امروز دانشجویان انقلابی قفل ۳۰ساله ولایت سیاه بر دانشگاه را درهم شکستند. در را از جاکندند و در خیابانها جاری شدند. همچون گدازههای آتشفشان. این چنین از جرقههای شانزده آذر، حریق برخاست و قبای مندرس حاکمیت ارتجاعی را فرا گرفت.
این صدای رسای ملت ایران است که اکنون عالمگیر شده است: «مرگ بر اصل ولایتفقیه».
تصاویر منحوس خمینی و خامنهای و احمدینژاد را به آتش کشیدند یا پاره و لگد مال کردند و به زبالهدان ریختند و گفتند: «برادر رفتگر، محمودو بردار ببر».
آرم خرچنگ نشانی را که خمینی تحت نام اسلام به پرچم ایران تحمیل کرده بود، زدودند و در مورد پرچم ضرار (به سیاق مسجد ضرار) گفتند: «پرچم خرچنگ نمیخوایم، رهبر الدنگ نمیخوایم».
چکیده و کارنامه و فرجام رژیم ولایتفقیه از نظر مردم ایران به بهترین صورت در این شعار فراگیر خلاصه شد:
«تجاوز، جنایت، مرگ بر این ولایت»
این نقطه عطفی در تاریخچه شش ماهه قیام بود که از تعمیق انقلاب دموکراتیک و جهش بهجانب ارتش بزرگ آزادی مردم ایران خبر میدهد. همان راهی که مقاومت ایران و مجاهدان اشرف، بیش از 28سال است آن را کوبیده و درنوردیدهاند. اکنون چشمانداز آن هم بسیار روشن است: «دیکتاتور بدونه، بهزودی سرنگونه».
دیگر شعبده جایی ندارد و سخن از انتخابات قلابی در چارچوب یک رژیم سراپا نامشروع در میان نیست. انتخابات در سلطنت مطلقه فقیه هیچگاه چیزی جز یک کاریکاتور و یک نمایش فیلتر شده از سوی شورای نگهبان ارتجاع بیشتر نبوده است. اکنون شعار اینست: «جنتی لعنتی، تو دشمن ملتی».
آری، مردم و دانشجویان انقلابی، در همه جا اصل نظام را نشانه رفتند.
رادیکالیسم و سرسختی همراه با ایستادگی اشرفنشان، خصلت ویژه قیام 16آذر است.
من گزارشهای خلاصه شده قیام را از 33شهر خواندم. در همه جا همین ویژگی موج میزند: تهران، تبریز، مشهد، رشت، اصفهان، شیراز، بندرعباس، اهواز، کرمان، یزد، زاهدان، ارومیه، کرمانشاه، سنندج، همدان، اراک، قزوین، زنجان، سمنان، شاهرود، دزفول، مراغه، مریوان، سقز، شهرکرد، بروجرد، یاسوج، ایلام، بابل، کرج، رودهن، نجفآبادوخرمآباد.
رمز پیروزی قیام کیفی و عظیم 16آذر، در همین سرسختی و استواری و ریشهداری درخت تناور قیام رهاییبخش بود. هرچند که از روزها و مناسبتهای اعلام شده رژیم مثل روز دجالانه قدس یا روز به اصطلاح استکبار ستیزی نبود، هرچند هیچ مجوز رسمی برای هیچ جریانی در کار نبود، و هرچند که قیام، این بار میباید براساس «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» صرفاً با اتکا به خود و بر روی پای خود حرکت میکرد، اما نتیجه بسا بیشتر و بالاتر بود. فراتر از همه آماده سازیها و ترفندها و تشبثات ولیفقیه ارتجاع و قوای سرکوبگرش.
شگفتا که ارتجاع حاکم بیپرده و بیتعارف، همه وسایل و تجهیزات ارتباطی را که میتوانست از کار انداخت، مدارس را تعطیل، دانشجویان را محبوس و خبرنگاران را هم چند روز از دفاترشان ممنوع الخروج و «گزارش ممنوع» کرد. مزدوران و سگهای زنجیری نظام را هم برای تاخت و تاز و تیغکشی به دانشگاهها فرستاد. اما دانشجویان مجاهد و مبارز غلبه کردند. آنها در همه جا خروشیدند که:
«بسیجی برو گمشو، امروز غذا نمیدن»
«بسیجی دروغگو، کارت دانشجوییت کو؟»
«چی شده چی شده، بسیجی وحشی شده».
«دانشجویان پیشتاز عزم جزم کرده بودند که نترسند و فاشیسم دینی را برجای خود متوقف و میخکوب کنند:
ما همه با هم هستیم، دانشجوی نترسیم»
«این دولت فاشیسـته، یک جا باید بایسته»
16آذر بهراستی اعلام جنگ آشکار مردم ایران با دیکتاتوری عمامه پیچ شاخ شکسته بود و بر ارکان آن لرزه انداخت.
«ایران جنگه، خاموشی ننگه»
«دانشجو میرزمد، دیکتاتور میلرزد»
بار دیگر ثابت شد که طلسم هیولای ولایت بهنحوی التیام ناپذیر درهم شکسته است. ثابت شد که قیام سر بازایستادن ندارد. ثابت شد که ترفندها و انواع فریب و دجالیت دیگر اثر ندارد. آنقدر که رفسنجانی هشدار داد که «جامعهای که سه چهار میلیون دانشجو دارد را نمیشود با فریب اداره کرد».
وحشیگری و خشونت با زنان دلیر و مقاوم برای خارج کردن آنان از میدان نبرد اثر معکوس داشته است. آنقدر که رفسنجانی «با اشاره به حضور چشمگیر زنان در دانشگاهها گفت: در تجمعها و تظاهرات نمیشود با خشونت با زنان برخوردکرد و ترس من این است که این تجمعها به جمع خانمها هم سرایت کند».
همچنین ثابت شد که دامنه و عمق پیدا کردن قیام، فراتر از آن است که گاز اشکآور و گاز فلفل و باتون و شلیک هوایی مؤثر باشد. بهعکس، حالا دیگر تعرّض و تهاجم، دانشجویان انقلابی و توده مردم را برمیانگیزد. در بسیاری نقاط مردم با بسیجیان و نیروهای سرکوبگر انتظامی و مزدوران اطلاعات و حراست درگیر میشوند و آنها را گوشمالی میدهند و خودروهای آنها را به آتش میکشند. مخصوصاً وقتی که دختران و خواهرانمان مورد اهانت و تعدّی قرار میگیرند، مردم بیمحابا بجانب مزدوران هجوم میبرند. جوانان غیور سنگ و چوب برمیدارند و به مقابله با مزدوران میشتابند.
همچنانکه در پیام مریم شنیدیم بهراستی که «زنان و دختران شجاع بهصورت گسترده در قیام شرکت کردند و در بسیاری ازصحنهها پیشتاز و راهگشا بودند».
به هستهها و نیروهای انقلاب دموکراتیک تأکید میکنم که هیچگونه زبان درازی و دست درازی مزدوران و عوامل ارتجاع به نوامیس ملّت و مقاومت مردم ایران در هیچکجا، بهلحاظ اخلاقی و فرهنگی و مبارزاتی و آرمانی قابل قبول و قابل تحمل نیست و با تمام قوا باید با آن مقابله کرد.
خوشا که همچون روزگار انقلاب ضدسلطنتی و انقلاب مشروطه و قیام تبریز، این بار هم در جریان انقلاب دموکراتیک، همیاری و روحیه همبستگی ملی پیوسته افزایش مییابد. انقلاب، درخودرفتگی و از خود بیگانگی را که مستقیماً ناشی از رخوت و تیرگی حاکمیت آخوندیست، میزداید. رشتهها و عواطف انسانی را مستحکم و بیدار میکند. قلبها و رابطههای اجتماعی را پاکیزه و با یکدیگر شفاف و مهربان میسازد. گذشت و تحمل را در روابط فیمابین، بالا میبرد و ما را همچون تن واحد در رنجها و شادیهایمان، سهیم و شریک یکدیگر میکند. «بنی آدم اعضای یک پیکرند».
معاون وزارت علوم آخوندها امروز ادعا کرد: «تجمعات سالهای گذشته دانشگاه تهران که در آستانهی 16آذر برگزار میشد از خاک عراق (یعنی از اشرف) رهبری میشد. سپاه پاسداران و اطلاعات آخوندها هم در این ایام آنقدر هوا را پس دیده است که برخلاف تبلیغات همیشگی مبنی بر نیست و نابود شدن مجاهدین، هر روز سرنخ تازهای از ارتباط قیام دانشجویان و رهبران جنبش دانشجویی با مجاهدین عرضه میکند.
