نیمهٔ شعبان بینالملل آزادی و یگانگی
عید ستمدیدگان
سالروز میلاد وارث زمین و صاحب زمان
حجت پیروزی و غلبه بر دجالان و مرتجعان
امید و انتظار رنجبران و زحمتکشان
حجت معبود و کلمهٔ محمود
شمشیر برکشیده از نیام، عدل نامدار و بهار پایدار
سرداب امام زمان -سامرا ـ فروردین ۱۳۶۸
مسعود رجوی: اینجا سرداب اختفا و پنهانشدن دوازدهمین و آخرین پیشوا و مقتدای پابرجای توحید قائم آلمحمد بقیةالله، وارث زمین، صاحب زمان محمدبنحسن، مهدی موعود است. اینجا سرچشمهٔ بینالملل آزادی و یگانگیست، پرچم جامعهٔ بیطبقهٔ توحیدی، آرمان همهٔ مجاهدان و ستمکشان از اینجا به اهتزاز درآمد.
بزرگترین امانت رهائیبخش تاریخ انسان از اینجا گذشته است. هم او که به ماقبل تاریخ انسان، یعنی تاریخ ستم و استثمار پایان خواهد داد. فاتح تاریخ حقیقی انسان، بنیانگذار، پرچمدار و فاتح پیروزمند جامعهٔ بیطبقهٔ توحیدی که خون همهٔ شهیدان و مجاهدان و مبارزان در قیام شگفت و عظیم او ببار نهایی خواهد نشست. همو که جهان را پر عدل و داد خواهد کرد و از دیرباز بالاترین نقطهٔ امید محرومان و زحمتکشان بوده و خواهد بود.
زیارت میکنم از جانب رهروان و پیروانش در ایران و از جانب مجاهدین خلق ایران که رزمندگان ارتش آزادی زمینهسازان و طلایهداران موکب او هستند. موکب جامعهیی عاری از ستم و طبقات، از محمد حنیف تا اشرف و موسی و کهکشان شهیدان فروغ جاویدان جملگی اخگران آتشفشان ظلمتسوز یگانهساز و رهائیبخش او هستند.
سلام بر تو و آرمان تابان تو که بر سنگ مزار تمام مجاهدان و بر پای وصیت تمامی آنها نقش بسته است.
سلام بر عدل فراگیر،
سلام بر سوزانندهٔ ریشهٔ خمینیصفتان،
سلام بر خونخواه شهیدان،
سلام بر والاترین حجت و امانت و ذخیرهٔ بالندهٔ خدا در زمین،
سلام بر پیام مجسم پیروزی قطعی فرزند انسان و تاریخش بر جبر کور بر سرنوشت فروکشنده و قهار، و بر همهٔ قوای اهریمنی و بر همهٔ خمینیصفتان، خمینیصفتان تمام دورانها،
سلام بر وارث شهیدان، سلام بر خونخواه شهیدان...........
سلام بر بهاران پاینده و پایدار و سلام بر صفا و شادیبخش روزگار
السلام علی صاحب الصمصام و فلاق الهام
سلام بر صاحب شمشیر و قدرت و شکافندهٔ اهل ظلم و جهالت و خمینیصفتان
***
مسعود رجوی: اللهم کما جعلت قلبی بذکره معموراً فاجعل سلاحی و سلاحالمجاهدین بنصرته مشهوراً
بار خدایا همچنانکه قلبم را بیادش شاد و آباد گرداندی سلاحم و سلاح مجاهدین و ارتش آزادیبخش را نیز برای یاری او از نیام برآر و آمادهساز.
بار خدایا از تو دولت کریمهای را انتظار میکشیم که در آن خمینی و خمینیگرایان و هر چه ضدآئین رهائیبخش توست و هر چه ریا و دوگانگی در آن نابود شده باشد.
بار خدایا ما را از خوانندگان و دعوتکنندگان بسوی خودت و از راهبران راهت قرار ده.
