گزیده پیام مسعود رجوی:
سلام،
باز هم با هزار درود و تبریک،
آخوندهای دیوصفت سرانجام پس از ۱۵سال که از نخستین افشاگری مقاومت ایران به مناسبت ۳۰خرداد ۱۳۷۰در واشنگتن میگذرد، در کوره اتمی به تله افتادند! لابد که در قدمگاه مریم و در اشرف و در هرکجا که یک ایرانی آگاه و آزاده بهسر میبرد، جشن گرفتهاید و غوغاست. چرا که شمهای از حاصل تلاشها و ثمره صبر زیبای خود را میبینید و فراتر از آن، نشانهای از پایان رنج های بیکرانِ ملت ایران: بوی جوی مولیان. یاد یار مهربان. پیروزی مریم و اشرف. آزادی خلق قهرمان....
نزدیک به چهار سال پیش در آخرین دیدارمان در اشرف، همچنان که در نشریه مجاهد (27اسفند 81) منعکس شد، گفته بودم که: «وقتی دیو تنوره میکشد، وقتی که دژخیم سر از پا نمیشناسد، رمز ماندگاری و اعتلا، کلمه فداست» و «مجاهدین هم از بنیانگذارانشان تا اعضا و هوادارانشان در تمام ایران و در سراسر جهان با همهٔ رزم آوران ارتش آزادی این درس را بهخوبی آموختهاند که تاریخ خلق و میهن خود را چگونه بنویسند. هیچکس بیش از ما به خطراتی که از هر سو ما را در بر گرفته احاطه و اشراف ندارد. اما عزم جزم کردهایم تا اگر زمانه صد بار از این هم خطیرتر و پرفتنهتر باشد، با تأسی به پیشوای آرمانی مان(پیامبر جاودان آزادی حسین بن علی) درسهای جدیدی از مقاومت و ایستادگی عرضه کنیم. ارتش آزادیبخش، این سرمایهٔ عظیم ملت ایران چون کوه، استوار و سرفراز ایستاده است. »
و اکنون خوشحال و شکرگزارم که با حمایت هموطنان، در پرتو مهر تابان و هدایای او به مردم ایران، یعنی امثال صدیقه و مژگان و دیگر راهبران و مسئولان مجاهدین، تا امروز به عهد خود با خدا و خلق و سوگندی که در آستان سردار عاشورا و «سوگند وفا» عباس، خورده بودیم; وفا کردیم. الهی لک الحمد و لک الشکر. باشد که بر کاستیها و ناکرده هایمان ببخشاید و در آزمایشهای بیشتر و بیشتری که تا آخرین نفس پیش رو داریم، ما را به خود وانگذارد و نور هدایت و سایه رحمت را دریغ ننماید. باشد که در تاریخ ایران و در پیشگاه مردم ایران شایسته و سرفرازمان سازد. بهویژه که اکنون لرزههای حکومت شریران یکی پس از دیگری فرا میرسد.
10-12روز است که رژیم آخوندی پیاپی تکان میخورد و به خود میلرزد.
- در 20آذر دانشجویان دلیر پلیتکنیک با شعار مرگ بر دیکتاتور پاسدار احمدینژاد را از دانشگاه بیرون کردند.
- در 21آذر بند از بند برچسب تروریستی مجاهدین گسست. آه از نهاد ولیفقیه ارتجاع برآمد و امام جمعه ریایی او حکم دادگاه جوامع اروپایی را مدال افتخار دادگاه عدالت اروپا بر سینهٔ مجاهدین، توصیف نمود.
- در 22آذر، حکم دادگاه جنایی رم در ایتالیا درباره ترور شهید سرفراز مقاومت ایران، محمد حسین نقدی منتشر شد که در آن تصریح شده است « قتل نقدی باید یک قتل سیاسی محسوب شود که در محافل دولتی ایران و در چارچوب یک پروژه عمومی متلاشی کردن مقاومت در خارج تصمیمگیری شده است».
- در 24آذر مردم ایران با تحریم قاطع انتخابات خبرگان ارتجاع تودهنی محکمی به تمامیت رژیم زدند و به آن نه گفتند.
- در 25آذر، سی و چند مؤسسه مطالعات سیاسی و تحقیقات امنیتی و استراتژیکی در اروپا و آمریکا و استرالیا با رژیم قطع رابطه کردند.
- در 28آذر ملل متحد، نقض وحشتناک حقوقبشر و آزادیهای اولیه ملت ایران توسط رژیم ملایان را برای پنجاه و سومین بار محکوم کرد.
- در اول دی، دادگاه استیناف پاریس درخواست رژیم برای ورود به پرونده 17ژوئن را که از طریق عَلَم کردن شاکیان خصوصی علیه عملیات مجاهدین در تهران و اهواز روی مقر خامنهای و وزارت اطلاعات عنوان شده بود، رد کرد.
- در همین روز اول دی، یک دادگاه فدرال در آمریکا خامنهای و فلاحیان وزیر اطلاعات ارتجاع در سال 1375را مسئول کشتهها و عملیات تروریستی در خوبَر اعلام کرد و در یک حکم 209صفحهای، تأکید کرد که خامنهای شخصاً این عملیات تروریستی را تصویب کرده است و رژیم آخوندی را ملزم به پرداخت خسارت به خانواده قربانیان کرد. چنانکه در حکم دادگاه دیده میشود، تمامی اطلاعاتی که پیرامون دستاندر کار بودن رژیم و عوامل آن در همان زمان توسط نماینده شورای ملی مقاومت ایران در آمریکا در یک کنفرانس مطبوعاتی افشا شده بود، در حکم دادگاه مُهرصحت خورده است.