خبرگزاری پاسداران امروز از «ارسال پیامکهای دروغ سبز در آستانه 16آذر از سیستمهای منافقین» خبر داد و افزود: «از سوی دیگر قابل توجه است در نقاط غربی کشور نیز که این سیستم ارسال پیامک پیش از این در اختیار پادگان اشرف بوده است بهتازگی در حال ارسال این پیامکها که در جهت خواستههای سران جریان موسوم به سبز است، عمل میکند».
یک کشف مضحک دیگر از سوی سپاه پاسداران و اطلاعات تازه تاسیس آن این است که «عناصر ضدانقلاب… با برنامهریزی خطرناکی برای روز 16آذر امسال، نوعی ’آمپول سمی ’ را به کشور وارد کردهاند تا با کشتهسازی از میان گروه حامی مهندس موسوی یک سناریو جدید را آغاز کنند. این آمپولها طوری ساخته شده که بهمحض تزریق به بدن، آسیب جدی از فلج اندام گرفته تا حد مرگ به فرد هدف وارد کند».
کیهان ولیفقیه هم تحت عنوان «نقشه راه عملیاتی اعلام شده از سوی شبکه برانداز» نوشت: «در دستورالعملهای گروههای مسلح خارج از کشور، برای روز 16آذر از دانشجویان و جریانهای هوادار این گروهکها خواسته شده است تا از روزهای قبل به تحصن و اعتراضهای صنفی پرداخته شده و جو دانشگاهها با صدور بیانیههای متعدد ملتهب گردد… . همچنین آنان به هواداران خویش توصیههای مؤکدی مبنی بر بیرون کشیدن اعتراضها از سطح دانشگاهها به خیابانها، حمله به تجمعات نیروهای ارزشی در دانشگاهها، توزیع تصاویر جعلی موسوم به کشته شدگان حوادث اخیر، توهین به مقامهای عالیرتبه نظام، تهیه کوکتلمولوتف و رادیکال کردن فضای عمومی دانشگاهها داشتهاند. در این بین، بر ظرفیتهای دانشگاه آزاد برای تداوم خط آشوب تأکید ویژهیی صورت گرفته است».
-در همین اثناء قائممقام رادیو تلویزیون رژیم هم اقرار کرد که «مردم دو برابر سال گذشته به ماهواره روی آوردهاند» و «با اشاره به اینکه 40درصد مردم به ماهواره روی آوردهاند گفت: روند گسترش ماهواره در جامعه بسیار نگران کننده است» او خاطرنشان کرد که انواع شبکههای تلویزیونی «و سیمای آزادی که مربوط به فعالیت منافقان است از جمله رسانههایی هستند که متأسفانه به بیشتر خانههای ایرانی نفوذ کرده و بعضا دچار فروپاشی خانوادهها میشوند» (23آبان 88).
ترس و وحشت سپاه و اطلاعات آخوندها از مجاهدین و جوانان و دانشجویان اشرفنشان و خط مشی شناخته شده و اعلام شده آنان برای سرنگونی رژیم ولایت و «سلطنت مطلقه فقیه» و نیل به آزادی و حاکمیت مردم ایران، تعجبی بر نمیانگیزد. آنقدر که حافظه دروغگویان مختل شده و فراموش کردهاند که تا دیروز در جریان محاکمات و اعترافهای ساختگی در دادگاه 100نفره، به صراحت ادعا میکردند که «در آشوبهای اخیر، اتاق هدایت عملیات (مجاهدین) در انگلستان، اغتشاشات را طراحی و ساماندهی میکند».
در 30خرداد گذشته، سرکرده نیروی انتظامی در تهران (همان لومپن پاسدار اردوگاه مرگ کهریزک به نام رادان) به صحنه آمد و در تلویزیون به تشریح همین «سازماندهیهای خط تخریب» پرداخت و آمار مبسوطی در مورد «700 مورد تخریب و آتش سوزی در اماکن»، «بالغ بر 200 موردتخریب و آتش سوزی در بانکها»، «بیش از 300مورد تخریب و آتش سوزی در اموال عمومی» و «200 مورد خسارت کلی و جزیی» به خودروهای حکومتی را ارائه داد. سپس افرادی را تحت عنوان اعضای «سازمان تروریستی منافقین» به صحنه آوردند تا درباره «گذراندن دورههای خرابکاری و اغتشاشگری» در اشرف برای «انجام عملیات تروریستی در داخل ایران» و «جنگ مسلحانه» و «بهم زدن خیابانها و به آتش کشیدنها» داستان سرایی کنند و سرانجام نتیجه بگیرند که «اتاق عملیات در انگلستان اغتشاشات را طراحی و ساماندهی میکند» !
اگر روایتهای مجعول اطلاعات و سپاه پاسداران ولیفقیه ارتجاع را باور کنیم، قاتل ندا، شهید ملی قیام مردم ایران هم در انگلستان است و دژخیمان رژیم بیجهت مورد افترا و تهمت واقع شدهاند!
چه کسی نمیداند که شاه و شیخ بنابر اعتیاد همیشگی سیاسی، تا روز سرنگونی قیام مردم ایران و مقاومت فرزندان رشید این میهن را به خارجی و خارج از مرزهای ایران نسبت دادهاند. اما چنین بهانههایی برای سرکوب مجاهدان اشرف و دانشجویان و جوانان اشرفنشان در داخل میهن اشغال شده، دیگر اثر ندارد و بهشدت رنگ باخته است.
یزید هم به امام حسین، نسبت «خارجی» میداد. 29سال پیش خمینی در سال 1359 تظاهرات امجدیه و اعتراض ما به چماقداری را به آمریکا نسبت میداد و میگفت: «مسأله، آمریکاست. مسأله این است که (میخواهند) آمریکا بیاید اینجا و مقدرات کشور ما را بهدست بگیرد».
خمینی کودتای سیاه ارتجاعی خود علیه دانشگاهها را هم با وقاحت و دجالیتی فوق تصور، کاری ضداستعماری جلوه میداد و در 4تیر 1359 در موضعگیری بغایت کین توزانه خود علیه مجاهدین گفت: «میخواستند که دانشگاههایی که در خدمت استعمار بود و جزء مهمات این مملکت است که باید دانشگاهش اصلاح بشود، همین که طرح اصلاح دانشگاه شد، سنگربندی شد در دانشگاه که نگذارند این کار بشود».
واقعیت، همچنانکه در 30سال گذشته بارها تکرار کردهایم، این بود که خمینی در همان سال اول، حق حاکمیت مردم را بالا کشید. خبرگان ارتجاع را بهجای مجلس مؤسسان تحمیل کرد و از طریق آن ولایتفقیه را رسمیت داد و لباس قانون پوشاند. خمینی بهصراحت میگفت اگر تمام ملت هم رأی و نظری بدهند که برخلاف حرف او باشد، مخالفت میکند و حرف او باید بهکرسی بنشیند. درباره ولایت و سلطنت مطلقه فقیه، خمینی نوشت «حکومت میتواند قراردادهای شرعی که خود با مردم بسته است را یک جانبه لغو کند». آذری قمی (دادستان ارتجاع در تهران و مؤسس روزنامه رسالت) در تشریح این ولایت مطلقه نوشت: «ولایتفقیه ولایتی است مطلقه… ولایت بردنیاست و آنچه در دنیاست اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و آنچه که بهنحوی بهزندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد».
از آنجا که چنین رژیمی هیچ حقی برای مردم ایران قائل نبوده و نیست، بهشدت نیازمند نسبت دادن هر حرکت و هر مخالفتی به «خارجی» واستعمار و «استکبار» است. نعرههای گوش خراش «مرگ بر ضد ولایتفقیه» بههمین خاطر ادامه دارد. در مقابل، شعار مردم و مقاومت ایران و قیامی که در 16آذر از دانشگاه شعلهور شد این است که: «مرگ بر اصل ولایتفقیه» - «زنده باد آزادی وحاکمیت مردم ایران».
از اینجا میتوان علت تعارض آشتیناپذیر و ماهوی دیکتاتوری جهل و جنایت را با علم و دانش و با دانشجو و دانشگاه، بهروشنی دریافت.
-خمینی در سال 1358 پس از آنکه نخستین انتخابات ریاست جمهوری و نخستین انتخابات مجلس شورای ملی را با تغییر نام غیرقانونی آن به «مجلس شورای اسلامی» براساس اصل ولایتفقیه» شکل داد، تنها سنگری را که در مقابل خود تسخیر ناشده میدید، دانشگاه بود.