***
ای صاحب زمین و زمان و ای پرچمدار و فاتح جامعه بیطبقه توحیدی. ای بشارت بخش رهایی و یگانگی. سربازان مجاهد خلق تو در ایران ربع قرن است که سر بر قدوم تو میسایند و این سمبل و این شعار پرتوی از پیام خود توست. پرتوی از پیام خود تو در ایران شاه زده و خمینی گزیده. اجازه میخواهیم تا به وکالت از طرف شهید بنیانگذارمان محمد حنیف که رهرو راه خود تو بود و تو او و سازمان او رو در کنف حمایت خودت گرفتی در طول این ربع قرن و در برابر انواع توطئهها و نامردمیها حفاظت کردی، این رو به خودت تقدیم کنیم. این رو برای خودت بردار، برای اینکه از آن تو بود از آغاز و در کنف حمایت خودت بگیر.
شهیدانش رو هم از این پیشتر فهرست ستارهها و شهدایش رو هم از این پیشتر که همه زمینهسازان موکب تو هستند به جدت حسین تقدیم کردهایم. این امانتی است که پرتوی از کار و راه خود تو در آن متجلیست.
در این ربع قرن هر آنچه که نیکی و خیر و پرتو توحید بود از آن تو بود و هرآنچه غیر از این از آن ما بود. همه رو زیر چتر تو داشتیم. خوبیها تماماً از تو و از تلقی از آیین و ایدئولوژی تو بود. مگر تو شمشیر آخته خدا و زمان بر علیه خمینی صفتان نیستی؟
مگر در خبرهای تو نیست که در بدو قیامت ابتدا هر چه خمینی و خمینیصفت هست در همون لباس اونها رو گردن میزنی؟
پس در حقیقت این از آن توست. ما فقط میخواهیم که نزد خدای خودت شفیع و میانجی ما باشی و اینکه عاقبت بخیر بشیم و اینکه در زمره …..رزمندگان تو باشیم تا که تاریخ از ما به نیکی یاد کند.
هیچ هدیهای از این گرانبهاتر برای تو نیافتیم. با همه شهیدانش و با همه ستارگانش و با همه سردارانش. البته که پیام از آن تو بود و ما اون رو به قدر فهم و درک خودمون گرفتیم و نزد خدا شفیع شو که او از ما قبول بکنه شهیدانمون را همچون که تلاش و مجاهدت زندگانمون را.
این داستان ربع قرن رنج و شکنج، اسارت و تبعید و جانفشانی و خونفشانی است. از انبوه رزمندگان آزادی و خواهران و برادران مجاهد از زنهای باردار تا نوباوهها و مادران و پدران کهنسال.
داستان حنیف و محسن و بدیع زادگان تا اشرف و موسی و هر آن که در نبردهای آزادیبخش جان باخت و برای آزادی به شعلههای آتش سلام کرد. این داستان کسانی است که از ربع قرن پیش پا در راه تو گذاشتند، اقلیمها رو چرخیدند و برپای وصیتنامهها و سنگهای مزارشون آرمان و شعار تو یعنی جامعه عاری از طبقات، توحیدی و از آن تو ثبت شده و باز هم ثبت خواهد شد. نسل ما هدیهای بالاتر از این برای تو نداشت و با این باز هم سر بر قدوم تو میساید و در سرداب تو عهد میکنیم، مجدداً در آغاز سال تازه که تا آخرین نفس و تا آنجا که جان در بدن داریم فروغ تو رو پیگیری بکنیم و آن چه را که تو میخواهی خدمتگذار و رزمنده و سربازش باشیم.
پس این در حقیقت از آن توست بنابراین اون رو به کرم خودت از ما بپذیر.به خاکپای وارث زمین و صاحب زمان پرچمدار رهایی و یگانگی فاتح جامعه بیطبقه توحیدی، امام دوازدهم مهدی، از سوی شهید بنیانگذار مجاهدین محمد حنیف و یارانش و همه جاودانه فروغهایی که بدرگاه حضرتش سرسائیدند. نوروز ۱۳۶۸
مسعود رجوی – اشرف ۲۲مرداد ۶۸
اولین پیام که بعد از زندان دادیم مگر این نبود، روز نیمه شعبان را چه نام گذاشتیم؟ بینالملل... آزادی و یگانگی... این هم پرچمدارش یعنی توحید.
