بهیاد ۲۴قهرمان پاکباخته حماسه حماسهها در هفت آبان در سال گذشته،
۲۴گل خونرنگ از گلستان صدق و فدای مجاهدین که پیش پای سحر آزادی افشانده شد، ۲۴ستاره تابان انقلاب ایران.
لحظاتی دیگر درست بههمان دقیقه و لحظهیی میرسیم که دیو غدار ولایتفقیه تنورهکشان بر پایگاه بیدفاع و محاصرهشده شما در لیبرتی فرود میآید.
پس بهیاد ۲۴مجاهدی که سر بهآسمان ساییدند، قیام میکنیم و دست میزنیم!
سلام بر برادرم حسین ابریشمچی، فرمانده دلیر نبردهای ارتش آزادیبخش ملی، فرمانده فاتح نبردهای آرمانی که نامش سرور شهیدان را تداعی میکند و در مسیر او بود که سرفشاند و جان باخت و سلام بر یکایک شما که خون جاری دورانید.
مجاهدان قهرمان منوچهر براتی، حمید دهقان، اکبر علیدوست، حسن توفیق جو، حمیدرضا ایمن، ابوطالب هاشمی، کیومرث یوسفی، حسین گندمی، فرشید ربیعی، حسن ابراهیمی، محمدعلی میرزایی، سهراب همایونفر، بهزاد میرشاهی، حسین اداوی، رجب قربانی، رضا وادیان، شریف ویسی، حسین سروآزاد، احمد مسچیان، جاسم قصیر، جواد سالاری و حسن نورعلی. نامهایی که هر کدامشان صدها و هزاران ارزش را نمایندگی میکند.
سلام بر شما خورشیدهای جهانافروز در تاریکی ارتجاع و استبداد و دینفروشی و چشمههای عشق و ایثار در برهوت کین و آز و خودپرستی.
پیکرهای شرحهشرحه یکایکتان را بدون حضور خواهران و برادرانتان، در بغداد بهخاک سپردند، اما روح سرکش شما در میان مجاهدین باقی است؛ عزم و ایمان شما در صفوف ما زنده و فروزان است. و شور عشق و فداکاریتان همچنان غوغا میکند.
ما با شما هرگز وداع نکردهایم؛ زیرا با ما و در وجود ما حاضرید. مسعود گفته است:
«با شهیدان وداع نکنید. به آنها بگویید تو را با خودم میبرم. بگویید با من بیا و مرا ببر؛ تا روزی که دوباره یکدیگر را ببینیم»
نفیر شومی که نه مثل صدای رعد و برق بود، نه هواپیمای جنگی، نه موشک اسکاد. ولی تمام منطقه لیبرتی را پر کرده بود و برای دقایق متوالی بیوقفه ادامه داشت، برایم از لحظههایتان در آن شب تاریک و پرهراس میگفتید:
از رگبار موشکها، آتش انفجار، دود بسیار در تمام فضا، باران ترکش و کلوخ و گل و لای، صدها بنگال که در همپیچیده میشد، تیوالهای بتونی سنگین که یکی بعد از دیگری فرو میریخت، منابع آب و سوخت و فاضلاب و شبکه آبرسانی و ژنراتورها و سیستم برق و خودروها که منهدم میشد، محوطههایی که در وجب بهوجب آن موشک اصابت میکرد، و گودالهایی بهقطر ۵یا ۶یا ۷متر در اینجا و آنجا، ایجاد میشد.
مجاهدینی که در اثر شدت موج، صورتهایشان متلاشی و پرده گوشهایشان پاره شده بود، کسانی که استخوانهای قفسه سینه یا پشتشان شکسته بود، کسانی که دچارخونریزی داخلی شده بودند، مجروحانی که آرام و متین بهدیواری تکیه داده و هیچکدام بهفکر خود نبودند، و اصرار میکردند که اول بهدیگران رسیدگی شود. زنان و مردانی که از برق نگاهشان و صلابت چهرههایشان، عزم و جسارت و روحیه نبرد ساطع میشد.
حالا گیر و دار جنگ است. حمل شتابزده مجروحان، یافتن گمشدگان، انتقال شهیدان بهجای مناسب، تجدید آرایش در سنگرها و باز هم آمادهباش و باز هم بیداری. در کوران آن جنگ نابرابر، در هجوم دیوان و ددان ولایت فقیه، زبان حال هر مجاهدی این بود که:
احساس میکنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
میجوشد از یقین...
در اساطیر باستانی ایران، عبور از آتش با سیاوش، شناخته شده است. او از آتش گذشت اما زیان و آسیبی ندید زیرا از نظر حق و پاکی و صداقت همجنس و همگوهر آتش بود. بنابراین، از آن عبور کرد تا بهراستیِِِ پیامش باور کنند.