-در 9فروردین 1359 لوموند کلاسهای تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف را گزارش کرد که هر جمعه بعدازظهر در آن دههزار نفر با کارت شرکت میکردند و متعاقبا درسهای فلسفه تطبیقی در این کلاسها، بهصورت کتابهای جیبی در صدهاهزار نسخه بهفروش میرسید و نوارهای ویدئویی آن را هم حدود یک صدهزار دانشجو در 35شهر بزرگ ایران میدیدند. لوموند نوشت مجاهدین بهصورت یک حزب مردمی یکی از متشکلترین سازمانهای ایران هستند و اگر خمینی نامزدی کاندیدای آنها را در انتخابات ریاست جمهوری با فتوا منتفی نمیکرد «به گفته شخصیتهای متفاوت» آنها میلیونها رأی را به خود اختصاص میدادند و از حمایت اقلیتهای قومی و مذهبی و همچنین از حمایت قسمت مهمی از زنان و جوانان کشور که قیمومیت روحانیت ارتجاعی را نمیخواستند، برخوردار بودند.
- خمینی از اواخر فروردین و در اردیبهشت سال 1359 دانشگاهها و مدارس عالی را بهخاک و خون کشید و تعطیل کرد و اسم آن کودتای سیاه ضدفرهنگی را «انقلاب فرهنگی» گذاشت!
-خمینی در روز اول اردیبهشت گفت: «ما از حصر اقتصادی نمیترسیم، ما از دخالت نظامی نمیترسیم . ما از دانشگاه استعماری میترسیم». «دانشگاههای ما دانشگاههای استعماری است… دانشگاههای ما برای ملت ما مفید نیست. من آن تصمیمی را که شورای انقلاب و رئیسجمهور گرفتهاند راجع به تصفیه دانشگاه… ، پشتیبانی میکنم»
- باندهای فاشیستی در روز اول اردیبهشت در اطلاعیههای خود به دستور خمینی، اعلام کردند: «اصیلترین پایگاه فرهنگی امپریالیسم آمریکا، دانشگاه است و تا زمانی که این پایگاه درهم کوبیده نشود، نمیتوان به عدم حضور آمریکا در درون ایران مطمئن بود. لذا با تمامی توان سعی در انهدام این پایگاه داخلی شیطان بزرگ خواهیم کرد».
-خمینی سپس در23خرداد 59، بهزبان اشهدش اقرار کرد که «دانشگاه در قبضه منافقین بود» و افزود «هرچه برسر بشر میآید ازعلم میآید. علم بدون تهذیب».
-در 27آذر59 در بیرون ریختن ماهیت فوق ارتجاعی خود، گام شگفتانگیز دیگری برداشت و گفت: «تمام این مصیبتهایی که برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است. ریشهاش از این تخصصهای دانشگاهی بوده است. و این همه ابزار فنای انسان و این همه پیشرفتهایی که به خیال خودشان در ابزار جنگی دارند اساسش از دانشمندانی بوده که از دانشگاهها بیرون آمدهاند. دانشگاهی که در کنار او اخلاق نبوده است. در کنار او تهذیب نبوده است… … دنیا را دانشگاه به فساد کشانده و دنیا را دانشگاه میتواند اصلاح کند». (دیدار با اعضای دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه - 27آذر 1359)
-دو سال بعد، درپاییز سال 61، خمینی باز هم نسبت به نفوذ مجاهدین در دانشگاهها هشدار میداد ومیگفت:
«انجمنهای اسلامی باید توجه کنند که در بین این انجمنها از این منحرفین نفوذ نکنند. شما مطمئن باشید که این منحرفین و منافقین و آنهایی که دستشان از این کشور کوتاه شده است با هر حیله بی که شده است میخواهند در همه جای کشورخصوصا در دانشگاه که مرکز علم و مرکز همه جهات کمالی انسانی است میخواهند نفوذ کنند».
-حتی 5سال بعد از کودتای سیاه فرهنگی و قلع و قمع دانشجویان و استادان دانشگاه، خمینی در 27فروردین 1364 باز هم از وضعیت دانشگاهها نالان بود و میگفت: «همه دردهای ایران از دانشگاهها شروع شده است. دانشگاه تلخیهایی داشت که به این زودی رفع نمیشود… . دانشگاهی که تمام گرفتاریهای ما منشأش در آن بود»
- خمینی حتی در وصیت خود نوشت: «در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمدهاش از دانشگاهها بوده است ».
بهراستی که ابعاد خصومت و کین توزی سلطنت مطلقه ولایت با دانش و دانشگاه حیرت انگیز است.
جالب است بدانید که این خمینی همان است که «در پیامی به زائران مکه در19بهمن49 با اشاره به رژیم شاه گفته بود: «با بهانههای بیاساس به دانشگاهها حمله میکنند و جوانان ارجمند را از دانشگاه به زندان و سربازخانه میکشانند. حوادث اخیر دانشگاههای ایران و یورش وحشیانه و بیرحمانه دستگاه جبّار به دانشجویان سخت ما را متأسف ساخت. این روش غیرانسانی، نمونه دیگری از نقشههای استعمارگران برای سرکوبی دانشگاهها و دانشجویان میباشد. من این اعمال چنگیزی و قرونوسطایی را شدیداً تقبیح میکنم و اطمینان دارم که دانشجویان غیور وطنخواه هرگز عقبنشینی نکرده و تسلیم نخواهند شد»،
خمینی، با ورود به ایران و دردست گرفتن قدرت، از آنجایی که نتوانست در یک سال اول انقلاب از طریق آرای دانشگاهیان، مقدّرات دانشگاهها را به دست گیرد و عمالش در دانشگاهها در اقلیت محض قرار داشتند با توطئهیی علیه آموزشعالی و دانشگاهها زیر عنوان به اصطلاح «انقلاب فرهنگی» دانشگاهها را به خاک و خون کشید. دانشگاهیان اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت59 بهخوبی به یاد دارند. در آن روزها دانشگاه عرصه تاخت و تاز اراذل و اوباش رژیم خمینی قرار گرفته بود تا به قول بنی صدر «رئیسجمهور منتخب»، «حاکمیت دولت» را بر این نهاد علمی «متولد کند». این ولادت شوم تا روز دوم اردیبهشت59 از دانشگاهیان و دانشجویان 17کشته و2180 زخمی گرفت تا دانشگاه به دست اوباش رژیم «فتح» شود. آمار کشتهها و زخمیها چنین بود: دانشگاههای بابلسر 30زخمی، شیراز210زخمی، تربیت معلم تهران 100زخمی، مشهد 400زخمی و یک کشته، تهران 491زخمی و 3کشته، جندیشاپور 700زخمی و 5کشته، سیستان و بلوچستان 50زخمی و یک کشته، گیلان 7 کشته و صدها زخمی» (نقل از کتاب 20سال جنایت علیه مردم ایران- شورای ملی مقاومت ایران، کمیسیون دانشگاهها، کارنامه بیستساله
رژیم در دانشگاهها، دکتر محمد علی شیخی -بهمن 1377
-هدف اعلام شده کودتای سیاه ضدفرهنگی در اردیبهشت 1359 آنچنانکه بعدا در نوارهای صوتی حسن آیت، یک کاندیدای حزب خمینی (حزب جمهوری اسلامی) برای ریاست جمهوری، در29خرداد همان سال توسط مجاهدین فاش شد، دریک کلام تسلط حوزه و ولیفقیه ارتجاع بر دانشگاه بود.
- «بهدنبال غائله «انقلاب فرهنگی» و بسته شدن دانشگاهها و حاکم گردیدن «دانشجویان پیرو خط امام» و «جهاد دانشگاهی»، عده بسیاری از دانشجویان و دانشگاهیان دستگیر، زندانی و برخی از آنان نیز اعدام شدند و بسیاری از استادان و سایر اقشار دانشگاهی اخراج یا مجبور به ترک دانشگاهها گردیدند. رژیم خمینی که نمیتوانست به تسلط شبهنظامیش بر دانشگاهها ادامه دهد، از روی نیاز و برای بهراه انداختن ماشین سرکوب خویش دانشگاهها را به مدت سه سال بسته نگاه داشت و زمانی که توانست ارگانهای جاسوسی، تفتیش عقاید، سرکوب و بهکار گیری روشهای گزینش قرون وسطایی را در دانشگاهها و آموزش عالی برقرار کند و آخوندهای حوزههای جهل و جنایت را برای دستیابی به آرزوی دستنیافتنیاش یعنی تسلط حوزه بر دانشگاه، در رأس امور آموزش عالی بگمارد، به بازگشاییشان تنداد» (همانجا).