در زمان انبیا باید که مثلا اگر مجاهدین اون موقع میبودند باید این را باور میکردند که والله این حرفهایی که پیغمبر میزند من عندی و از طرف خودش نیست. در دوران ما این را باید باور کرد زمان به پیش میره دیگه
این حرف پیغمبر را گوش بدهید، خطاب به اصحابش، یک روز چنین گفت:
شمایان اصحاب منید، لکن برادرانم مردمانی هستند که در آخر زمان میآیند. آنان به نبوت و دین من ایمان میآورند، با اینکه مرا ندیدهاند. هر یک از آنان اعتقاد و مسلک خویش را با هر سختی نگاه میدارد، چنانکه گویی.... درخت خار مغیلان را در شب تاریک با دست پوست میکند، یا آتش پر دوام چوب را در دست نگاه میدارد. آن مومنان مشعلهای فروزان تاریکیها هستند و خدا آنان را از آشوبهای تیره و تار دوران نجات خواهد داد.
***
در منطق تکامل باید هم که چنین باشد. لابد اون پیامی که سال ۵۸دادیم، "امام زمان بینالملل آزادی و یگانگی" در همان سال خواندهاید. برایتان میخوانم، گوش کنید:
بنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران،
نیمه شعبان، ۱۹تیر، سال ۵۸.
اللهم انا نرغب الیک فی دولت کریمه، تعز بهاالاسلام و اهله و تعز به النفاق و اهله
بار خدایا، از تو دولت کریمهای را انتظار میکشیم که در آن اسلام و یگانگی و پیروان راستین آن را گرامی و راهبر گردانی و دوگانگی و نفاق و اهل آن را تحت سلطه و بیمقدار سازی. رنجبران جهان در انتظارند، انتظاری سترگ و انقلابی که تبلور همهٔ آرزوها و امید راستین بشریست. امید به چشماندازی متحقق و گسترده در تمام طول تاریخ که همچون اخگر فروزان فرا راه همهٔ مبارزات حقطلبانهٔ نوع انسان از هر نژاد و با هر مذهب و مرام نور میپاشد.
امید به آیندهای تابناک، به جهانی پر از عدل و داد و فارغ از هر گونه ظلم و ستم استثمار و جمیع عوامل دوگانگی و شرک که همچو رعد در خروش خلقهای در زنجیر طنینافکنده و همچون برق چشمان بیدادگران را خیره کرده است. بدینسان، در پس همهٔ فراز و نشیبها و کشاکشهای جامعه و تاریخ، سرانجام مضمون حرکت تاریخ که همان جوهر و ماهیت، ماهیت هستی و وجود انسانیست آشکار میگردد و سیر مداوم از دیار ضرورت به قلمرو آزادی فرجام میپذیرد. چنین است که در قران تقوای رهاییبخش بر تارک کرامت تاریخ انسان نشان شده و محور حرکت فرد و اجتماع تلقی میشود.
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ
ای مردم ما شما را از زن و مرد آفریدیم و قبیله قبیله، ملت به ملت و طبقه، طبقهتان گردانیدیم تا در متن همین تضادها و برخوردها به آگاهی دست یابید. همانا که برترین شما، پرهیزکارترین و رها شدهترین از قید و بندهای ضدتکاملیست. انتظارات بزرگ همیشه امیدهای بزرگ در پی دارند و پیوسته به نویدها و وعیدهای عظیم راه میبرند.
همان بشارت خداگونهای که در اعماق ضمیر و فترت یکتاگرای بشر او را به جانب یگانگی و حل مشکلترین تضادهای فردی و اجتماعی برمی انگیزد، پس منطق انتظار،.........انگیزهٔ حرکت است..........حرکت بهخاطر حل معماهای انسان و تاریخ که مسأله استثمار خلقهای محروم، معضلترین آن است. به اینگونه مردمگرایی و خلق دوستی در اوج منطقی و فلسفه راستین خود به یکتاگرایی و یکتاپرستی منجر میشود که در صحنه اجتماع با حل همهٔ خصومتهای جامعه و تاریخ، مبشر دورانیست که قیاس با آن دوران کنونی بهره کشی را میتوان به حق ماقبل تاریخ انسان نامید. با استناد به این موعد بزرگ، دیگر هر شهیدی گویای شهادتیست بزرگ و بیهمتا. شهادتی بزرگ و بیهمتا که به جانب آزادی و یگانگی نهایی نوع انسان راه میبرد. دنیایی که در آن دیگر بار همهٔ آحاد انسانی متحد و یگانه میشوند، همان وحدت و یگانگی که بغی و ستم و استثمار آن را برهم زده بود.
