تن دادن به حاکمیت و رأی مردم
اصل دعوای مردم ایران و مقاومت ایران، با خمینی و رژیمش از روز اول تا امروز و تا روز آخر است
اینچنین میتوان همهٔ نیروهای سیاسی را حول این دعوای اصلی دستهبندی و طبقهبندی کرد
در اولین تقسیمبندی در یک طرف همهٔ آنهایی قرار میگیرند که طرفدار بر چیدن بساط دیکتاتوری شاه یا دیکتاتوری شیخ هستند همهٔ آنهایی که شعارشان ”نه شاه، نه شیخ“ است
×××××
این مقاومتی و جایگزینی است که حاضر نشده است به هیچ فشاری برای پذیرش مهرههای ارتجاعی و استعماری و درهم شکستن حصارهای حیاتی و نقض مرزبندی ملی ایرانیان در برابر حاکمیت آخوندی تن بدهد و بر سر خطوط قرمز و عبورناپذیر با شیخ و شاه کوتاه بیاید و سازش کند
مسعود رجوی-۲۲ بهمن ۱۳۷۷
حرف اول اسلام ضدیت با اجبار و اکراه است. یعنی هر کسی میتواند بر آن چیزی که فکر میکند درست است، بر آن مرام و مذهب و مکتب و مسلکش، هر حقانیتی را قائل باشد. بسیار خوب، چه من، چه شما، چه دیگری. اما از قضا شرط صداقت نسبت به آن ایدئولوژی و مرام و مسلکی که آدم مدعی اعتقادش است، مدعی اعتقاد به آن است، این است که از نظر سیاسی و اجتماعی هیچ امتیاز ویژهیی بهخاطر مسلک و مرامش طلب نکند. خودش را از این بابت ویژه نکند بلکه بیاید انتخاب و رأی عمومی را تنها مجرای مشروعیت آن مقامهایی که باید انتخاب بشوند بداند و هر حرف حقی هم که در سیاست دارد، بیاید آن را در پهنهٔ سیاسی به پشتوانهٔ رأی عمومی بیان بکند و به کرسی بنشاند.
ماحصل این که در اسلام مردمی و انقلابی درست برخلاف اسلام ارتجاعی، نه جنسیت، زن و مرد، نه قومیت، اینکه فارس است یا کرد است یا ترک است یا بلوچ است یا ترکمن است، یا هر چه. نه عقیده و مذهب، نه مسلمان و غیرمسلمان، نه شیعه و سنی، نمیباید به خودی خود باعث ترجیح قانونی باشد، ترجیح قانونی این یکی بر آن یکی.
حالا اگر انتخاب و رأی عمومی را تنها مجرای مشروعیت سیاسی تلقی کنیم، پس تن دادیم به حاکمیت مردم، به رأی مردم، در نقطهٔ مقابل حاکمیت آخوندها و رژیم آخوندی. دیگر اراده برتر که آخوند خاتمی میگوید یعنی چه؟ دیگر ارادهٔ منتسب به وحی یعنی چه؟ این اصل دعواست. اصل دعوای مردم ایران، مقاومت ایران، با خمینی و رژیمش از روز اول تا امروز تا روز آخر.
خوب، اگر دعوای اصلی مشخص شده، حالا دیگر میشود همه را، دوست را و دشمن را، همهٔ مدعیان را، همه افراد را، همهٔ نیروهای سیاسی را حول این دعوای اصلی دستهبندی کرد، طبقهبندی کرد. واضح است که در اولین تقسیمبندی در یک طرف همهٔ آنهایی قرار میگیرند که طرفدار حاکمیت مردمند، طرفدار بر چیدن بساط دیکتاتوری شاه یا دیکتاتوری شیخ هستند، همهٔ آنهایی قرار میگیرند که شعارشان ”نه شاه، نه شیخ“ است. میگویند این دستگاه را برچینید، سرنگون کنید، کنار بزنید و در طرف دیگر امثال شاه و شیخ قرار میگیرند و همه آنهایی که به نحوی از انحاء با اینها هستند. طرفدار حاکمیت و ولایت آنها یا حتی طرفدار بازسازی و نوسازی و رنگآمیزی و خواهان حفظ نظامشان هستند. شاه در قانون اساسیاش میگفت که سلطنت موهبتی است که خدا به بابای من داده و در اولاد ذکور پدرم نسل اندر نسل بایستی تا قیام قائم ادامه پیدا کند. پس مدعی است که خدا یک حق ویژهیی به پدرش داده، یک حق ویژهیی هم به پسران پدرش و نه دختران. شیخ هم میگوید که در ردیف انبیا و اولیا، ولی خدا بر روی زمین من هستم، جانشین پیغمبر و امام زمان من هستم. با این تفاوت که انبیا و اولیا پیامآور رحمت و رهایی بودند، غل و زنجیر برمیداشتند، اما شیخنا دین را کرده سرمایهٔ دنیایش و زنجیری بر روی زنجیر دیگر و هنری ندارد جز هلاک حرث و نسل. پس به واقع این شیخ ابلیس مجسم است، ابلیس مجسم همین است. چون که در خونریزی و تباهکاری حد و مرز نمیشناسد.
حالا ای هموطنها، ای مردم ایران، در هر کجا که هستید خودتان قضاوت کنید که در این دعوای اساسی، یعنی حق حاکمیت مردم ایران و ضرورت بر چیدن بساط حاکمیت آخوندی بر اساس همین حق، هر فرد یا گروه یا مدعی در کجا قرار میگیرد. خودتان قضاوت کنید که چه کسانی در این رابطه همزاد و مشابه یکدیگرند، توی یک خطند، توی یک وادی هستند و چه کسانی زمین تا آسمان با یکدیگر فاصله دارند.
کلمات و شعارهایی مثل جامعه مدنی، قانونگرایی، توسعهٔ سیاسی، بدون احراز حق حاکمیت مردم، بدون برچیدن بساط حاکمیت آخوند، والله رنگ و لعابی بیشتر نیست. چون اگر حق حاکمیت مردم که اصل موضوع است اعاده بشود همهٔ این چیزها حاصل خواهد شد. ولی وقتی که خشت اول کج کار گذاشته میشود، دیگر فایدهای ندارد. هیچگاه مردم به سایر حقوق و خواسته هایشان دست نخواهند یافت. وقتی خشت اول کج گذاشته شده، چطور میشود انتظار داشت که مشکل اقتصادی و بیکاری و گرانی و خانه بدوشی و مسکن و امثالهم حل بشود.
مقاومتی است و جایگزینی که خطرناکترین ریسکها را پذیرفته، ولی هرگز حاضر نشده به هیچ، مطلقاً هیچ اعمال فشاری برای پذیرش مهرههای ارتجاعی و استعماری و درهم شکستن حصارهای حیاتی و نقض مرزبندی ملی ایرانیها در برابر حاکمیت آخوندی تن بدهد و بر سر خطوط قرمز و عبورناپذیر با شیخ و شاه کوتاه بیاید و سازش کند.