- و سرانجام در روز 2دی در انتهای یک ماراتن حلزونی - عمامهای چندین ساله که با قایم باشک سیاسی و گرگم به هوای طویلالمدت آخوندی همراه بود، قطعنامه 1737شورای امنیت ملل متحد بهاتفاق آرا به تصویب رسید. تقریباًً همه افراد و ارگانهای مربوط به رژیم که طبق قطعنامه داراییها و سرمایههایشان در تمامی کشورهای جهان به دستور شورای امنیت توقیف شده، همانهایی هستند که از این پیشتر توسط مقاومت ایران افشاء شدهاند. شورای امنیت همچنین دستور داده است « تمامی کشورها اطمینان حاصل کنند که از هر گونه دارایی، سرمایه مالی یا منبع اقتصادی که در اختیار اتباع خودشان و یا اشخاص و ارگانها و موجودیتهایی قرار میگیرد که در سرزمینشان هستند و به نفع آن اشخاص و ارگانها و موجودیتهای (مربوط به رژیم ایران) بکار میرود که در لیست ضمیمه به قطعنامه، نام برده شد اند، جلوگیری شود». مانند فرمانده سپاه پاسداران رژیم و فرمانده نیروی هوایی و موشکی سپاه پاسداران و رئیس دانشگاه پاسداران و شرکتهای ذیربط.
این قطعنامه، البته یک آغاز است و هنوز فراز و نشیبهای بسیار باقی است. اما این آغاز پایان، اثبات مصالحه ناپذیری فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران، بطلان سیاست مماشات با این رژیم، پایان کجدار و مریز با آن و شاخص تعیینکننده ورود رژیم به فاز اضمحلال و سرنگونی است. از این پس رژیم آخوندی یا باید چوب تحریم و تشدید تضادهایش با جامعه بینالمللی را بخورد و یا پیاز عقبنشینی و جامزهرهای زنجیرهای بعد از آن را. این تازه وقتی است که کماکان بتواند جنگ گرگها و تضادهای درونی فزایندهٔ خود را کماکان مهار کند والا هم چوب و هم پیاز را در تقدیر دارد. اما در هر حال قطعنامه، هر چند هم که امروز برای چنین رژیمی کم و ناکافی باشد، ناقوسهای فاز اضمحلال و سرنگونی را به صدا درآورده است.
رژیم نامشروع آخوندی از یک سو بدرستی و با تمام وجود، حس میکند و میداند که بدون سلاح هستهای، بنیادش برباد و همه محاسباتش نقش برآب است. مگر تنها با بمب اتمی بتوان این رژیم زهوار دررفته ضدتاریخی را به تاریخ تحمیل نمود. به همین خاطر پیوسته گفته است که از ترس مرگ، دست به خودکشی، یعنی دست برداشتن از سلاح هستهای، نخواهد زد. رفسنجانی از فردای مرگ خمینی صراحتاً میگفت که سلاح اتمی ضامن استراتژیکی بقای نظام است. همان نظامی که مجاهدین و مقاومت ایران، بنا بر وظیفه ملی و میهنی خود، در کمال افتخار میهنی و آرمانی خواهان نفی و سرنگونیاش بودهاند و از همین رو افشای طرحهای این رژیم برای دستیابی به سلاح اتمی، خدمت بزرگی است نه فقط به ملت ایران بلکه به تمامی خلقها و بشریتی که از دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی و از تروریزم و بنیادگرایی به ستوه آمده است.
از طرف دیگر بایک نگاه به ابعاد و حجم تجارت این رژیم با اروپا و روسیه و چین بهروشنی میتوان دریافت که تا کجا و با چه قیمتی (البته از کیسه ملت ایران و به بهای فقر و سیه روزی این ملت) در این چند ساله از رسیدن به نقطه امروز و اینکه کار بهطور جدی به شورای امنیت و صدور قطعنامه تحریم بکشد، پرهیز داشت. در این اثنا رگبار کوبنده روشنگریها و افشاگریهای مقاومت ایران که بارها مورد اشاره آژانس بینالمللی انرژی اتمی، رئیسجمهور و وزیرخارجه ایالات متحده هم قرار گرفت امان نمیداد و پیاپی بر بسیج بینالمللی علیه ولیفقیه اتمی میافزود! به برخی از آنها اشاره میکنم:
-افشای تأسیسات اولیه اتمی رژیم در معلم کلایه در سال 1370
- افشای خرید کلاهکهای هستهیی از قزاقستان در سال 71که فشارهای بینالمللی متعاقباً مانع از حمل آنها به ایران و رسیدن آنها به دست رژیم گردید
- افشای مستمر استخدام متخصصان و کارشناسان چین و روسیه و کره شمالی و مسافرت تیم های اتمی رژیم به این کشورها در سالهای بعد در دهها نوبت
- افشای تأسیسات اتمی نظنز و اراک یعنی بزرگترین و گستردهترین سرمایهگذاریهای اتمی رژیم در سال 81که همه محاسبات اتمی آخوندها را به هم زد و به بازدید و تأیید بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمیانجامید
- افشای مهمترین شرکتهای دستاندر کار تولید و وارد کردن تجهیزات و مواد ضروری برای پروژههای اتمی در بهمن 81و مرداد و شهریور 82از جمله کالا الکتریک در آبعلی که بهعنوان کارخانه ساعت سازی ثبت شده اما مرکز مونتاژ و تست سانتریفیوژها بود و در بازدید بازرسان آژانس ذرات بسیار غنی شده اورانیوم در آن کشف گردید
- افشای مرکز لویزان شیان در اردیبهشت سال 82که یک مرکز بسیار حساس اتمی رژیم بود و رژیم بلادرنگ به تخریب و حتی تعویض خاک آن مبادرت کرد
