد و مسئولیتپذیری در فطرت و سرشت اوست. آنقدر که این مسئولیت و پاسخگویی، حتی به این جهان و دنیای مادی و این مقطع تاریخی و صورت بندی اقتصادی و اجتماعی که در آن بهسر میبرد محدود و منحصر نمیشود بلکه صحبت از معاد و آخرت و دنیای دیگری هم هست. به عبارت دیگر میگوید که قدر انسان بسا فراتر است. محدود به دنیای کنونی و همین مرحله از تکامل نیست. فرجامی خداگونه دارد: إلی ربّک منتهاها…
پیوسته، و صرفاً، بند و بنده خدایگان و وجود یکتا و یگانهیی است در ورای زمان و مکان، که از او آمده و به او باز میگردد (انا لله و انا الیه راجعون). در مسیری پر فراز و نشیب و پر رنج و زحمت به او میرسد و با او دیدار میکند: یا أیّها الإنسان إنّک کادح إلی ربّک کدحًا فملاقیه
بیشتر از این را از من نپرسید. نه میدانم و نه میتوانم بدانم. ذهن و تفکر من و شما بواقع در یک دنیای مادی و دیالکتیکی محاط شده است. این یک دنیای آنتروپیک یعنی کهولت بار است. به همین دلیل همه میمیریم کلّ شیءٍ هالک إلّا وجهه به جز او…
دنیایی که در آن کهولت و آنتروپی وجود ندارد، در تصور و تفکر من و شما نمیگنجد. دنیایی که بهگفته قرآن، آب در آن نمیگندد و تغییر رنگ نمیدهد (مّاء غیرآسنٍ) و طعم شیر در اثر مرور زمان هیچگاه عوض نمیشود (لّبنٍ لّم یتغیّر طعمه).
پس بیایید به تغییر در دنیای خودمان بپردازیم. من فقط میدانم بحث بر سر این است که در تعریفی که از انسان میکنیم، آیا این انسان مومی در چنگال تاریخ و جامعه و شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است، یا میتواند و باید، و وظیفه و تعهد و مسئولیت دارد، که چیزی را در مسیر تکامل تغییر بدهد و مسّخر کند.
-طبیعت را با دانش و ابزار و تکنیک.
-خویشتن خودبخودی و غریزی را با تقوای رهایی بخش که همان جهاد اکبر باشد
-جامعه اسیر و ستم زده، رژیم ولایت، و دنیای جهل و جنایت را با قیام و انقلاب….
باید ”فلک“ جبری خود و پیرامون خود را، آگاهانه و آزادنه ”سقف“ بشکافد و ”طرحی نو“ دراندازد.
کون و مکان این چنین درهم نوردیده میشود.
پیوسته، و صرفاً، بند و بنده خدایگان و وجود یکتا و یگانهیی است در ورای زمان و مکان، که از او آمده و به او باز میگردد (انا لله و انا الیه راجعون). در مسیری پر فراز و نشیب و پر رنج و زحمت به او میرسد و با او دیدار میکند: یا أیّها الإنسان إنّک کادح إلی ربّک کدحًا فملاقیه
بیشتر از این را از من نپرسید. نه میدانم و نه میتوانم بدانم. ذهن و تفکر من و شما بواقع در یک دنیای مادی و دیالکتیکی محاط شده است. این یک دنیای آنتروپیک یعنی کهولت بار است. به همین دلیل همه میمیریم کلّ شیءٍ هالک إلّا وجهه به جز او…
دنیایی که در آن کهولت و آنتروپی وجود ندارد، در تصور و تفکر من و شما نمیگنجد. دنیایی که بهگفته قرآن، آب در آن نمیگندد و تغییر رنگ نمیدهد (مّاء غیرآسنٍ) و طعم شیر در اثر مرور زمان هیچگاه عوض نمیشود (لّبنٍ لّم یتغیّر طعمه).
پس بیایید به تغییر در دنیای خودمان بپردازیم. من فقط میدانم بحث بر سر این است که در تعریفی که از انسان میکنیم، آیا این انسان مومی در چنگال تاریخ و جامعه و شرایط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی است، یا میتواند و باید، و وظیفه و تعهد و مسئولیت دارد، که چیزی را در مسیر تکامل تغییر بدهد و مسّخر کند.