- نکته جالب توجه دیگر اختصاص دادن چهل درصد سهمیه گزینش دانشجو دردانشگاهها به عوامل بسیج و سپاه پاسداران و دیگر ارگانهای متعلق به رژیم پس از بازگشایی دانشگاهها بود به این منظور «مجلس رژیم ”قانون ایجاد تسهیلات برای ورود رزمندگان به دانشگاهها“ را از تصویب گذراند». بر اساس یکی از تبصرههای این قانون «5درصد ظرفیت دانشگاهها و موسسات آموزش عالی به فرزندان و همسران شهدا و جانبازان بالای 50 درصد و همسران آزادگان با سنوات چهار سال به بالا اختصاص» یافت. به این ترتیب، دانشگاهها موظّف شدند بهجای 40درصد، تا 45درصد ظرفیت پذیرش را به این افراد اختصاص دهند (همانجا).
-اینکه در سالهای بعد آخوندها چه بر سر دانشجویان و دانشگاهها و اساتید و هیأتهای علمی و سطح آموزش دانشگاهی آوردند، بحث طولانی و جداگانهای میطلبد و آن را به کمیسیون دانشگاههای شورای ملی مقاومت ایران ارجاع میدهم و تنها به ذکر چند نکته دیگر از گزارش این کمیسیون اکتفا میکنم:
- در29اردیبهشت 1375 یعنی 16سال پس از آن کودتای ضدفرهنگی و آن همه بگیر و ببند و تصفیه و اخراج، خامنهای باز هم میگفت: «مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی باید کسانی را که در سمت استاد دانشگاه با مقدسات نظام اسلامی مبارزه میکنند، کنار بگذارند». وی «وجود دفاتر نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها را برای رشد و تعالی آموزش عالی ضروری خواند» و تأکید کرد که «دانشگاه امروز ما اسلامی نیست و باید اسلامی شود» !
-یک ماه بعد در27خرداد 1375 آخوند یزدی، رئیس قوه قضاییه رژیم و معاون «شورای عالی انقلاب فرهنگی» بااشاره به سخنان خامنهای اعلام کرد: «اسلامی کردن دانشگاهها باید وسیلهیی برای حاکمیت هرچه بیشتر اسلام در محیطهای دانشگاهی گردد» (رادیو رژیم، 27خرداد75).
- سپس وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی رژیم اعلام کرد: «بهجای استادان دانشگاهها که تاکنون بهدلایلی تحمل میشدند، بهزودی دانشجویان و خانوادههای کشتهشدگان جنگ و انقلاب و همچنین معلولان بهتدریس خواهند پرداخت. ازاینپس اعضای هیأت بسیجی در دانشگاهها خدمت خواهند کرد و دیگر نیازی نداریم استادانی را تحمل کنیم که بهلحاظ اضطراری تاکنون در دانشگاهها کار میکردند» (روزنامه رسالت، 4شهریور75).
- با این همه باز هم در13مهر 1377 سرکرده بسیج سپاه پاسداران اعلام میکند که «ضروریترین تشکّلها، تشکّل بسیج دانشجو و طلبه است». طرح بسیج دانشجویی مقرر میکند «بسیج دانشجویی در کلیه دانشگاهها و مراکز آموزش عالی بهمنظور جذب، آموزش و سازماندهی دانشجویان و اساتید دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور و ایجاد روح همیاری، مسئولیتپذیری و آمادگی دفاع همهجانبه از دستاوردهای انقلاب اسلامی در عرصههای گوناگون… و بسط تفکر و فرهنگ بسیجی… . تشکیل میگردد» (روزنامه اطلاعات -14مهر73).
-در این اثنا سران رژیم از غارت و چپاول هم دریغ نمیکنند. درسال 1376تنها یکی از دانشگاههای غیردولتی از 650هزار دانشجوی ثبتنام شده خود 60میلیارد تومان شهریه گرفته است.
بهروشنی پیداست که تاریخچه دانشگاهها دررژیم ولایتفقیه، دور تسلسلی از سرکوب همه جانبه و فراگیر است. کشتن و زدن و گرفتن و بستن و تصفیه و اخراج پایان ناپذیر دانشجویان و استادان و کارکنان و دستاندرکاران دانشگاهی و آموزش عالی، یکی پس از دیگری که نزدیک به 30سال است ادامه دارد. بیش از 30سال است که حتی زمین دانشگاه تهران که دانشگاه مادر است، دراشغال جمعه بازار و مزدوران سپاه و اطلاعات و بسیج آخوندی است. بهراستی سرکوب و فشاری بیش از این قابل تصور نیست.
شگفتی اما دراین است که باز هم صورت مسأله بهقوت خود باقیست. باز هم دانشجویان دلیر و انقلابی بهپا میخیزند و قفل 30ساله ولایت سیاه بر دانشگاه را درهم میشکنند. در را از جامیکنند و در خیابانها جاری میشوند. همچون سیل خروشان و گدازههای آتشفشان. این چنین از جرقههای شانزده آذر، حریق برمیخیزد و قبای مندرس حاکمیت ارتجاعی را فرا میگیرد. صدای رسای ملت ایران عالمگیر میشود که: «مرگ بر اصل ولایتفقیه»
گیرم که میکشید، گیرم که میزنید
با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید… .
راستی با مهر تابان مقاومت و آزادی مردم ایران چه میکنید؟
در مقابل، شعار مردم و مقاومت ایران: «مرگ بر اصل ولایتفقیه - زنده باد آزادی وحاکمیت مردم ایران» چه میکنید؟
یریدون لیطفؤوا نور اللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون…
میخواهندنور خدا را با دهانهای آلوده خود خاموش کنند و خدا اراده کرده است نور خود را به کمال برساند ولو که مرتجعان حق ستیز را خوش نیاید و از آن کراهت داشته باشند.
درود بر دانشجویان انقلابی و اشرفنشان، صدای پرطنین مردم ایران و انقلاب دموکراتیک درقیام 16آذر 1388
همچنانکه رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران گفت: «این صدای پرطنین، صدای انقلاب مردم ایران را، خامنهای مدتهاست که میشنود اما از ترس شکنندگی فوقالعاده حکومت فرتوتش یارای کمترین انعطاف و تغییری در سیاست به بنبست رسیده خود ندارد و جز سرکوب فزاینده داخلی و تشدید مداخله در عراق و صدور تروریسم و بنیادگرایی در کشورهای منطقه و ساختن بمب اتمی راهی برای بقای فاشیسم منفور و مطرود مذهبی نمییابد، حال آن که دیوار همین سیاستها هم بر سر رژیمش خراب میشود».
هموطنان،
جوانان و دانشجویان انقلابی،
هستهها و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران،
پیروان پیامبر جاودان آزادی، خون خدا، سیدالشهداء حسین بن علی در ایران اسیر،
آخوندهای عصر جاهلیت و بربریت ولایت، میهن ما را اشغال کردهاند، حاکمیت خلق ما را غصب کردهاند و آن را بهسرقت بردهاند.
درآستانه محرم و عاشورای حسینی، یکبار دیگر میخواهم به آنها که شبانه بر فراز بامها علیه آخوندهای حاکم بانگ «الله اکبر» سر میدهند، تهنیت بگویم. شما این شعار را که در زمان پیامبر اکرم شعار و حربه انقلاب در برابر ارتجاع بود، پس از سه دهه اسارت از چنگ آخوندهای دین فروش، آزاد کردید، صیقل زدید و دیگر بار علیه ارتجاع و دیکتاتوری بهکار انداختید… …
از همین حالا برای استفاده از فرصتهای محرم، برای آزاد کردن مساجد و مراسم و گردهماییها از ستم ولیفقیه ارتجاع، بت مجسم وحق ستیز زمانه، مظهر کفر وتجاوز و بیداد، مانع اصلی آزادی و حاکمیت و حقوق خلق در زنجیر، طراحی کنید. نباید گذاشت رژیم پلید ولایتفقیه مسجد محرم حسینی را درخدمت کفر و ارتجاع و بیداد بگیرد. قیام آفرینان 16آذر بدون شک میتوانند و باید به این فریضه آرمانی و مردمی و میهنی و انقلابی قیام کنند.
از دود و دم عمله جور و ستم نهراسید. همچون مجاهدان پایدار و پاکباز اشرف دربرابر آزمایشها سینه سپر کنید و به دشمن «بیا، بیا» بگویید. قیمت آزادی را با همه رنجهایش جانانه و با آغوش باز بپذیرید و، به این شایستگی، خدا را مانند قهرمانان پیشتاز اشرف شکر بگذارید. در اینصورت، پیروزی بیگمان از آن شماست.