- افشای سایت لشکر آباد و شرکت پوششی آن در خرداد 82و همچنین در آبان 83که در بازدید آژانس معلوم شد یک مرکز غنیسازی با تکنولوژی لیزری است
-افشای نقش ویژه سپاه پاسداران در پروژههای اتمی بهوضوح حاکی از هدفها و کاربرد نظامی این پروژهها بود در آبان 82و همچنین افشای انتقال 400تن از دستاندر کاران پروژههای اتمی به صنایع نظامی در اردیبهشت 83
--افشای مرکز اتمی مخفی در تونل پارچین که روی غنیسازی از طریق لیزر متمرکز بود در فروردین 83
- افشای مرکز لویزان 2که بسیاری از تأسیسات اتمی از لویزان شیان به آن منتقل شده بود در آبان 83
-افشای صنایع موشکی همت در ارتباط با ساختن کلاهکهای اتمی و شیمیایی در آذر 83
-افشای پروژه تهیه پولونیوم 210و بریلیوم برای ساختن چاشنیهای بمب اتمی در بهمن 83
- افشای گزارش محرمانه مجلس رژیم آخوندی که نشان میداد مجلس رژیم آخوندی بعد از افشاگری مقاومت از وجود سایتهای نطنز و اراک مطلع شده است در فروردین 84
-افشای تولید و وارد کردن گرافیت مورد نیاز در بمب اتمی در اردیبهشت 84
-افشای واردات و تولید فولاد بسیار سخت موسوم به ماراجینگ برای ساختن بدنه بمب و استفاده در سیستمهای سانتریفوژ در تیر 84
-افشای ساختن 4000سانتریفوژ آماده کار در مرداد 84
-افشای طرح و برنامه رژیم برای قاچاق کردن تریتیوم از کره جنوبی برای بالا بردن قدرت انفجار هستهیی در شهریور 84
- افشای تونل سازیهای رژیم در مراکز نظامیاش برای پنهان کردن مواد و تجهیزات در شهریور 84
-افشای واردات دستگاههای پرس بسیار سنگین برای شکل دادن اورانیوم غنی شده در بمب در بهمن 84
- افشای پروژه تولید سانتریفوژهای موسوم به 2p در مرداد ۸۵
- افشای فعال کردن مجدد پروژههای غنیسازی لیزری در شهریور 85
حال بگذارید که آخوندهای ضدبشری که از این پس باید پای لرز «اتم و لیزر»ی که خوردهاند بنشینند، به مصداق «امت نالان»، با همه مزدوران و همدستانشان برای عقب ماندهترین و کودنترین مخاطبان خود «مار» بکشند و یقه بدرانند که گوئیا مجاهدین این اخبار و اطلاعات و روشنگریها را نه از مردم و هموطنانشان بلکه از اسراییل و آمریکا گرفتهاند! بر سر «چهار راه استراتژیک نظام» از این لطایف بسیار است! دیروز در جریان جنگ ۸سالهٔ ضدمیهنی، بر اسب سفید امام غایب، ظاهر میکردند تا فریاد قدس، قدس، از طریق کربلا بکشد، و اکنون امام زمان، مسئول نورپردازی و «هالهٔ نور» پاسدار- لمپنِ هزار تیر، در صحن مجمع عمومی سازمان ملل هم شده است! جواب این ترهات را مردم کوچه و بازار از سالها پیش در زمان دجال زهر خورده، خوب دادهاند: ایران شده اسپانیا، مَهدی بیا، مَهدی بیا...
اما ترفند حیرتآور آخوندی برای رد گم کردن در سالهای گذشته، فرافکنی پنهان کردن تسلیحات کشتار جمعی بر روی عراق و مجاهدین بود.
پس از جنگ کویت، ما نخستین بار از اینجا به فکر افتادیم که رژیم باید چیزی در سر داشته باشد که به لَن ترانی و خبرسازی دربارهٔ مخفی کردن تسلیحات کشتار جمعی و تجیهزات شیمیایی و میکروبی و اتمی و موشکی در قرارگاههای مجاهدین پرداخت.
بنا بر تجربهها و سوابق آزمودهی پیشین، میدانستیم که رژیم آخوندی هرگاه چیزی را به مجاهدین و مقاومت ایران نسبت میدهد، قبل از هر چیز میخواهد آن را از خودش دور کند. خمینی در سال ۵۹میگفت که خودشان، خودشان را شکنجه میکنند و میکشند و بعد به گردن ما میاندازند! پس معلوم بود که رژیم فقط از سر افترا و تهمت نبود که مجاهدین را هدف قرار میدهد. به همین خاطر نخستین علامت برای ما، فرافکنیهای رژیم بود که باید میدیدیم در پس آن،چه چیزی در سر دارد.
اگر روزنامههای رژیم را در سالهای 70به بعد دیده باشید، بهخصوص در آبان سال 71و مهر و شهریور 73و آذر و بهمن 77، مملو از این دروغپردازیهاست.
بعد از 11سپتامبر دیگر بسیج فرافکنی و دروغپردازیهای رژیم، ابعاد سرسام آوری به خود گرفت. بهنحوی که فقط ضمن سه ماه، ما ناگزیر 120تکذیبنامه رسمی برای روزنامههای اروپا و آمریکا و کانادا در همین رابطه ارسال کردیم. کاش روزنامه اوتاوا سیتیزن ۱۷نوامبر سال ۲۰۰۱را میدیدید که مزدوران رژیم تحت عنوان اعضای سابق مجاهدین در آن با رسم نقشه و آدرسهای دقیق ادعا کردهاند که قرارگاههای مجاهدین و بهخصوص قرارگاه اشرف و غارهای زیرزمینی آن انبار مخفیسازی تسلیحات کشتار جمعی عراق است. مضحک اینکه مزدوران رژیم اعلام کرده بودند از آنجایی که احساس کردیم مجاهدین امروز به خطری برای صلح جهانی تبدیل شدهاند، دست به این افشاگریها زدهایم!