-طبیعت را با دانش و ابزار و تکنیک.
-خویشتن خودبخودی و غریزی را با تقوای رهایی بخش که همان جهاد اکبر باشد
-جامعه اسیر و ستم زده، رژیم ولایت، و دنیای جهل و جنایت را با قیام و انقلاب….
باید ”فلک“ جبری خود و پیرامون خود را، آگاهانه و آزادنه ”سقف“ بشکافد و ”طرحی نو“ دراندازد.
کون و مکان این چنین درهم نوردیده میشود.
***
مثال سوم، کلمه تعریف
حالا بیایید به قلمرو منطق که شاقول اندیشه و تفکر است برویم و ببینیم که اصلاً تعریف کردن یک چیز، یک شیئ، یک پدیده یا یک مقوله یعنی چه؟ بعبارت دیگر تعریف ”تعریف“ چیست؟ چون با تعریف یک شیئ، یا واقعه یا فرد یا گروه است که به شناختن و شناساندن آن راه میبریم.
از زمان ارسطو در قرن چهارم قبل از میلاد مسیح، این بحث وجود داشته است که آیا لازمه شناختن یا تعریف یک شیئ، شناختن و به رشته در آوردن مجموعه ویژگیهای آن است، یا باید به برجستهترین خصوصیات آن در تعریف اکتفا کرد. سرجمع کردن مجموعه ویژگیها کار بسیار بغرنج و چه بسا گیج کنندهیی است.
شهاب الدین سهروردی درقرن ششم هجری تعریف یک شیء را مشخص کردن ”جنس و فصل“ میدانست.
جنس یعنی نوع و گونه. فصل یعنی وجه متمایز و جدا کننده و همان خصلت ویژه
در نتیجه، تعریف، یعنی شناختن و معین کردن خصلت عام و همچنین خصوصیت ویژه یک شیء، که به زبان دیالکتیکی، مبتنی بر تضادهای عام و خاص آن پدیده است.
این چنین میتوان اشیاء و گیاهان و جانوران و انسانها و جوامع و جنبشها و انقلابها را، هر کدام در قلمرو و در جا و سلسله مراتب خود آنها، دستهبندی کرد و از یکدیگر تمیز داد و باز شناخت.
حالا بیایید به قلمرو منطق که شاقول اندیشه و تفکر است برویم و ببینیم که اصلاً تعریف کردن یک چیز، یک شیئ، یک پدیده یا یک مقوله یعنی چه؟ بعبارت دیگر تعریف ”تعریف“ چیست؟ چون با تعریف یک شیئ، یا واقعه یا فرد یا گروه است که به شناختن و شناساندن آن راه میبریم.
از زمان ارسطو در قرن چهارم قبل از میلاد مسیح، این بحث وجود داشته است که آیا لازمه شناختن یا تعریف یک شیئ، شناختن و به رشته در آوردن مجموعه ویژگیهای آن است، یا باید به برجستهترین خصوصیات آن در تعریف اکتفا کرد. سرجمع کردن مجموعه ویژگیها کار بسیار بغرنج و چه بسا گیج کنندهیی است.
شهاب الدین سهروردی درقرن ششم هجری تعریف یک شیء را مشخص کردن ”جنس و فصل“ میدانست.
جنس یعنی نوع و گونه. فصل یعنی وجه متمایز و جدا کننده و همان خصلت ویژه
در نتیجه، تعریف، یعنی شناختن و معین کردن خصلت عام و همچنین خصوصیت ویژه یک شیء، که به زبان دیالکتیکی، مبتنی بر تضادهای عام و خاص آن پدیده است.
این چنین میتوان اشیاء و گیاهان و جانوران و انسانها و جوامع و جنبشها و انقلابها را، هر کدام در قلمرو و در جا و سلسله مراتب خود آنها، دستهبندی کرد و از یکدیگر تمیز داد و باز شناخت.