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ماست.
مسعود رجوی
16آذر 1388
این صدای رسای ملت ایران است که اکنون عالمگیر شده است: «مرگ بر اصل ولایتفقیه».
تصاویر منحوس خمینی و خامنهای و احمدینژاد را به آتش کشیدند یا پاره و لگد مال کردند و به زبالهدان ریختند و گفتند: «برادر رفتگر، محمودو بردار ببر».
آرم خرچنگ نشانی را که خمینی تحت نام اسلام به پرچم ایران تحمیل کرده بود، زدودند و در مورد پرچم ضرار (به سیاق مسجد ضرار) گفتند: «پرچم خرچنگ نمیخوایم، رهبر الدنگ نمیخوایم».
چکیده و کارنامه و فرجام رژیم ولایتفقیه از نظر مردم ایران به بهترین صورت در این شعار فراگیر خلاصه شد:
«تجاوز، جنایت، مرگ بر این ولایت»
این نقطه عطفی در تاریخچه شش ماهه قیام بود که از تعمیق انقلاب دموکراتیک و جهش بهجانب ارتش بزرگ آزادی مردم ایران خبر میدهد. همان راهی که مقاومت ایران و مجاهدان اشرف، بیش از 28سال است آن را کوبیده و درنوردیدهاند. اکنون چشمانداز آن هم بسیار روشن است: «دیکتاتور بدونه، بهزودی سرنگونه».
دیگر شعبده جایی ندارد و سخن از انتخابات قلابی در چارچوب یک رژیم سراپا نامشروع در میان نیست. انتخابات در سلطنت مطلقه فقیه هیچگاه چیزی جز یک کاریکاتور و یک نمایش فیلتر شده از سوی شورای نگهبان ارتجاع بیشتر نبوده است. اکنون شعار اینست: «جنتی لعنتی، تو دشمن ملتی».
آری، مردم و دانشجویان انقلابی، در همه جا اصل نظام را نشانه رفتند.
رادیکالیسم و سرسختی همراه با ایستادگی اشرفنشان، خصلت ویژه قیام 16آذر است.
من گزارشهای خلاصه شده قیام را از 33شهر خواندم. در همه جا همین ویژگی موج میزند: تهران، تبریز، مشهد، رشت، اصفهان، شیراز، بندرعباس، اهواز، کرمان، یزد، زاهدان، ارومیه، کرمانشاه، سنندج، همدان، اراک، قزوین، زنجان، سمنان، شاهرود، دزفول، مراغه، مریوان، سقز، شهرکرد، بروجرد، یاسوج، ایلام، بابل، کرج، رودهن، نجفآبادوخرمآباد.
رمز پیروزی قیام کیفی و عظیم 16آذر، در همین سرسختی و استواری و ریشهداری درخت تناور قیام رهاییبخش بود. هرچند که از روزها و مناسبتهای اعلام شده رژیم مثل روز دجالانه قدس یا روز به اصطلاح استکبار ستیزی نبود، هرچند هیچ مجوز رسمی برای هیچ جریانی در کار نبود، و هرچند که قیام، این بار میباید براساس «کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من» صرفاً با اتکا به خود و بر روی پای خود حرکت میکرد، اما نتیجه بسا بیشتر و بالاتر بود. فراتر از همه آماده سازیها و ترفندها و تشبثات ولیفقیه ارتجاع و قوای سرکوبگرش.
شگفتا که ارتجاع حاکم بیپرده و بیتعارف، همه وسایل و تجهیزات ارتباطی را که میتوانست از کار انداخت، مدارس را تعطیل، دانشجویان را محبوس و خبرنگاران را هم چند روز از دفاترشان ممنوع الخروج و «گزارش ممنوع» کرد. مزدوران و سگهای زنجیری نظام را هم برای تاخت و تاز و تیغکشی به دانشگاهها فرستاد. اما دانشجویان مجاهد و مبارز غلبه کردند. آنها در همه جا خروشیدند که:
«بسیجی برو گمشو، امروز غذا نمیدن»
«بسیجی دروغگو، کارت دانشجوییت کو؟»
«چی شده چی شده، بسیجی وحشی شده».
«دانشجویان پیشتاز عزم جزم کرده بودند که نترسند و فاشیسم دینی را برجای خود متوقف و میخکوب کنند:
ما همه با هم هستیم، دانشجوی نترسیم»
«این دولت فاشیسـته، یک جا باید بایسته»
16آذر بهراستی اعلام جنگ آشکار مردم ایران با دیکتاتوری عمامه پیچ شاخ شکسته بود و بر ارکان آن لرزه انداخت.
«ایران جنگه، خاموشی ننگه»
«دانشجو میرزمد، دیکتاتور میلرزد»
بار دیگر ثابت شد که طلسم هیولای ولایت بهنحوی التیام ناپذیر درهم شکسته است. ثابت شد که قیام سر بازایستادن ندارد. ثابت شد که ترفندها و انواع فریب و دجالیت دیگر اثر ندارد. آنقدر که رفسنجانی هشدار داد که «جامعهای که سه چهار میلیون دانشجو دارد را نمیشود با فریب اداره کرد».
وحشیگری و خشونت با زنان دلیر و مقاوم برای خارج کردن آنان از میدان نبرد اثر معکوس داشته است. آنقدر که رفسنجانی «با اشاره به حضور چشمگیر زنان در دانشگاهها گفت: در تجمعها و تظاهرات نمیشود با خشونت با زنان برخوردکرد و ترس من این است که این تجمعها به جمع خانمها هم سرایت کند».
همچنین ثابت شد که دامنه و عمق پیدا کردن قیام، فراتر از آن است که گاز اشکآور و گاز فلفل و باتون و شلیک هوایی مؤثر باشد. بهعکس، حالا دیگر تعرّض و تهاجم، دانشجویان انقلابی و توده مردم را برمیانگیزد. در بسیاری نقاط مردم با بسیجیان و نیروهای سرکوبگر انتظامی و مزدوران اطلاعات و حراست درگیر میشوند و آنها را گوشمالی میدهند و خودروهای آنها را به آتش میکشند. مخصوصاً وقتی که دختران و خواهرانمان مورد اهانت و تعدّی قرار میگیرند، مردم بیمحابا بجانب مزدوران هجوم میبرند. جوانان غیور سنگ و چوب برمیدارند و به مقابله با مزدوران میشتابند.
همچنانکه در پیام مریم شنیدیم بهراستی که «زنان و دختران شجاع بهصورت گسترده در قیام شرکت کردند و در بسیاری ازصحنهها پیشتاز و راهگشا بودند».
به هستهها و نیروهای انقلاب دموکراتیک تأکید میکنم که هیچگونه زبان درازی و دست درازی مزدوران و عوامل ارتجاع به نوامیس ملّت و مقاومت مردم ایران در هیچکجا، بهلحاظ اخلاقی و فرهنگی و مبارزاتی و آرمانی قابل قبول و قابل تحمل نیست و با تمام قوا باید با آن مقابله کرد.
خوشا که همچون روزگار انقلاب ضدسلطنتی و انقلاب مشروطه و قیام تبریز، این بار هم در جریان انقلاب دموکراتیک، همیاری و روحیه همبستگی ملی پیوسته افزایش مییابد. انقلاب، درخودرفتگی و از خود بیگانگی را که مستقیماً ناشی از رخوت و تیرگی حاکمیت آخوندیست، میزداید. رشتهها و عواطف انسانی را مستحکم و بیدار میکند. قلبها و رابطههای اجتماعی را پاکیزه و با یکدیگر شفاف و مهربان میسازد. گذشت و تحمل را در روابط فیمابین، بالا میبرد و ما را همچون تن واحد در رنجها و شادیهایمان، سهیم و شریک یکدیگر میکند. «بنی آدم اعضای یک پیکرند».
معاون وزارت علوم آخوندها امروز ادعا کرد: «تجمعات سالهای گذشته دانشگاه تهران که در آستانهی 16آذر برگزار میشد از خاک عراق (یعنی از اشرف) رهبری میشد. سپاه پاسداران و اطلاعات آخوندها هم در این ایام آنقدر هوا را پس دیده است که برخلاف تبلیغات همیشگی مبنی بر نیست و نابود شدن مجاهدین، هر روز سرنخ تازهای از ارتباط قیام دانشجویان و رهبران جنبش دانشجویی با مجاهدین عرضه میکند.