کار به جایی رسید که در روز 30آذر سال 1377در اوج یکی از بحرانها و در جریان موشکباران چهار روزه عراق در آن روزگار، وزیر ارشاد دولت آخوند خاتمی به صراحت در برابر خبرنگاران ادعا کرد: «یکی از جدّیترین احتمالها این هست که مراکزی که در اختیار منافقین هست در عراق، از جمله مراکزی است که سلاحهای کشتار جمعی را حکومت عراق در آنجا پنهان کرده» است. از این پیشتر رادیو و تلویزیون و مطبوعات و خبرگزاری رژیم بیمحابا، البته در کمال وقاحت و دروغپردازی ادعا میکردند که بازرسان آنسکام در قرارگاههای مجاهدین دستگاههای جنگ میکروبی و تجهیزات شیمیایی پیدا کردهاند. حتی سلطنتطلبان استخدام شده توسط رژیم در آن روزگار، در روزنامههایشان مینوشتند «بمبهای شیمیایی عراق در قرارگاههای مجاهدین پنهان است… و در طول بازرسیهای نمایندگان سازمان ملل متحد از بغداد»، «عراقیها بمبهای شیمیایی را سوار کامیونها میکردند و آنها را بین پادگانهای مجاهدین در رفتوآمد نگه میداشتند»
بگذریم که بازدید بازرسان سازمان ملل اعم از آنسکام و آنمویک از قرارگاههای مجاهدین نه تنها بیاساس بودن دعاوی رژیم آخوندی را باثبات رساند، بلکه آنها بارها بر استقلال مجاهدین و قرارگاههایشان گواهی دادند و تأکید کردند که دولت عراق هیچ کنترل و نفوذی بر مجاهدین و قرارگاههایشان ندارد و سازمان مجاهدین مستقیماًً طرف حساب سازمان ملل است.
شگفتا که رژیم ارتجاعی و دشمنان دیروز مصدق، امروز در حضیض وقاحت حتی به خود جرأت میدهند که آنچه را که صرفاً در خدمت بقاء حکومت ضدملی و فاشیسم مذهبی است با ملی کردن صنایع نفت توسط پیشوای نهضت ملی ایران نیز دجالانه شبیه سازی کنند.
در هر حال، اکنون نبرد ملت و مقاومت ایران با فاشیسم مذهبی حاکم در زمینه هستهای بهمثابه ضامن بقای استراتژیک این رژیم به نقطه تعیینکنندهای رسیده است.
چهار سال پیش در آستانهٔ شروع جنگ در عراق، در 22بهمن 1381به استحضارتان رساندم:
«بگذارید رژیم و همگنانش هر چه میخواهند به «این همانی » نیروی رزمنده این مقاومت با عراق و غیرعراق بپردازند. هر چه میخواهند ترس و بنبست و درماندگی و بدفرجامی خود را بر روی این مقاومت فرافکنی کنند. هر چه میخواهند از جنگی که میگویند در عراق درخواهد گرفت،بترسانند... هر چه میخواهند دخیل ببندند و خواستار هدف قرار دادن و بمباران مجاهدین دراثنای جنگ محتمل با عراق شوند.
ما باز هم به رژیم میگوییم: شتر در خواب بیند پنبهدانه!
این حرف از سر خوشبینی و سادهلوحی نیست. سادهاندیشی برای مقاومتی با یکصد و بیست هزار شهید،که بیش از 20سال را بیوقفه در آتش و خون سپری کرده است،موضوعیت ندارد. البته همه خطرات،مثل همیشه،ممکن و متصور است. اما ریسک و خطر یک چیز است و تاریخچه و مسیر و قانونمندیهای مباره آزادیبخش با رژیم آخوندی چیز دیگری است.
آخر، جنگ ما از روز نخست تابه آخر،با رژیم ضدانسانی ولایت فقیه بهعنوان غاصب حق حاکمیت مردم ایران بوده و هست و خواهد بود ولاغیر. هدف از آمدن به عراق و استقرار درمجاورت خاک میهن نیز همین بوده و هست و خواهد بود و لاغیر.
همه میدانند که مجاهدین و مقاومت ایران هیچ دخالتی در امور داخلی عراق نداشته و ندارند. همچنان که دولت عراق نیز تا کنون هیچگاه در امور مربوط به این مقاومت هیچگونه مداخلهیی نداشته است.
بنابراین،از آن جا که در دو دهه گذشته مقاومت ایران جز با دیکتاتوری مذهبی و تروریستی حاکم بر ایران باکس دیگری سرجنگ و خصومت نداشته و ندارد،پرواضح است و در تجربه دو دهه هم به اثبات رسیده است که هر گونه برچسب و خصومت و جنگ علیه مجاهدین و مقاومت ایران اعم از داخلی و منطقهیی و بینالمللی،برای استمالت و خوشآمد و تقویت آخوندهای حاکم یا جناحی از آنها بوده است. یعنی درهر گونه کنش و واکنش داخلی و منطقهیی و بینالمللی با این مقاومت،مدارسیاسی، بلاشک و بدون شکاف،با رژیم آخوندها بسته میشود.