و شما ای مجاهدین، شما هم از آتش گذشتید از آتش هفت آبان از قتلعام ده شهریور، از حمامهای خون در شش و هفت مرداد و ۱۹فروردین. از قتلعام سال ۶۷ و از کشتارهای دهه ۶۰. زیرا صدق و فدا پیشه کردید؛ زیرا بر حق بودید و جهانی پیامتان را باور کرد.
همانا که خدا از گروندگان و دارندگان آرمان و ایمان دفاع میکند و هیچ خیانتپیشه ناسپاسی را دوست ندارد و خوش نمیدارد.
بنابراین، امروز بهعنوان یک روز ممتاز و ویژه در تاریخ مجاهدین، برای قدرشناسی از شماست که آنطور با دیو ستم جانانه درافتادید.
شمایید گلهای آرزوهای مردم ایران که از میان آتشها سرزدهاید.
شمایید که خاک ایران را با نفسهای پاکتان میشویید و شمایید که جامعه دلخسته و درهمکوفته را با گرمای وجودتان زنده میکنید.
شمایید که تاریخ یأس و ناتوانی را ورق میزنید و تاریخ امید را آغاز میکنید و باز شمایید که با آبشار خونی که از روی آن گذشتید، امروز یکی و یگانه میشوید.
هرکس که ولایتفقیه را بشناسد میداند که قساوت دژخیمان حاکم عجیب نیست. هر چه از درندهخویی و توحش ولایت فقیه بگویید باور کردنی و قابل انتظار است، اما آنچه شگفتانگیز است، آنچه شگرف است، آنچه در باورها نمیگنجد، ایستادگی شماست.
بله، آنجا یک اردوگاه مرگ بود؛ شما اردوگاه مرگ را مغلوب خود کردید، آنجازندانی با اعمال شاقه بود؛ ولی شما درهای زندان را شکستید. آنشب، در هفت آبان، یک قتلگاه مهیب بهپا شد و شما صدبار پرشورتر از آن عبور کردید.
دقایق و ساعتهای پس از موشکباران را بهیاد بیاورید درست یک سال پیش در همین روز چگونه تمام وجود هر کس بیتاب بود برای فداکاری، هر کسی جز بهسایر خواهران و برادرانش فکر نمیکرد، هرکس خودش را از یاد برده بود، و هیچکس بهموقعیت خودش، حتی بهدرد و جراحت خودش فکر نمیکرد و تمام قلب و ضمیرتان از این نگرانی پر بود که تعداد شهدا کم باشد و خواهران و برادران مجروح زنده بمانند. یعنی از میان آن شرایط هولناک، قویترین عشقها و عاطفهها بهمیدان آمده بود و انسانیت و مجاهدت شعله میکشید.
نگاه کن
میان این همه پرنده سپید
که بودهاند اسیر
و رستهاند ز دام صد کمین
و خواندهاند ترانه بقا
چگونه میشود هوای پرسکوت
پر از صدا پر از صدا
و چگونه میرسد بهار. با شما
میدانید که پایداری شما در هفت آبان در مقابل آن حمله موشکی، جامعه ایران را تکان داد:
زندانیان سیاسی از زاهدان تا اوین و گوهردشت بههمدردی با شما برخاستند. جوانان ایران عکسهای شهیدان را در خیابانهای تعدادی از شهرها نصب کردند. دوستداران و هواداران مجاهدین با تظاهراتی در مقابل زندان اوین این حمله موشکی را محکوم کردند.
در سطح بینالمللی از وزیر خارجه آمریکا و نخستوزیر بریتانیا تا دبیرکل مللمتحد و شمار زیادی از پارلمانترها، رهبران کلیسا و مدافعان حقوقبشر موضعگیری و اعتراض کردند. در حقیقت، از همین نقطه بود که طرح انتقال بزرگ. شتاب گرفت.
چرا؟ چه اتفاقی افتاد که اوضاع بهسود شما شکل گرفت و آن عامل تعیینکننده چه بود؟
همه میدانند مبنای این پیروزی، پایداری شما و خون پاک شهیدان بود و شرط مهم آن کارزار بینالمللی شما بود که اینچنین از دل آن محاصره توطئهآمیز، انتقال بزرگ خلق شد و قدرت جنبش شما را نمایان کرد. چنانکه مسعود گفته است:
«مجاهدین یاد گرفتهاند که با انقلاب، از شر کثیر خیر عظیم بیرون بکشند. یاد گرفتهاند که مغلوب و مرعوب دود و دم دشمن نشوند یاد گرفتهاند که شیشه را یا بهتر بگوییم الماس را چگونه در وسط همه بحرانها و آتشها با سلطان نصیر جمعی حفظ و حراست کنند».
راستی شما در این سفر بزرگ با این همه ابتلاء که از اشرف و لیبرتی عبور کرده و به این جا آمدید، چه شد که متحدتر و شکوفاتر شدید؟ راستی رمز کار شما چه بود جز فداکاری؟ راز شما چه بود جز از خودگذشتگی؟
بله، شما حرف نویی دارید که پیام غایی تاریخ است؛ شما حرف نویی دارید که قلب مسأله رهایی و آزادی بشریت در زنجیر است. شما برخاستهاید برای گسستن زنجیرهای ازخودبیگانگی، برخاستهاید برای شکستن زنجیرهای تنهایی و اسارت انسان.
این یک نظریهپردازی صرف نیست. این کلامی نیست که روی کاغذ یا در گفتگوها محدود شود. این حرف نو، در عمل فداکارانه مجاهدین شکفته شده است، این حرف نو در صدق ورزیدن مجاهدین بهاوج رسیده است و هر روز با بهای پررنجی که پرداخته و میپردازند، تازهتر و درخشانتر میشود.
۲۴قهرمان ما در هفت آبان گواهان همین پیام بودند. آن فولادهای آبدیده در انقلاب درونی، آن سرداران نبردهای پر رنج در برابر بزرگترین غولهای اسیرکننده اراده انسانی، با پایداری خود و با شهادت خود همین پیام را اثبات کردند: پیام میتوان و باید و پیام پیروزی انسان.
خامنهای برآن بود که مجاهدین را در لیبرتی قتلعام کند. این تصمیم قطعی او بود و همه زمینهها و الزامها را برای این قصد شوم مهیا کرده بود. انگیزه او تنها قساوت و کینتوزی بیانتهای ولایتفقیه نسبت به مجاهدین نبود، بلکه فراتر از آن، مسأله این بود که او برای خارج کردن رژیمش از بحران فرساینده کنونی فقط و فقط یک راهحل داشت و آن انهدام مجاهدین بود. بنابراین درست هشت روز بعد از آن که توافق برجام را خودش بهطور رسمی و علنی تأیید کرد، در هفت آبان موشکهایش را بهلیبرتی سرازیر کرد.
ضربه حمله موشکی بهشما در مقایسه با هدف این حمله، بسیار بسیار محدود بود. بنابراین شما در پایداری هفت آبان هم از نظر نظامی و عملیاتی و هم از نظر سیاسی و بینالمللی، رژیم ولایت فقیه را شکست دادید.
معنای این شکست چیست؟
معنایش فقط این نیست که خامنهای بهچیزی که میخواست دست پیدا نکرد، بلکه این است که چون ولایت فقیه قادر نشد آلترناتیو دموکراتیک رژیم خود را از سر راه بردارد، پس اغلب تنگناها و تلاطمهای پس از عقبنشینی از برنامه اتمی، بهتهدیدهایی علیه موجودیت رژیم تبدیل میشود. این همان تهدیدهایی است که امروز فعال شده و فریادهای هر روزه سران رژیم درباره خطر مجاهدین از همین جاست.
خامنهای و باندهای رژیم در این توهم سیر میکردند که با تندادن بهعقبنشینی اتمی، رژیمشان حداقل از نظر اقتصادی نجات پیدا میکند، اما این محاسبه هم غلط بود زیرا هرقدر هم که آمریکا و سایر دولتهای غرب امتیاز و ارفاق برای این رژیم قائل شوند، فایدهیی ندارد. زیرا الزامِ بهسامانشدن وضعیت اقتصادی رژیم، سرکشیدن جامهای زهر دیگر توسط ولایت فقیه است.
در سوریه نیز رژیم آخوندی، دست در دست بشار اسد، بزرگترین جنایت قرن را مرتکب شده و تا بهحال دهها میلیارد دلار اموال مردم محروم ایران را به تنور این جنگ ضدبشری ریخت. با این حال این جنگ به باتلاق مهلکی برای نظام ولایت فقیه تبدیل شده و در مقابل مقاومت قهرمانانه و تاریخی مردم این کشور در بنبستی قرار گرفته که راه خروجی برایش متصور نیست. بههمین دلیل است که در درون رژیم نیز شکافهای بیشتری بر سر ادامه جنگ و کشتار در سوریه سر باز کرده است.
اما ورای همه اینها، خطیرترین وجه بحران رژیم، نارضایتی حاد اجتماعی است که سایه قیام را بر فراز همه تنگناها و فعل و انفعالهای مربوط به این رژیم نگهداشته است.
و حالا دوران تهاجم شما و همچنین دوران هزار اشرف است. آیا برای جهش و پیشروی و برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه حاضر و آمادهاید؟
(شعار حاضر حاضر جمعیت)
ای مجاهدین خلق ایران!
در کولهبارهای شما که از این سفر دور و دراز آمدهاید، بهخصوص از این ۱۴سال پررنج و شکنج، انبوهی دستاورد و انبوهی تجربه ذخیره شده است:
تجربه پایداری با دستهای خالی آن هم در برابر تیر و تبر و هاموی و موشک ،
تجربه ساختن روابط گسترده و ریشهدار با جامعه و نیروهای سیاسی پیرامونتان و همچنین تجربه سنگستان را گلستان کردن،
اما بر تارک همه اینها؛ غنیترین و ماندگارترین تجربه شما این است که میتوان بیش از تصور انسان نثار کرد و پرداخت. میتوان فداکاری و گذشت کرد و دوست داشت و عشق ورزید و شما عبور از این همه چراغ خاموش را راه و رسم خود کردهاید. با این نیرو با این عشق و با این ایمان و این پرداخت و هر بار با مسعود تجدید عهد کردید کسی که در تمام این ۱۴سال برای عبور دادن مجاهدین از این اوضاع بغرنج، رنجها و تهمتها و داغ و فراقهای بسیار را تحمل کرد.
شما پایبندی هر چه محکمتر بهسوگندهایتان را آموختهاید و در این راه از سوگند مجسم وفا در روز عاشورا الهام گرفتهاید.
من آمادگی و شور و غوغای شما را در عاشورای امسال از یاد نمیبرم. از این عاشورا که برای من غنیتر و جاذبتر از تمام سالهای گذشته بود. بله من آمادگی شما، و ایمانهای فروزان شما برای مقاومت و آزادی را به چشم دیدم و دریافتم.
بله حالا دوران این مقاومت و مجاهدین است، البته در مداری عالیتر، استوارتر و خروشانتر که هیچ چیز نخواهد توانست مانع عزمشان برای پیروزی شود.
خواهران و برادران عزیزم!
نقطه آغاز مسیرهای نو، انتخاب تمام عیار است نقطه آغاز جهشهای عظیم، تعهد است.
در زمانهیی که جهان اسیر بیتعهدی است، در زمانهیی که کرامت انسان را به مسلخ میبرند، در دوران تلاشی اخلاقی و اجتماعی کشورمان ایران، در دوران فروپاشی ارزشها، تعهد ما به آزادی، به انسانیت و به مجاهدت، سرمایه ماست. تعهدات ما، رمز استحکام، پویایی و رویان بودن این جنبش و حافظ ارزشهایی است که برای آن جنگیدهایم.
بله تعهدات ما، مسیر وصل ما به اهداف بزرگی است که برای آن برخاستهایم و من میخواهم امروز تعهداتم را یکبار دیگر یادآور شوم.
اولین و بزرگترین تعهد نبرد برای آزادی مردم ایران و سرنگونی رژیم ولایت فقیه و برچیدن بساط بنیادگرایی و جنگافروزی این رژیم در کل منطقه است. تعهد من، دادخواهی شهیدان است. دادخواهی سی هزار زندانی قتلعام شده و دادخواهی خون کهکشانی پرتلالو از بهترین، آگاهترین زیباترین و دلیرترین فرزندان ایرانزمین و تعهد مبارزاتی من، اثبات و تحقق هدف بالابلند مسعود است که در تاریکترین روزها، در پرکینهترین زمانها بهپاخاسته و اخگر فروزان مقاومت و آزادی را در مهیبترین رویارویی بین ارتجاع و انقلاب شعلهور نگهداشته است.
حالا دوباره شیپورها نواخته شده است. به هدف چشم بدوزید و برای نبردی که انتهایش فتح و آزادی است بهپا خیزید. این سرودی است که قطعاً به واقعیت خواهد پیوست.
بله، روز حسابرسی از آخوندهای حاکم در راه است؛ روز واژگونی این نظام پلید در راه است و من تا بن استخوان بهپیروزی آزادی یقین دارم زیرا بهشما نگاه میکنم و تکیهگاه بزرگ همه ما مسعود است پس میتوان و باید و مطمئنم که میتوانیم بهعهد بزرگ خود با مسعود و همچنین با مردم ایران جامه عمل بپوشانیم.
سلام بر شهیدان ۷آبان
سلام بر آزادی.