خبرگزاری پاسداران امروز از «ارسال پیامکهای دروغ سبز در آستانه 16آذر از سیستمهای منافقین» خبر داد و افزود: «از سوی دیگر قابل توجه است در نقاط غربی کشور نیز که این سیستم ارسال پیامک پیش از این در اختیار پادگان اشرف بوده است بهتازگی در حال ارسال این پیامکها که در جهت خواستههای سران جریان موسوم به سبز است، عمل میکند».
یک کشف مضحک دیگر از سوی سپاه پاسداران و اطلاعات تازه تاسیس آن این است که «عناصر ضدانقلاب… با برنامهریزی خطرناکی برای روز 16آذر امسال، نوعی ’آمپول سمی ’ را به کشور وارد کردهاند تا با کشتهسازی از میان گروه حامی مهندس موسوی یک سناریو جدید را آغاز کنند. این آمپولها طوری ساخته شده که بهمحض تزریق به بدن، آسیب جدی از فلج اندام گرفته تا حد مرگ به فرد هدف وارد کند».
کیهان ولیفقیه هم تحت عنوان «نقشه راه عملیاتی اعلام شده از سوی شبکه برانداز» نوشت: «در دستورالعملهای گروههای مسلح خارج از کشور، برای روز 16آذر از دانشجویان و جریانهای هوادار این گروهکها خواسته شده است تا از روزهای قبل به تحصن و اعتراضهای صنفی پرداخته شده و جو دانشگاهها با صدور بیانیههای متعدد ملتهب گردد… . همچنین آنان به هواداران خویش توصیههای مؤکدی مبنی بر بیرون کشیدن اعتراضها از سطح دانشگاهها به خیابانها، حمله به تجمعات نیروهای ارزشی در دانشگاهها، توزیع تصاویر جعلی موسوم به کشته شدگان حوادث اخیر، توهین به مقامهای عالیرتبه نظام، تهیه کوکتلمولوتف و رادیکال کردن فضای عمومی دانشگاهها داشتهاند. در این بین، بر ظرفیتهای دانشگاه آزاد برای تداوم خط آشوب تأکید ویژهیی صورت گرفته است».
-در همین اثناء قائممقام رادیو تلویزیون رژیم هم اقرار کرد که «مردم دو برابر سال گذشته به ماهواره روی آوردهاند» و «با اشاره به اینکه 40درصد مردم به ماهواره روی آوردهاند گفت: روند گسترش ماهواره در جامعه بسیار نگران کننده است» او خاطرنشان کرد که انواع شبکههای تلویزیونی «و سیمای آزادی که مربوط به فعالیت منافقان است از جمله رسانههایی هستند که متأسفانه به بیشتر خانههای ایرانی نفوذ کرده و بعضا دچار فروپاشی خانوادهها میشوند» (23آبان 88).
ترس و وحشت سپاه و اطلاعات آخوندها از مجاهدین و جوانان و دانشجویان اشرفنشان و خط مشی شناخته شده و اعلام شده آنان برای سرنگونی رژیم ولایت و «سلطنت مطلقه فقیه» و نیل به آزادی و حاکمیت مردم ایران، تعجبی بر نمیانگیزد. آنقدر که حافظه دروغگویان مختل شده و فراموش کردهاند که تا دیروز در جریان محاکمات و اعترافهای ساختگی در دادگاه 100نفره، به صراحت ادعا میکردند که «در آشوبهای اخیر، اتاق هدایت عملیات (مجاهدین) در انگلستان، اغتشاشات را طراحی و ساماندهی میکند».
در 30خرداد گذشته، سرکرده نیروی انتظامی در تهران (همان لومپن پاسدار اردوگاه مرگ کهریزک به نام رادان) به صحنه آمد و در تلویزیون به تشریح همین «سازماندهیهای خط تخریب» پرداخت و آمار مبسوطی در مورد «700 مورد تخریب و آتش سوزی در اماکن»، «بالغ بر 200 موردتخریب و آتش سوزی در بانکها»، «بیش از 300مورد تخریب و آتش سوزی در اموال عمومی» و «200 مورد خسارت کلی و جزیی» به خودروهای حکومتی را ارائه داد. سپس افرادی را تحت عنوان اعضای «سازمان تروریستی منافقین» به صحنه آوردند تا درباره «گذراندن دورههای خرابکاری و اغتشاشگری» در اشرف برای «انجام عملیات تروریستی در داخل ایران» و «جنگ مسلحانه» و «بهم زدن خیابانها و به آتش کشیدنها» داستان سرایی کنند و سرانجام نتیجه بگیرند که «اتاق عملیات در انگلستان اغتشاشات را طراحی و ساماندهی میکند» !
اگر روایتهای مجعول اطلاعات و سپاه پاسداران ولیفقیه ارتجاع را باور کنیم، قاتل ندا، شهید ملی قیام مردم ایران هم در انگلستان است و دژخیمان رژیم بیجهت مورد افترا و تهمت واقع شدهاند!
چه کسی نمیداند که شاه و شیخ بنابر اعتیاد همیشگی سیاسی، تا روز سرنگونی قیام مردم ایران و مقاومت فرزندان رشید این میهن را به خارجی و خارج از مرزهای ایران نسبت دادهاند. اما چنین بهانههایی برای سرکوب مجاهدان اشرف و دانشجویان و جوانان اشرفنشان در داخل میهن اشغال شده، دیگر اثر ندارد و بهشدت رنگ باخته است.
یزید هم به امام حسین، نسبت «خارجی» میداد. 29سال پیش خمینی در سال 1359 تظاهرات امجدیه و اعتراض ما به چماقداری را به آمریکا نسبت میداد و میگفت: «مسأله، آمریکاست. مسأله این است که (میخواهند) آمریکا بیاید اینجا و مقدرات کشور ما را بهدست بگیرد».
خمینی کودتای سیاه ارتجاعی خود علیه دانشگاهها را هم با وقاحت و دجالیتی فوق تصور، کاری ضداستعماری جلوه میداد و در 4تیر 1359 در موضعگیری بغایت کین توزانه خود علیه مجاهدین گفت: «میخواستند که دانشگاههایی که در خدمت استعمار بود و جزء مهمات این مملکت است که باید دانشگاهش اصلاح بشود، همین که طرح اصلاح دانشگاه شد، سنگربندی شد در دانشگاه که نگذارند این کار بشود».
واقعیت، همچنانکه در 30سال گذشته بارها تکرار کردهایم، این بود که خمینی در همان سال اول، حق حاکمیت مردم را بالا کشید. خبرگان ارتجاع را بهجای مجلس مؤسسان تحمیل کرد و از طریق آن ولایتفقیه را رسمیت داد و لباس قانون پوشاند. خمینی بهصراحت میگفت اگر تمام ملت هم رأی و نظری بدهند که برخلاف حرف او باشد، مخالفت میکند و حرف او باید بهکرسی بنشیند. درباره ولایت و سلطنت مطلقه فقیه، خمینی نوشت «حکومت میتواند قراردادهای شرعی که خود با مردم بسته است را یک جانبه لغو کند». آذری قمی (دادستان ارتجاع در تهران و مؤسس روزنامه رسالت) در تشریح این ولایت مطلقه نوشت: «ولایتفقیه ولایتی است مطلقه… ولایت بردنیاست و آنچه در دنیاست اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و آنچه که بهنحوی بهزندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد».
از آنجا که چنین رژیمی هیچ حقی برای مردم ایران قائل نبوده و نیست، بهشدت نیازمند نسبت دادن هر حرکت و هر مخالفتی به «خارجی» واستعمار و «استکبار» است. نعرههای گوش خراش «مرگ بر ضد ولایتفقیه» بههمین خاطر ادامه دارد. در مقابل، شعار مردم و مقاومت ایران و قیامی که در 16آذر از دانشگاه شعلهور شد این است که: «مرگ بر اصل ولایتفقیه» - «زنده باد آزادی وحاکمیت مردم ایران».
از اینجا میتوان علت تعارض آشتیناپذیر و ماهوی دیکتاتوری جهل و جنایت را با علم و دانش و با دانشجو و دانشگاه، بهروشنی دریافت.
-خمینی در سال 1358 پس از آنکه نخستین انتخابات ریاست جمهوری و نخستین انتخابات مجلس شورای ملی را با تغییر نام غیرقانونی آن به «مجلس شورای اسلامی» براساس اصل ولایتفقیه» شکل داد، تنها سنگری را که در مقابل خود تسخیر ناشده میدید، دانشگاه بود.