نتیجه این که،برخلاف آن چه رژیم میخواهد وانمود کند،هر گونه برخورد با مقاومت ایران (اعم از منفی ومثبت) از جانب هرکس و هر نیرو و هر دولت،تابع معادلات ایران و رژیم حاکم برآنست و ظرف مکانی و معادلات جعرافیایی تاثیر عمده نمیپذیرد. پس،سرنوشت این مقاومت بهطور قانونمند در ارتباط مستقیم با رژیم آخوندی و سرنوشت مردم ایران رقم میخورد. این سرنوشت را به همه مخاطرات آن،از ربع قرن،پیش با شعار مرگ بر ارتجاع - زنده باد آزادی در مصاف با استبداد مذهبی آگاهانه و آزادانه پذیرفته، و خود، داوطلبانه، فعالانه و با تمام قوا،آن را رقم زدهایم. بهای آنرا هم،هر چه سنگین و خونین، پرداخته و باز هم خواهیم پرداخت و این جز بر شرف و افتخارمان نمیافزاید.
حالا هرکس که کمر راست و سربالا و چشم باز کند،به وضوح درمییابد که این رژیم است که یکصد بار بیشتر نسبت به تحولات آینده نگران و ترسان است. اگر مجاهدان و رزم آوران آزادی هم چون همیشه آگاهانه برای آزادی مردم و میهنشان در خطر جان باختن و شهادت هستند،آخوندها به جد در معرض باختن حاکمیت خود هستند.
سنت تکامل،حکم تاریخ و اراده سترگ ملت ایران و فرزندان رشید این مرز و بوم بر سرنگونی و سلب حاکمیت از آخوندهای پلید تعلق گرفته است»
و اکنون میبینید که آخوندها در فاز انحلال و سرنگونی به جد در معرض باختن حاکمیت خود هستند و سنت تکامل و تاریخ و ارادهٔ سترگ ملت و فرزندان رشیدش بر همین تعلق گرفته است.
مهمترین درس رژیم ضدتاریخی و ضدبشری ولایت فقیه از تجربه افغانستان و عراق این بود که بر دستیابی به سلاح اتمی بهعنوان تنها ضامن استراتژیکی بقاء بیش از پیش پای بفشارد. در غیراینصورت بهگفته خامنهای با زنجیرهای تمام نشدنی از جامزهرهای بعدی را بهدنبال خواهد داشت و بنابراین مسیر غیرقابل برگشت است. پاسدار احمدینژاد در همین باره گفت « یک قدم عقبنشینی بهمعنی بر باد رفتن تمام موجودیت و هستی ماست ».
پاسدار رحیم صفوی سرکرده سپاه ارتجاع هم در ۲۸مهر بهنحو سادهتر و روشنتر افزود «ما در یک شرایط بسیار سرنوشتساز قرار گرفتهایم. بیگانهها دور ما حلقه زده و امنیت ما را در خطر قرار دادهاند».
حقیقت این است که ماجراجوییهای رژیم در لبنان و فلسطین و سومالی نیز، که بهقول خودش عمق استراتژیک جبههی اوست. خط بستن پیش دستانه برای ممانعت از رسیدن موج تغییر و سرنگونی به مرزهای ایران و داخل ایران است.
اگر با یک رژیم تثبیت شده با پایههای توانمند اقتصادی و اجتماعی مواجه بودیم هیچ نیازی به این چیزها نداشت. نمودهای ماجراجویانه، سرپوش ضعفهای ماهوی و نوعی فرار به جلو است!
پایه و اساس رژیم آخوندی بر مفت خوری و فرصتطلبی است. گمان میکند حال که آمریکا افغانستان و عراق را گرفته و سلاحهای اپوزیسیون مسلح رژیم یعنی مجاهدین را هم گردآوری کرده است، پس فرصت را باید مغتنم شمرد. در سراسر منطقه به تهدید و تروریسم و شانتاژ پرداخت و بر طبلهای اتمی و عراق کوبید. اشتباهات سیاست آمریکا را به کیسه خود ریخت و باد ابرقدرتی و ترسیم مجدد نقشهٔ جهان به غبغب انداخت، عمامه را کج گذاشت و با کاتیوشا و خمپارهزنی کور و بمبهای جهنده در کنار جادهها، در این منطقه از جهان، نفسکش طلبید!
رژیم فکر میکند که به این وسیله میتواند از موضع قدرت، جامعه جهانی را به پای میز مذاکره و قبول موجودیت رژیم ولایت فقیه به همین صورتی که هست بکشاند و شرایط خود و هژمونیاش بر منطقه را بقبولاند. لیکن این توهم اکنون با قطعنامهٔ ۱۷۳۷ نقش بر آب شد. سه سال و نیم در این امر، با خاصهخرجی از کیسه ملت ایران موفق بود، اما سرانجام در پی همان «ضامن استراتژیکی بقاء» که همان بمب عمامهپیچ اتمی باشد به دام افتاد و بقول خودش از ترس خودکشی به مرگ طبیعی رضا داد!
قطعنامه در قدم اول مقرر کرده است که رژیم باید، بلادرنگ فعالیتهای تکثیر اتمی خود را بهحالت تعلیق در بیاورد. واردات و صادرات مواد و تجهیزاتی که دارای ظرفیت و استفاده اتمی هستند به ایران و از ایران ممنوع اعلام شده است. داراییها و اموال اشخاص یا مؤسساتی که فعالیتهای اتمی رژیم و یا فعالیتهای مربوط به توسعه سیستمهای پرتاب سلاح اتمی آنرا حمایت میکنند، مسدود میشود. حال اگر ضمن ۶۰روز رژیم عقب بنشیند و تبعیت کند فبها المراد. در غیراینصورت، اقدامات بعدی تحت ماده ۴۱فصل هفتم منشور ملل متحد اتخاذ میشود. در این اثناء کمیتهیی متشکل از تمامی اعضای شورای امنیت اجرای قطعنامه را توسط رژیم و بقیه کشورهای عضو سازمان ملل مورد بررسی و نظارت قرار میدهد تا موارد نقض تحریم رژیم تعیینتکلیف شود و این کمیته هر سه ماه یکبار بایستی به شورای امنیت گزارش بدهد.