انبیاء بهخاطر بازسازی آگاهانه و آزادنهٔ آن مبعوث شدهاند.
کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ
در آغاز مردمان جامعهای یکپارچه و یگانه بودند. یگانگی مادون آگاهی توی کمونهای اولیه، قبل از حل تضاد.
پس خدا پیام آوران را بهمثابه بشارت دهندگان و بیم دهندگانی از جهت و سمت تکاملی هستی و اجتماع و نتایج موضعگیریهای ضدتکاملی برانگیخت و با ایشان کتاب و تبینی به حق فرستاد تا بدینوسیله بین مردم در آنچه اختلاف میورزند به حکم و قضاوت بپردازند. اما اختلاف نورزیدند جز آنها که بهرغم دریافت نشانیها به بغی و ستم برخاستند.
به این ترتیب، فلسفه انتظار و فرج، فلسفه رهایی و یگانگی و خروج انسان از قیود فقر و بندگیست. چنین است که مرزهای قومی و طبقاتی و هر جدایی و مرزبندی شرکآلود دیگر از میان برمیخیزد و در درخشش شکوهمند آزادی و غنای همگانی در محاق فرو میرود. آری فرج مبین گشایش تاریخی اساسیترین تضادها و عقدههای بشریست که طی آن بشریت شیدای وصل و یگانگی، وحدت خویش را با طبیعت و با خویشتن و اجتماع در چارچوب جامعه بیطبقهٔ توحیدی باز مییابد.
براستی وقتی که همهٔ نیازهای راستین آدمی پاسخ داده میشود، دیگر چه جایی برای گرهها و عقدههای روان و پیکر فردی و اجتماعی به جای میماند و این همان سیمای نظام و دولت کریمهٔ امام زمان است که در دعای گشایش، دعای افتتاح، گروندگانش چنین طلب میکنند.
اللهم المم به شعثنا و الشعب به صدعنا والرتق به فتقنا واجبر به فقرنا و سد به خلتنا و یسر به عسرنا و بیض به وجوهنا و فک به اسرنا و و اعطنا به سؤلنا و بلغنا به من الدنیا و الاخره آمالنا و اشف به صدورنا و اذهب به غیظ قلوبنا، و اهدنا به لما اختلف فیه من الحق (۱۴۵۲).
بار خدایا بدان بدان واسطه، پریشانی ما را جمع کن، شکافهایمان را پرگردان، گسیختگی هایمان را پیوند بزن. نیازمندیمان را جبران کن و التیام ده. آمال و آرمانهایمان را در دنیا و آخرت بما برسان. سینه هایمان را شفا بخش و بدان واسطه غیظ و کین قلبهایمان را ببر و هدایتمان کن به حق در آنچه اختلاف میورزیدیم.
آری، این است سیمای روانشناسانهٔ اجتماع مطلوب و ایدهآل بشری که پیوسته در طول تاریخ، در طول تاریخ پرفراز و نشیبش به آن جانب در حرکت بوده است. این است مقصد و مضمون و معنای حرکت تاریخ در فرهنگ توحیدی که بیگمان جامعه و تاریخ را نیز هدفدار تبیین میکند. مقصدی بس متعالی و روشناییبخش که بدون آن تاریخ چیزی جز دوری بیپایان از کشاکشهای تلخ و خونبار نیست. لکن در این فرهنگ همهٔ نوسانات و تپشهای جامعه و تاریخ سرانجام راهگشای انفجار و طلوعی سخت گدازان و بزرگاند که تولد خورشیدی سهمگین از نجات و عدالت را وعده میدهد.
بدینسان، هر شهیدی و هر مجاهدی که در هر کجا به خاک و خون میغلتد مانند ستارهٔ سحریست که صبح تابان عدالت و پایان تیرگی و ظلمت را نوید میدهد. آری سرانجام، روزگار آخرین نبرد فرا میرسد. آن خورشید و آن راهبر، همان منجی انقلابی کبیری که در فرازنای تاریخ و پس از تغییرات کمی لازم، کیفیت اجتماعی جدیدی عرضه میکند. پایان رنجها و اسارتها فرا میرسد. و بازماندهٔ دشمنان بشریت در هر رنگ و در هر لباس نابود میشوند.