-در 9فروردین 1359 لوموند کلاسهای تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف را گزارش کرد که هر جمعه بعدازظهر در آن دههزار نفر با کارت شرکت میکردند و متعاقبا درسهای فلسفه تطبیقی در این کلاسها، بهصورت کتابهای جیبی در صدهاهزار نسخه بهفروش میرسید و نوارهای ویدئویی آن را هم حدود یک صدهزار دانشجو در 35شهر بزرگ ایران میدیدند. لوموند نوشت مجاهدین بهصورت یک حزب مردمی یکی از متشکلترین سازمانهای ایران هستند و اگر خمینی نامزدی کاندیدای آنها را در انتخابات ریاست جمهوری با فتوا منتفی نمیکرد «به گفته شخصیتهای متفاوت» آنها میلیونها رأی را به خود اختصاص میدادند و از حمایت اقلیتهای قومی و مذهبی و همچنین از حمایت قسمت مهمی از زنان و جوانان کشور که قیمومیت روحانیت ارتجاعی را نمیخواستند، برخوردار بودند.
- خمینی از اواخر فروردین و در اردیبهشت سال 1359 دانشگاهها و مدارس عالی را بهخاک و خون کشید و تعطیل کرد و اسم آن کودتای سیاه ضدفرهنگی را «انقلاب فرهنگی» گذاشت!
-خمینی در روز اول اردیبهشت گفت: «ما از حصر اقتصادی نمیترسیم، ما از دخالت نظامی نمیترسیم . ما از دانشگاه استعماری میترسیم». «دانشگاههای ما دانشگاههای استعماری است… دانشگاههای ما برای ملت ما مفید نیست. من آن تصمیمی را که شورای انقلاب و رئیسجمهور گرفتهاند راجع به تصفیه دانشگاه… ، پشتیبانی میکنم»
- باندهای فاشیستی در روز اول اردیبهشت در اطلاعیههای خود به دستور خمینی، اعلام کردند: «اصیلترین پایگاه فرهنگی امپریالیسم آمریکا، دانشگاه است و تا زمانی که این پایگاه درهم کوبیده نشود، نمیتوان به عدم حضور آمریکا در درون ایران مطمئن بود. لذا با تمامی توان سعی در انهدام این پایگاه داخلی شیطان بزرگ خواهیم کرد».
-خمینی سپس در23خرداد 59، بهزبان اشهدش اقرار کرد که «دانشگاه در قبضه منافقین بود» و افزود «هرچه برسر بشر میآید ازعلم میآید. علم بدون تهذیب».
-در 27آذر59 در بیرون ریختن ماهیت فوق ارتجاعی خود، گام شگفتانگیز دیگری برداشت و گفت: «تمام این مصیبتهایی که برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است. ریشهاش از این تخصصهای دانشگاهی بوده است. و این همه ابزار فنای انسان و این همه پیشرفتهایی که به خیال خودشان در ابزار جنگی دارند اساسش از دانشمندانی بوده که از دانشگاهها بیرون آمدهاند. دانشگاهی که در کنار او اخلاق نبوده است. در کنار او تهذیب نبوده است… … دنیا را دانشگاه به فساد کشانده و دنیا را دانشگاه میتواند اصلاح کند». (دیدار با اعضای دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه - 27آذر 1359)
-دو سال بعد، درپاییز سال 61، خمینی باز هم نسبت به نفوذ مجاهدین در دانشگاهها هشدار میداد ومیگفت:
«انجمنهای اسلامی باید توجه کنند که در بین این انجمنها از این منحرفین نفوذ نکنند. شما مطمئن باشید که این منحرفین و منافقین و آنهایی که دستشان از این کشور کوتاه شده است با هر حیله بی که شده است میخواهند در همه جای کشورخصوصا در دانشگاه که مرکز علم و مرکز همه جهات کمالی انسانی است میخواهند نفوذ کنند».
-حتی 5سال بعد از کودتای سیاه فرهنگی و قلع و قمع دانشجویان و استادان دانشگاه، خمینی در 27فروردین 1364 باز هم از وضعیت دانشگاهها نالان بود و میگفت: «همه دردهای ایران از دانشگاهها شروع شده است. دانشگاه تلخیهایی داشت که به این زودی رفع نمیشود… . دانشگاهی که تمام گرفتاریهای ما منشأش در آن بود»
- خمینی حتی در وصیت خود نوشت: «در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است قسمت عمدهاش از دانشگاهها بوده است ».
بهراستی که ابعاد خصومت و کین توزی سلطنت مطلقه ولایت با دانش و دانشگاه حیرت انگیز است.
جالب است بدانید که این خمینی همان است که «در پیامی به زائران مکه در19بهمن49 با اشاره به رژیم شاه گفته بود: «با بهانههای بیاساس به دانشگاهها حمله میکنند و جوانان ارجمند را از دانشگاه به زندان و سربازخانه میکشانند. حوادث اخیر دانشگاههای ایران و یورش وحشیانه و بیرحمانه دستگاه جبّار به دانشجویان سخت ما را متأسف ساخت. این روش غیرانسانی، نمونه دیگری از نقشههای استعمارگران برای سرکوبی دانشگاهها و دانشجویان میباشد. من این اعمال چنگیزی و قرونوسطایی را شدیداً تقبیح میکنم و اطمینان دارم که دانشجویان غیور وطنخواه هرگز عقبنشینی نکرده و تسلیم نخواهند شد»،
خمینی، با ورود به ایران و دردست گرفتن قدرت، از آنجایی که نتوانست در یک سال اول انقلاب از طریق آرای دانشگاهیان، مقدّرات دانشگاهها را به دست گیرد و عمالش در دانشگاهها در اقلیت محض قرار داشتند با توطئهیی علیه آموزشعالی و دانشگاهها زیر عنوان به اصطلاح «انقلاب فرهنگی» دانشگاهها را به خاک و خون کشید. دانشگاهیان اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت59 بهخوبی به یاد دارند. در آن روزها دانشگاه عرصه تاخت و تاز اراذل و اوباش رژیم خمینی قرار گرفته بود تا به قول بنی صدر «رئیسجمهور منتخب»، «حاکمیت دولت» را بر این نهاد علمی «متولد کند». این ولادت شوم تا روز دوم اردیبهشت59 از دانشگاهیان و دانشجویان 17کشته و2180 زخمی گرفت تا دانشگاه به دست اوباش رژیم «فتح» شود. آمار کشتهها و زخمیها چنین بود: دانشگاههای بابلسر 30زخمی، شیراز210زخمی، تربیت معلم تهران 100زخمی، مشهد 400زخمی و یک کشته، تهران 491زخمی و 3کشته، جندیشاپور 700زخمی و 5کشته، سیستان و بلوچستان 50زخمی و یک کشته، گیلان 7 کشته و صدها زخمی» (نقل از کتاب 20سال جنایت علیه مردم ایران- شورای ملی مقاومت ایران، کمیسیون دانشگاهها، کارنامه بیستساله
رژیم در دانشگاهها، دکتر محمد علی شیخی -بهمن 1377
-هدف اعلام شده کودتای سیاه ضدفرهنگی در اردیبهشت 1359 آنچنانکه بعدا در نوارهای صوتی حسن آیت، یک کاندیدای حزب خمینی (حزب جمهوری اسلامی) برای ریاست جمهوری، در29خرداد همان سال توسط مجاهدین فاش شد، دریک کلام تسلط حوزه و ولیفقیه ارتجاع بر دانشگاه بود.
- «بهدنبال غائله «انقلاب فرهنگی» و بسته شدن دانشگاهها و حاکم گردیدن «دانشجویان پیرو خط امام» و «جهاد دانشگاهی»، عده بسیاری از دانشجویان و دانشگاهیان دستگیر، زندانی و برخی از آنان نیز اعدام شدند و بسیاری از استادان و سایر اقشار دانشگاهی اخراج یا مجبور به ترک دانشگاهها گردیدند. رژیم خمینی که نمیتوانست به تسلط شبهنظامیش بر دانشگاهها ادامه دهد، از روی نیاز و برای بهراه انداختن ماشین سرکوب خویش دانشگاهها را به مدت سه سال بسته نگاه داشت و زمانی که توانست ارگانهای جاسوسی، تفتیش عقاید، سرکوب و بهکار گیری روشهای گزینش قرون وسطایی را در دانشگاهها و آموزش عالی برقرار کند و آخوندهای حوزههای جهل و جنایت را برای دستیابی به آرزوی دستنیافتنیاش یعنی تسلط حوزه بر دانشگاه، در رأس امور آموزش عالی بگمارد، به بازگشاییشان تنداد» (همانجا).