ماده 41فصل هفتم منشور میگوید: شورای امنیت میتواند تصمیم بگیرد که برای اجرای تصمیمات مبادرت به چه اقداماتی باید کرد که متضمن به کارگیری نیروی مسلح نباشد و میتواند از اعضای ملل متحد بخواهد که به اقداماتی از قبیل متوقفساختن تمام یا قسمتی از روابط اقتصادی و ارتباطات و قطع روابط سیاسی متوسل شوند.
اما در صورتی که ماده ۴۱نتیجه ندهد،ممکن است ماده ۴۲در دستور قرار بگیرد.
ماده 42میگوید: درصورتیکه شورای امنیت تشخیص دهد که اقدامات پیشبینی شده در ماده 41کافی نخواهد بود یا ثابت شده باشد که کافی نیست، میتواند به وسیله نیروهای هوایی، دریایی یا زمینی به اقدامی که برای حفظ یا اعاده صلح و امنیت بینالمللی ضروری است مبادرت کند. این اقدام ممکن است مشتمل بر تظاهرات و محاصره و سایر عملیات نیروهای هوایی، دریایی یا زمینی اعضای ملل متحد باشد.
البته ما هیچ مخالفتی نداریم که رژیم عقب بنشیند. در اینصورت همان جامزهرهای زنجیرهای و برباد رفتن تمام موجودیت و هستی، پیش روی رژیم است با حلقات پیچ در پیچ خطر که امنیت و سراپای رژیم را در بر گرفته است. اینجا جایی است که بهگفته علی « اِذ لاوِردَ وَلا صَدَر » یعنی استبداد وحشی و لجام گسیخته آخوندی نه راه پیش دارد و نه راه پس...
در مجلس رژیم از تصویب طرحی برای خروج از معاهده منع تکثیر اتمی صحبت میشود. ساعتی پیش پاسدار علی لاریجانی دبیر شورای امنیت رژیم از نصب 3000سانتریفوژ غنیسازی اورانیوم صحبت کرد. رادیوی رژیم بهنقل از احمدینژاد گفت: تصویبکنندگان قطعنامه بهزودی پشیمان میشوند و اضافه کرد اینها نمیگذارند بشریت لذت امنیت را بچشد...
پس باید ماجراجویی و شلنگ تختههای بیشتری را هم در دوران احتضار و سرنگونی انتظار داشت. قیمتش را هم مردم ایران با طناب دار و حلقآویز در ملأعام و مردم و جوانان عراقی با هفتهیی هزار سرِ بریده و بدنهای مثله شده با دریل و مته و دستگاه فرز میپردازند. به این میگویند «رأفت اسلامی» مدل ولایت فقیه و «مهرورزی» گماشته پاسداری که در تقلید سخیف از امام رجالگان خمینی، با مبتذلترین املاء و انشاء به «نصیحت» جهان و قدرتهای آن میکوشد و کلمه عدالت را هم البته در بغض و تعارض با آزادی، ملوث میکند. در این اثناء تهیدستانی هستند که برای قوت لایموت در کنف همینگونه عدالت و رأفت و مهرورزی، دختران خود را هم میفروشند یا اجاره میدهند. وای بر سنگدلان دینفروش....
و شگفتا از حامیان و گروههای فشاری که در کشورهای مختلف از چنین رژیمی پشتیبانی میکنند. در همین وضعیت دم از قدر قدرتی رژیم و ضرورت مذاکره با آن میزنند و حتی میخواهند انتخابات خبرگان را شرکت گسترده مردم و پیشرفت مدرهها جلوه دهند. بگذریم که مردم ایران پس از 28سال بهخوبی آزمودهاند و میدانند که هدف از اینگونه تحلیلهای مسخره ادامه مماشات و ادامهٔ اختناق مذهبی حاکم بر ایران به بهای درد و رنج و فقر و گرسنگی مردم ایران است. هر چند که روزگار مشاطهگری چنین رژیمی یک دهه پس از آنهمه دود و دم بیهوده برای اصلاحات و اصلاحطلبی پوشالی آخوند خاتمی، بهسر آمده است.
اما بهرغم همه قدرتنماییهای پوشالی رژیم و عربدههای غنی شدهٔ منطقهای و بینالمللی آن، وای به روزی که رئیسجمهور مقاومت، چند هزار کیلومتر دورتر از ایران، به پارلمان اروپا یا بلژیک یا نروژ برود یا سخنرانی و مصاحبهیی بکند.
وای به روزی که ماهوارهای در این سو یا آن سوی جهان برنامهای از مجاهدین و مقاومت ایران پخش کند.
وای به روزی که عراقیان در بغداد جلسهای در حمایت از مجاهدین بگذارند
و وای به روزی که یک شخصیت سیاسی یا اجتماعی یا یک شیخ عشیره عراقی به اشرف برود. چه رسد به کنگره همبستگی مردم عراق و حمایت پنج میلیون و دویست هزار تن از آنان از مجاهدین...