این همان فتح بزرگ نهاییست، فتحی مطلق که در قیاس با آن همهٔ پیروزیهای کنونی بهدلیل ناپدیداری و نسبیتشان اندک مینمایند. اکنون ارتجاع، استبداد، استعمار و استثمار همراه با همهٔ انواع ریا، سالوس، تزویر، دینفروشی-مال سال ۵۸است- و هر گونه دجالگونگی دیگر از بین رفته و قائد بزرگ بر مسند نشسته و دین و مکتب حقیقی را حاکم کرده است. دیگر در نبرد سرنوشت کور با انسان آگاه، انسان است که پیروزی نهایی را حاصل نموده و دیو تقدیرهای زشت را تماماً بر زمین زده و خاک کرده است. وه که آخرین قیام چه انگیزنده و پرشکوه و جلال است، وه که پیشوا چه خجسته و مقتدر است. اما نه اقتداری از آنگونه که ما امروز میشناسم که بازتابی از سرکوب و استثمار طبقهیی بهدست طبقهٔ دیگر است، بعکس این اقتدار و شوکت درست به این دلیل شایستهٔ این نامگذاریهاست و درست به آن دلیل پایدار و آسیب ناپذیر است که یکسره از استثمار و سرکوب جدا شده و اساس کار خود را بر فطرت یگانه جوی بشری نهاده است. یگانگی با خود و اجتماع و طبیعت و خدا که از این پیشتر استثمارگران در تمام صور تاریخیشان مانع آن بودند. این همان جامعه و نظام یکتاپرست ایدهآلی ست.........که از دیر باز بهمثابه یک نیاز راستین چشمانداز همهٔ بردهگان و محرومان و رنجبران و مجاهدان تاریخ بوده است.
مشخصات این نظام در قران بهوضوح مشخص شده و از هزار و چند صد سال پیش تاکنون نیز در فرهنگ و کتب تشیع بر آن تأکید گردیده است. مشخصات جامعه بیطبقهٔ توحیدی که شعارش را میدهید.
۱. حداکثر رشد علمی و تکنیکی. مبنای مادی پیشرفتها.
- حداکثر بهرهگیری از مواهب و ثروتهای طبیعی و وصل به یگانگی و سازگاری انسان با طبیعت. پیشرفت علم چیزی نیست، جز جنگ انسان با طبیعت و قوای طبیعی دیگر.
قوای طبیعی را ما گرفتیم، شب را به این وسیله روشنش کردیم. آن روز، روز سازگاری و سلام بین انسان و طبیعت است. انسان فاتح مطلقِ و طبیعت فتح شده، با همهٔ قوایش. پس یعنی منتهی پیشرفت علم.
در همین مورد علی علیهالسلام در خطبهٔ ۱۳۸نهجالبلاغه از حاکمی ناشناخته گفتگو میکند که حاکمیتش با شیوههایی غیر از حکام و پادشاهان معمول تأمین شده. علی میگوید، زمین همهٔ پارههای جگر و ثروتها و داراییهای خود را برای او بیرون میآورد. همهٔ معادن و گنجینهها و انرژیهای پنهان در درون زمین. در آن زمان، در زمین هیچ نقطه ناآباد و خراب باقی نمیماند و خرمی و سرسبزی جهانگیر میشود و توانایی تولیدی آنچنان زیاد میشود که کفاف نیاز همگان را میدهد، این جامعه نعمت و فور و فراوانیست.........
۲- نفی هر گونه ستم و استثمار
حل تضاد انسان با انسان. وقتی تضاد انسان با طبیعت، علم و فن و آگاهی و با خودش، آزادی، رعایت شده، یعنی توحید. یعنی پس جامعه سراسر توحید و یگانگی که انگار تضاد انسان و خدا حل شده. انسان تسلیم شده به خدا.