- نکته جالب توجه دیگر اختصاص دادن چهل درصد سهمیه گزینش دانشجو دردانشگاهها به عوامل بسیج و سپاه پاسداران و دیگر ارگانهای متعلق به رژیم پس از بازگشایی دانشگاهها بود به این منظور «مجلس رژیم ”قانون ایجاد تسهیلات برای ورود رزمندگان به دانشگاهها“ را از تصویب گذراند». بر اساس یکی از تبصرههای این قانون «5درصد ظرفیت دانشگاهها و موسسات آموزش عالی به فرزندان و همسران شهدا و جانبازان بالای 50 درصد و همسران آزادگان با سنوات چهار سال به بالا اختصاص» یافت. به این ترتیب، دانشگاهها موظّف شدند بهجای 40درصد، تا 45درصد ظرفیت پذیرش را به این افراد اختصاص دهند (همانجا).
-اینکه در سالهای بعد آخوندها چه بر سر دانشجویان و دانشگاهها و اساتید و هیأتهای علمی و سطح آموزش دانشگاهی آوردند، بحث طولانی و جداگانهای میطلبد و آن را به کمیسیون دانشگاههای شورای ملی مقاومت ایران ارجاع میدهم و تنها به ذکر چند نکته دیگر از گزارش این کمیسیون اکتفا میکنم:
- در29اردیبهشت 1375 یعنی 16سال پس از آن کودتای ضدفرهنگی و آن همه بگیر و ببند و تصفیه و اخراج، خامنهای باز هم میگفت: «مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی باید کسانی را که در سمت استاد دانشگاه با مقدسات نظام اسلامی مبارزه میکنند، کنار بگذارند». وی «وجود دفاتر نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها را برای رشد و تعالی آموزش عالی ضروری خواند» و تأکید کرد که «دانشگاه امروز ما اسلامی نیست و باید اسلامی شود» !
-یک ماه بعد در27خرداد 1375 آخوند یزدی، رئیس قوه قضاییه رژیم و معاون «شورای عالی انقلاب فرهنگی» بااشاره به سخنان خامنهای اعلام کرد: «اسلامی کردن دانشگاهها باید وسیلهیی برای حاکمیت هرچه بیشتر اسلام در محیطهای دانشگاهی گردد» (رادیو رژیم، 27خرداد75).
- سپس وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی رژیم اعلام کرد: «بهجای استادان دانشگاهها که تاکنون بهدلایلی تحمل میشدند، بهزودی دانشجویان و خانوادههای کشتهشدگان جنگ و انقلاب و همچنین معلولان بهتدریس خواهند پرداخت. ازاینپس اعضای هیأت بسیجی در دانشگاهها خدمت خواهند کرد و دیگر نیازی نداریم استادانی را تحمل کنیم که بهلحاظ اضطراری تاکنون در دانشگاهها کار میکردند» (روزنامه رسالت، 4شهریور75).
- با این همه باز هم در13مهر 1377 سرکرده بسیج سپاه پاسداران اعلام میکند که «ضروریترین تشکّلها، تشکّل بسیج دانشجو و طلبه است». طرح بسیج دانشجویی مقرر میکند «بسیج دانشجویی در کلیه دانشگاهها و مراکز آموزش عالی بهمنظور جذب، آموزش و سازماندهی دانشجویان و اساتید دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور و ایجاد روح همیاری، مسئولیتپذیری و آمادگی دفاع همهجانبه از دستاوردهای انقلاب اسلامی در عرصههای گوناگون… و بسط تفکر و فرهنگ بسیجی… . تشکیل میگردد» (روزنامه اطلاعات -14مهر73).
-در این اثنا سران رژیم از غارت و چپاول هم دریغ نمیکنند. درسال 1376تنها یکی از دانشگاههای غیردولتی از 650هزار دانشجوی ثبتنام شده خود 60میلیارد تومان شهریه گرفته است.
بهروشنی پیداست که تاریخچه دانشگاهها دررژیم ولایتفقیه، دور تسلسلی از سرکوب همه جانبه و فراگیر است. کشتن و زدن و گرفتن و بستن و تصفیه و اخراج پایان ناپذیر دانشجویان و استادان و کارکنان و دستاندرکاران دانشگاهی و آموزش عالی، یکی پس از دیگری که نزدیک به 30سال است ادامه دارد. بیش از 30سال است که حتی زمین دانشگاه تهران که دانشگاه مادر است، دراشغال جمعه بازار و مزدوران سپاه و اطلاعات و بسیج آخوندی است. بهراستی سرکوب و فشاری بیش از این قابل تصور نیست.
شگفتی اما دراین است که باز هم صورت مسأله بهقوت خود باقیست. باز هم دانشجویان دلیر و انقلابی بهپا میخیزند و قفل 30ساله ولایت سیاه بر دانشگاه را درهم میشکنند. در را از جامیکنند و در خیابانها جاری میشوند. همچون سیل خروشان و گدازههای آتشفشان. این چنین از جرقههای شانزده آذر، حریق برمیخیزد و قبای مندرس حاکمیت ارتجاعی را فرا میگیرد. صدای رسای ملت ایران عالمگیر میشود که: «مرگ بر اصل ولایتفقیه»
گیرم که میکشید، گیرم که میزنید
با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید… .
راستی با مهر تابان مقاومت و آزادی مردم ایران چه میکنید؟
در مقابل، شعار مردم و مقاومت ایران: «مرگ بر اصل ولایتفقیه - زنده باد آزادی وحاکمیت مردم ایران» چه میکنید؟
یریدون لیطفؤوا نور اللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون…
میخواهندنور خدا را با دهانهای آلوده خود خاموش کنند و خدا اراده کرده است نور خود را به کمال برساند ولو که مرتجعان حق ستیز را خوش نیاید و از آن کراهت داشته باشند.
درود بر دانشجویان انقلابی و اشرفنشان، صدای پرطنین مردم ایران و انقلاب دموکراتیک درقیام 16آذر 1388
همچنانکه رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران گفت: «این صدای پرطنین، صدای انقلاب مردم ایران را، خامنهای مدتهاست که میشنود اما از ترس شکنندگی فوقالعاده حکومت فرتوتش یارای کمترین انعطاف و تغییری در سیاست به بنبست رسیده خود ندارد و جز سرکوب فزاینده داخلی و تشدید مداخله در عراق و صدور تروریسم و بنیادگرایی در کشورهای منطقه و ساختن بمب اتمی راهی برای بقای فاشیسم منفور و مطرود مذهبی نمییابد، حال آن که دیوار همین سیاستها هم بر سر رژیمش خراب میشود».
هموطنان،
جوانان و دانشجویان انقلابی،
هستهها و نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران،
پیروان پیامبر جاودان آزادی، خون خدا، سیدالشهداء حسین بن علی در ایران اسیر،
آخوندهای عصر جاهلیت و بربریت ولایت، میهن ما را اشغال کردهاند، حاکمیت خلق ما را غصب کردهاند و آن را بهسرقت بردهاند.
درآستانه محرم و عاشورای حسینی، یکبار دیگر میخواهم به آنها که شبانه بر فراز بامها علیه آخوندهای حاکم بانگ «الله اکبر» سر میدهند، تهنیت بگویم. شما این شعار را که در زمان پیامبر اکرم شعار و حربه انقلاب در برابر ارتجاع بود، پس از سه دهه اسارت از چنگ آخوندهای دین فروش، آزاد کردید، صیقل زدید و دیگر بار علیه ارتجاع و دیکتاتوری بهکار انداختید… …
از همین حالا برای استفاده از فرصتهای محرم، برای آزاد کردن مساجد و مراسم و گردهماییها از ستم ولیفقیه ارتجاع، بت مجسم وحق ستیز زمانه، مظهر کفر وتجاوز و بیداد، مانع اصلی آزادی و حاکمیت و حقوق خلق در زنجیر، طراحی کنید. نباید گذاشت رژیم پلید ولایتفقیه مسجد محرم حسینی را درخدمت کفر و ارتجاع و بیداد بگیرد. قیام آفرینان 16آذر بدون شک میتوانند و باید به این فریضه آرمانی و مردمی و میهنی و انقلابی قیام کنند.
از دود و دم عمله جور و ستم نهراسید. همچون مجاهدان پایدار و پاکباز اشرف دربرابر آزمایشها سینه سپر کنید و به دشمن «بیا، بیا» بگویید. قیمت آزادی را با همه رنجهایش جانانه و با آغوش باز بپذیرید و، به این شایستگی، خدا را مانند قهرمانان پیشتاز اشرف شکر بگذارید. در اینصورت، پیروزی بیگمان از آن شماست.
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ماست.
مسعود رجوی
16آذر 1388