آنوقت ابرقدرت عمامهدار منطقه، به ناگهان از کوره در میرود و در یک آن دچار جنون میشود. آنچنانکه روی آتش به سیخ کبابش کشیده باشند، جلز و ولز میکند و آنچنانکه گویی شیشه عمرش در معرض شکستن است، از ضامن خارج میشود. یقه چاک میدهد. بر سر و رو میکوبد. تهدید میکند. کف بر دهان میآورد. دشنام میدهد. راجع به اینکه تروریست خوب و بد وجود ندارد موعظه میکند! تهدید به قطع تمامی روابط و مناسبات اقتصادی و سیاسی و اخلاقی و غیراخلاقی میکند! در یک کلام. بهکلی رَم میکند. به همه جا چنگ میاندازد و به در و دیوار سر و سُم میکوبد.
راستی آن اتم و لیزر و سانتریفوژ و اورانیوم غنی شده و جشن هستهیی و ورود به باشگاه اتمی کجا؟ و اینهمه ذلت و نکبت و دریوزگی در قبال مجاهدین و مقاومت ایران کجا؟
آری، این همان لحظه و رابطهٔ ضروری ناشی از ماهیت شییٴ است که قانونمندی یک موجودیت عقبماندهٔ ضدتاریخی را فرموله میکند. درست در همین لحظه است که نقطهٔ ضعف درمانناپذیر هیولا، به کریهترین و در عینحال روشنترین صورت، بیرون میزند:
از طریق نشریات سپاه تروریستی قدس در عراق، خواستار اعدام دستهجمعی، یا لااقل اخراج مجاهدین از عراق میشود. سفیرش در فرانسه رسماًً ادعا میکند که پول مجاهدین را آمریکا و اسراییل میدهند. مذاکرات اتمی با سولانا را بهخاطر دعوت پارلمان اروپا از رئیسجمهور مقاومت قطع میکند. نمایندهاش در پارلمان اروپا تهدید میکند که ۲۵میلیارد دلار تجارت با ما را از دست خواهید داد.
به فرانسه اعتراض میکند که چرا قضاتش را سریال مانند قاضی مرتضوی و محمدی گیلانی یا لاجوردی تربیت نکرده تا رأی خلاف شرع ولایت ندهند!
آیتالله قاسمی و بسیاری شخصیتهای دیگر را در عراق به جرم حمایت از مجاهدین ترور میکند. درب وزارتخارجه عراق را از پاشنه میکند. آنقدر که مقامات عراقی رسماًًٴ مینویسند هیچ دیدار و هیچ برخورد و هیچ سفر و هیچ گفتگویی بین ما و نمایندگان حکومت ایران نیست که طرف ایرانی موضوع مجاهدین خلق را مطرح نکند.
میبینید که هر چند مجاهدین خلعسلاح و محصور هم باشند و هر چند که آذوقه و سوخت و دارویشان هم قطع شده باشد، برای رژیم فرقی نمیکند. گوئیا که شیشه عمر دیو از همینجاست که میشکند: این است شاخص راهنمای تغییر دموکراتیک و راهحل سوم در ایران که مریم پرچمدار آن است و رژیم با واکنشهای دیوانه وار به مصداق شناخت اشیاء با اضدادشان، خودش ناخواسته به آن گواهی میدهد. رژیم آخوندی از هیچ چیز بیشتر از این نمیهراسد: تغییر به دست مردم ایران و مقاومت مردم ایران و مجاهدین خلق ایران و رزم آوران آزادی ایران.
بگذارید بدون ذرهای مبالغه، تصریح کنم: ما به جامعه بینالمللی و به آمریکا و اروپا راهحل مریم را پیشنهاد میکنیم. این راهحل نه فقط مطلوب ما و ملت ما بلکه نیاز مبرم خود آنها و ملتهای آنها هم هست. زیرا که صلح و امنیت و دموکراسی و حقوقبشر و ثبات و سازندگی و دوستی و یک ایران غیراتمی و همکاری و توسعه اقتصادی را در این منطقه از جهان پیشنهاد میکند و به قوانین و کنوانسیونهای بینالمللی احترام میگذارد.
اکنون که روزگار مماشات و استمالت از آخوندها به بهای سرکوب ملت و مقاومت ایران و به بهای پایداری شگفت فرزندان رشید این مرز و بوم مفتضح شده و بلاجواب مانده است، تأکید میکنیم که دخالت نظامی نه لازم است و نه گره گشا.
بگذارید مردم ایران خود با این رژیم که بانکدار مرکزی و پدرخواننده تروریسم بینالمللی و کانون صدور بنیادگرایی است تعیینتکلیف کنند. کافی است راهبند تروریستی به سود فاشیسم افسار گسیخته مذهبی را رسماًً و صریحاً و علناً از روی این مقاومت مشروع و برحق یک ملت تحت ستم بردارید و محدودیتهای اعمال شده در عراق و آمریکا و اروپا را بالکل به کنار بگذارید و بساط پرونده ننگین و شبه کودتای ۱۷ژوئن را جمع و ختم آن را اعلام کنید.
حال اگر راهحل بهتری سراغ دارید که بهای کمتری دارد، خود دانید، بفرمایید باز هم آزمایش کنید. بفرمایید باز هم با همین رژیم مذاکره و معامله و مصالحه کنید. فقط به یاد داشته باشید که یک ضربالمثل ایرانی میگوید، خود کرده را تدبیر نیست...
سیاست سنگ، آن هم سنگ صبور را، بستن، و سگ، آنهم سگ هار را، گشودن و استمالت کردن، دیگر چارهساز نیست.
به خلق محبوب و در زنجیرمان بهویژه جوانان مجاهد و مبارز و دانشجویان و محصلین هم میگویم که زمان برخاستن است. امیلیانو زاپاتا گفت، بهتر است ایستاده بر پاهایمان بمیریم تا بر روی زانوانمان زندگی کنیم. هیهات مناالذله...