۳. که من اینجا چهار مینویسم. از روی اون اطلاعیه، اون موقع میخوانم:
اقتصاد پولی و تفکر کالایی برچیده شده و هیچ اثری از پول و سودپرستی نیست.
شنیدهاید که میگویند، پول نباید بدهی، صلوات باید بفرستی. چرا؟ اقتصاد پولی دیگر نیست، وقتی استثمار نیست.
.........چرا که بشریت به آنچنان بلوغی دست یافته که دیگر انگیزههای مادی محرک کار و فعالیتهای او نیست.
خود شما شاخصها و نشانههای به اون دورانید. مگر انگیزههای شما مادیه، توی سازمان یا ارتش آزادیبخش. تمام بشریت باید به این سمت بیاید.
و بهقول ابراهیم علیهالسلام، نماز و نیاز، کار و فعالیت و مرگ و زندگیم، همگی برای خدا و به سمت اوست.
۴- نفی اقتصاد پولی و کالایی
بنابراین، زمینهها و شرایط عینی، هیچ محلی برای جنگ و برادرکشی و تجاوز باقی نمیگذارد و صلح و صفا در تمام عالم برقرار میگردد.
پس پایان جنگها و صلح پایدار برای تمام بشریت. پس یک زمانی نیازِ به این سلاحها نیست. امروز ولی ما به این سلاحهایمان نیازمندیم تا بتوانیم صلح جاویدان را برقرار کنیم.
۵- با فرو ریختن بنای ستم و استثمار دیگر جایی برای حاکمیت خاص طبقاتی، ملّی و نژادی و امثالهم نمیماند و جامعه واحد جهانی تأسیس میشود.
۶- حکومت و جامعه واحد جهانی-انسانی.
مرزهای طبقاتی-ملّی درهم ریخت. بنی نوع انسان در کمال توحیدی خودش ظاهر میشود.........
۷- زوال دولت،
چون زوال طبقات، زوال جنگ و زوال دولت به این معنا. دیدید چرا گفت، دولت کریمه؟ کرامت اون دولت در این است که دولتی نیست. ارگان اعمال قهر طبقهیی بر طبقهیی دیگر، چون که قهری نیست. همش آشتی ست و سلام.
۸- با این تغییرات، در زیر و روی جامعه، مفاسد اجتماعی نظیر فحشاء، سرقت، خیانت و امثال اینها موردی پیدا نمیکند و لذا روانشناسی بشری از شر عقدهها، کینهها، حسادتها، سودپرستیها و منفعتجوییها رهایی مییابد. اینجاست که انسان در کمال تاریخی نوعش متجلی میشود و نه در لباسهای مصنوعی و جعلی که ساختهای اجتماعی و فرهنگی و بهره کشانه به او پوشانده است. پایان همهٔ مفاسد اجتماعی.
۹- یگانگی کامل انسان با خودش. وقتی که این مفاسد برود.
اینها هستند، سیمای مختصری از جامعه بیطبقه توحیدی. یعنی همان نظام و فلسفهای که امام قائم مبشر آن است. پس مبالغه نیست اگر ما مجاهدین سالروز میلاد پرشکوه آن پیشوای کبیر را روز آزادی و یگانگی نوع انسان و بینالملل آزادی و یگانگی نامگذاری کردهایم.
چون آن زمان خمینی میخواست، قانون اساسی بگذراند.
از سوی دیگر باید تصریح کرد که هر حکومت یا نظامی که خواستار جامعهای به واقع توحیدیست، چنان که از پذیرش اصول فوقالذکر در ارکان و قوانین خود- از این سمتگیری- سر باز زند و یا لااقل از سمتگیری به جانب این اصول طفره رود، هیچ مشروعیت اسلامی نخواهد داشت. همچنان که دم زدن از اسلام و تشیع، که نهایتاً به قیام حضرتش منجر خواهد شد، نیز مفید هیچ فایدهای نخواهد بود. بنابراین، بر عهدهٔ هر مسلمان انقلابی و راستین است که تا آنجا که میتواند از تلاش در جهت تحقق آن معیارهای بزرگ تاریخی فروگذار نکند. پیش به سوی جامعه بیطبقه توحیدی، آرمان همهٔ مستضعفان و رنجبران جهان، مجاهدین خلق ایران.