*******
به این ترتیب هیچکس نمیتواند چوب پنبه را با رنگ آمیزی بهجای فولاد آبدیده عرضه کند.
هیچکس نمیتواند ارتجاع خلص را انقلاب ناب جا بزند و، مثل ابتدای انقلاب ضدسلطنتی، خمینی را در جهل مرکّب ” انقلابیترین مرد جهان“ بخواند.
هیچکس نخواهد توانست خمینی و خامنهای را از شجره و جنس پیامبر اکرم و حضرت علی بخواند.
هیچکس نخواهد توانست نه در جنس و نه در فصل، نه در عمومیات و نه در خصوصیات، ولایت یزیدی و خمینی و خامنهای را با حکومت عدل علی و با سرپرستی رحمه لّلعالمین بر اجتماع انسانی مقایسه کند.
دقت کنید که رحمهلّلعالمین خصلت ویژه سرچشمه عشق و معرفت، پیامبر رحمت و رهایی، است: آیت رحمت است بر همه جهانیان و نه فقط بر مسلماناًن و اعراب یا قوم و طایفه خودش…
خمینی 40روز قبل از 30خرداد در سال 1360خطاب به مجاهدین گفت: «من اگر در هزار احتمال، یک احتمال میدادم که شما دستبردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید حاضر بودم با شما تفاهم کنم».
سه ماه قبل از آن من با صراحتی که بعداً فهمیدم واکنشی جنونآمیز از سوی خمینی برانگیخته، خطاب به خمینی نوشتم که اسلام ما با شما سراپا متفاوت است. اسلام ما با شما در مورد آزادی و حق حاکمیت مردم و استثمار و مقولات تکامل و دیالکتیک و بهره کشی و حقوق ملیتها بهویژه مردم کردستان و منطق ”یا روسری یا توسری“ در دو طرف طیف قرار دارد.
حرف خمینی هم روشن بود که کسی که امامت و ولایت او را نپذیرد و در عینحال ادعای اسلام داشته باشد منافق است.
حتماً حدیث مشهور ثقلین را شنیدهاید که بر طبق آن پیامبر اکرم قبل از رحلت گفت در میان شما دو چیز باقی میگذارم و میروم: کتاب خدا و عترتم را. منظور از ”عترت“ همان دودمان عقیدتی و خاندان آرمانی و همان نوامیس و گوهران مجسم ایدئولوژیکی او بودند. از فاطمه زهرا تا زینب کبری و از حضرت علی تا امام حسن و امام حسین و راه و رسمشان در برابر جباران و مرتجعان زمان.
سؤال ما همیشه از خمینی و بقایای او و هر که با خمینی و خامنهای و رژیم ولایت است، این بوده و هست و خواهد بود که اگر شاخص و راهنما طبق نص صریح ثقلین، کتاب خدا (قرآن) و عترت پیامبر خداست، لطفاً به ما بگویید که قرآن کتاب علم و انقلاب است یا جهل و ارتجاع؟ کتاب آزادیست یا استبداد و خودکامگی؟ کتاب راهنمای دزد و دد و دژخیم است یا منادی عدل و قسط و رحمت؟ اجتهاد و دینامیسم و محکم و متشابه و ثابت و متغیر، دارد یا ندارد؟ بهره کش است یا ضد بهره کشی؟
لطفاً به ما بگویید که روش و کردار و سمتگیری پیامبر و عترتش بهخصوص ائمه هدی در همین مقولات، چگونه بود؟
و سرانجام اگر باعث زحمت نمیبینید! این را هم به ما بگویید که اگر آنها امروز در برابر شما بودند چه میکردند؟
شما را استمالت میکردند؟ با شما مماشات میکردند؟ شما را استحاله و اصلاح میکردند؟ و یا با شما مثل بدر و احد میجنگیدند و سرنگونتان میکردند و به جهنم میفرستادند؟
در پاسخ به این سؤالات، قبل از هر چیز، نقاب از چهره دین و آیین مدعی، برداشته میشود.
این چنین، تعریف هرکس از اسلام و کتاب خدا و ائمه هدی، و راه و روش آنها، آشکار و برملا میشود.