اصل حرف این است که: کس نخارد پشت ما جز ناخن انگشت ما.
به قهرمانان ایستاده در اشرف بنگرید که بزرگترین حماسه پرشکوه پایداری را در یکصد سال اخیر در تاریخ ما رقم زدهاند. میتوانیم و باید که همین حماسه را در جای جای میهن بگستریم. هیچکس در هیچ شرایط و در هیچ سن و سالی نیست که کاری از او برای آزادی میهن برنیاید. همه میتوانند یار و غمخوار و مددکار باشند و به این بیندیشند که از آنها چه کاری و چه کمکی و چه خدمتی در این مسیر ساخته است.
از امیرخیز تا اشرف، از دلیران تنگستان تا مجاهدان جنگل و سربازان نهضت ملی، همه از دامان همین خلق و همین میهن برخاستهاند. آزادی حق مسلم ملت ماست. رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان آزادی و مقاومت ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ماست.
و شما، آهای بچههای اشرف، خوب گوش کنید:
1- مبادا در اثر پیروزیهایتان مغرور شوید. خدا را به فضیلت مقاومت و نعمتِ صبر و شکوه پایداری که به شما ارزانی داشت نماز شکر بگذارید. فضلالله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما.
2- بر تعهدات و مسئولیت و هوشیاری خود بیفزایید و برای آزمایشهایی که پیش رو داریم آمادهتر شوید.
3- خویشتن خویش و یکدیگر را گرامی و پرارج بدانید و از کم و کاستیهای پیشین در خود و همرزمانتان بگذرید.
4-مثل همان زمان که گفتم شلیک نکنید، یا سلاحها را که عزیزتر از جانتان بود بدهید، اکنون هم هیچ بیانضباطی و کج خلقی و بیحوصلگی و نافرمانی نشان ندهید و به اقدامات خودبخودی دست نزنید.
5- عهد صدق و فدا را با خود و خدای خود و خلق در زنجیرمان تجدید کنید و از خدا مصرانه بخواهید که ننگ جفا و پیمانشکنی و پشت کردن و خنجر و خیانت را هرگز بر شما نپسندد. گرد ذلت و پریشانی بر پیشانی شما هرگز ننشیند و هر گونه مقهور و مرعوب دشمن ضدبشر شدن را از قلب و روحتان بزداید.
6-خواهران شورای رهبری و در رأس همه سردارتان مژگان و مسئول اول سازمان صدیقه را که والاترین هدایای مریم هستند، پاس بدارید و حرف برادران مسئول و ارشد را به گوش جان بشنوید.
7-قدر حمایت بیکران و بیچشمداشت مردم عراق را هر چند دردمند و رنج دیده و تهیدستند بدانید و از نام نیک مجاهدین خلق ایران در میان آنها نگهبانی و حفاظت کنید. سلام بر شریفان و آزادگانی که ما را جزیی از خانه و خانواده و عشیره و جامعه خود تلقی کردند و در سختترین شرایط به دفاع از جان و مال و ناموس و آبروی مجاهدین میثاق بستند و در برابر توطئهها و رگبار تهمت و افترای رژیم آخوندی و مزدورانش سینه سپر کردند.
8-همچنین خود را تا به ابد مرهون لطف و حمایت مردم ایران و یکایک هموطنانمان در گوشه و کنار جهان بدانید که شما را گرامی داشتند، رسمتان را ستودند و شهرتان را شهر شرف خواندند. آنانکه از تبریز و تهران و اهواز و کرمانشاه و کردستان و از استرالیا تا شرق و غرب آمریکا و قلب اروپا و کشورهای مختلف آسیا نگران حال و احوال شما بودند، نبضشان با شما طپید و به هر میزان که میتوانستند قدمی برداشتند، به دمی یا درمی یا قلمی و یا با شعر و قصیده و حتی یک دعا و یک قطره اشک یا آهی گرم، از سر شوق و صفا، همدلی و همراهی کردند. آنها که برای شما فریاد زدند، خروشیدند، مشت گره کردند، و هنوز هم ماههاست که برای دفاع از حق پناهندگیتان در تحصن بهسر میبرند. بارخدایا به تمام آنها جزای خیر و پاداش مضاعف عطا کن.
9- بهخوبی میدانید که در آینده هم مانند گذشته به میزانی که کار کنیم و از خود مایه بگذاریم پیش میرویم و خلقمان را هم به سوی آزادی پیش میبریم. پس بر این مایه و سرمایه باید افزود. مبادا فردای روزگار افسوس بخوریم که چرا فلان کار لازم را نکردیم یا راهحل بَهمان مشکل را در تلاش جمعی برای یافتن راهحل، پیدا نکردیم.
10-شما، همگی شما، تکتک شما، ”مؤسسان” مقاومت رهایی بخش در دوران انحلال و سرنگونی یعنی دوران فنای فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران هستید. کاغذی بردارید و تعهدات و کارآییهای خود را در این مرحله، بهرغم همه محدودیتها، یک به یک فکر کنید و بنویسید تا روشن شود که چه تواناییها و کارآییهای ارزندهای دارید. اگر توانمندیها و تعهدات، معین و مکتوب شوند، این مؤسسان در مجموع، دریایی از سرمایه و توانمندی است. در اینصورت من هم:
هفت آسمان را بَردَرَم از هفت دریا بِگذَرَم چون دلبرانه بنگری در جانِ سرگردانِ من
سلام بر خلق ـ سلام بر آزادی
سلام بر مریم ـ سلام بر اشرف
قربانتان مسعود
3دی ۱۳۸۵