گزیده سخنرانی مسعود رجوی:
فدا، رمز ماندگاری
پیام پیشوایمان در یک کلام، فدا بود و آزادی. اما فدای او فدای مطلقه بود که هیچگاه ما به آن مرزها نخواهیم رسید. زیرا که آن روزگار، روزگار ناآگاهی بود. هنوز مرزهای چندان روشنی بین انسانیت و دنیای حیوانی و دیو و دد برقرار نشده بود. شکستن آن شب تاریک، نیازمند فدای مطلقه بود. ما تنها پرتوی از آن را تحت عنوان فدای حداکثر آموختیم. آموختیم که انسان بهمثابه یک پدیده و وجود ایدئولوژیک، در مسئولیت پذیریش متبلور میشود و این هم یعنی فدا. چرا که سایر جانداران در دنیای حیوانی هرگز این کلمه را نیاموختند و نخواهند آموخت. بنابراین، هرکس که با این کلمه ناآشنا و غریب است، هرگز رایحه و عطر انسانیت را استشمام نخواهد کرد. در دنیایی که همه ارزشهایش یکی پس از دیگری فرو ریخت، این، ریسمان نجات مجاهدین و رمز ماندگاری آنها بود. عجب رمز سرخفام، خونین ولی درخشان، شکوفان و تابانی! بهاندازه یکصد هزار شهید، کهکشانی از شهیدان آزادی. آنهم در روزگاری که رسوبات شاه و خمینی بسیاری از گیجگاههای گچگرفته را پر کرده است.…
پیام پیشوایمان در یک کلام، فدا بود و آزادی. اما فدای او فدای مطلقه بود که هیچگاه ما به آن مرزها نخواهیم رسید. زیرا که آن روزگار، روزگار ناآگاهی بود. هنوز مرزهای چندان روشنی بین انسانیت و دنیای حیوانی و دیو و دد برقرار نشده بود. شکستن آن شب تاریک، نیازمند فدای مطلقه بود. ما تنها پرتوی از آن را تحت عنوان فدای حداکثر آموختیم. آموختیم که انسان بهمثابه یک پدیده و وجود ایدئولوژیک، در مسئولیت پذیریش متبلور میشود و این هم یعنی فدا. چرا که سایر جانداران در دنیای حیوانی هرگز این کلمه را نیاموختند و نخواهند آموخت. بنابراین، هرکس که با این کلمه ناآشنا و غریب است، هرگز رایحه و عطر انسانیت را استشمام نخواهد کرد. در دنیایی که همه ارزشهایش یکی پس از دیگری فرو ریخت، این، ریسمان نجات مجاهدین و رمز ماندگاری آنها بود. عجب رمز سرخفام، خونین ولی درخشان، شکوفان و تابانی! بهاندازه یکصد هزار شهید، کهکشانی از شهیدان آزادی. آنهم در روزگاری که رسوبات شاه و خمینی بسیاری از گیجگاههای گچگرفته را پر کرده است.…
حیات و مرگ واقعی
دو نوع تفکر از دیر زمان رو در روی هم صفآرایی میکرده که همانا رمز و راز بشریت است. یکی تفکر حیوانی است برای «حفظ خود» و «در خود» تابیدن و دیگری از خود تا بهخدا. و در مسیر فدا کردن و «خود» را درهم شکستن. عقل تاجر پیشه میگوید که باید این «خود» را حفظ کرد اما عشق حسینی و علوی و مجاهدی، بیباک، صاعقهوار، پرالتهاب، رعدآسا، دستافشان، پاکوبان و غزلخوانان میگوید که اثبات هویت انسانی و وجود انسانی و اعتبارش در صرفنظر کردن و فدای این «خود» در عشق به خلق و خالق است: عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد عشق دیده آنسوی بازار او بازارها آنچنان که مولای متقیان آموخت الموت فی حیاتکم مقهورین، وقتی درهم شکسته و خوار و خفیف شده و مقهور شده باشید مردهاید، ولو که بهظاهر زنده باشید. و بهعکس و الحیات فی موتکم قاهرین، وقتی که سرفراز و عزتمند همچون شهیدان آزادی فدا شوید، زندهاید ولو که جان در بدن شما نباشد. بر اساس همین فلسفه شورانگیز است که در روز عاشورا درست وقتی که شعلههای نبرد بالا میگرفت، درست در لحظةی که به دیار رفیق اعلا میشتافت و شمشیرها و تیرها محاصرهاش کرده بودند و داشتند او را میگرفتند، امام حسین در برابر مرگ فریاد میزد کل حی سالک سبیلی »هر زندهیی بهراه من خواهد رفت»! آنجایی که فریاد میزد ای آل ابیسفیان اگر دین ندارید، اگر ایدئولوژی سرتان نمیشود، حداقل آزاده باشید.… .