هیچکس نمیتواند ارتجاع خلص را انقلاب ناب جا بزند و، مثل ابتدای انقلاب ضدسلطنتی، خمینی را در جهل مرکّب ” انقلابیترین مرد جهان“ بخواند.
هیچکس نخواهد توانست خمینی و خامنهای را از شجره و جنس پیامبر اکرم و حضرت علی بخواند.
هیچکس نخواهد توانست نه در جنس و نه در فصل، نه در عمومیات و نه در خصوصیات، ولایت یزیدی و خمینی و خامنهای را با حکومت عدل علی و با سرپرستی رحمه لّلعالمین بر اجتماع انسانی مقایسه کند.
دقت کنید که رحمهلّلعالمین خصلت ویژه سرچشمه عشق و معرفت، پیامبر رحمت و رهایی، است: آیت رحمت است بر همه جهانیان و نه فقط بر مسلماناًن و اعراب یا قوم و طایفه خودش…
خمینی 40روز قبل از 30خرداد در سال 1360خطاب به مجاهدین گفت: «من اگر در هزار احتمال، یک احتمال میدادم که شما دستبردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید حاضر بودم با شما تفاهم کنم».
سه ماه قبل از آن من با صراحتی که بعداً فهمیدم واکنشی جنونآمیز از سوی خمینی برانگیخته، خطاب به خمینی نوشتم که اسلام ما با شما سراپا متفاوت است. اسلام ما با شما در مورد آزادی و حق حاکمیت مردم و استثمار و مقولات تکامل و دیالکتیک و بهره کشی و حقوق ملیتها بهویژه مردم کردستان و منطق ”یا روسری یا توسری“ در دو طرف طیف قرار دارد.
حرف خمینی هم روشن بود که کسی که امامت و ولایت او را نپذیرد و در عینحال ادعای اسلام داشته باشد منافق است.
حتماً حدیث مشهور ثقلین را شنیدهاید که بر طبق آن پیامبر اکرم قبل از رحلت گفت در میان شما دو چیز باقی میگذارم و میروم: کتاب خدا و عترتم را. منظور از ”عترت“ همان دودمان عقیدتی و خاندان آرمانی و همان نوامیس و گوهران مجسم ایدئولوژیکی او بودند. از فاطمه زهرا تا زینب کبری و از حضرت علی تا امام حسن و امام حسین و راه و رسمشان در برابر جباران و مرتجعان زمان.
سؤال ما همیشه از خمینی و بقایای او و هر که با خمینی و خامنهای و رژیم ولایت است، این بوده و هست و خواهد بود که اگر شاخص و راهنما طبق نص صریح ثقلین، کتاب خدا (قرآن) و عترت پیامبر خداست، لطفاً به ما بگویید که قرآن کتاب علم و انقلاب است یا جهل و ارتجاع؟ کتاب آزادیست یا استبداد و خودکامگی؟ کتاب راهنمای دزد و دد و دژخیم است یا منادی عدل و قسط و رحمت؟ اجتهاد و دینامیسم و محکم و متشابه و ثابت و متغیر، دارد یا ندارد؟ بهره کش است یا ضد بهره کشی؟
لطفاً به ما بگویید که روش و کردار و سمتگیری پیامبر و عترتش بهخصوص ائمه هدی در همین مقولات، چگونه بود؟
و سرانجام اگر باعث زحمت نمیبینید! این را هم به ما بگویید که اگر آنها امروز در برابر شما بودند چه میکردند؟
شما را استمالت میکردند؟ با شما مماشات میکردند؟ شما را استحاله و اصلاح میکردند؟ و یا با شما مثل بدر و احد میجنگیدند و سرنگونتان میکردند و به جهنم میفرستادند؟
در پاسخ به این سؤالات، قبل از هر چیز، نقاب از چهره دین و آیین مدعی، برداشته میشود.
این چنین، تعریف هرکس از اسلام و کتاب خدا و ائمه هدی، و راه و روش آنها، آشکار و برملا میشود.
***
مطالعه سایر قسمتها: