728 x 90

آموزش برای نسل جوان (شماره۱۲) - مسعود رجوی -۷ خرداد ۱۳۶۶

مجاهدین خلق ادامه‌دهندگان راه مجاهدان صدر مشروطه در مدار جدید تکاملی

بورژوازی سازشکار ضدانقلابی همدست ارتجاع در جنگ ضدمیهنی و در شکست انقلاب مشروطه

مسعود رجوی -۷ خرداد ۱۳۶۶

 

در تاریخ ایران هشتاد سال پیش بود تقریباً که مجاهدین صدر مشروطه این راهی را که امروز مجاهدین خلق در مدار تکاملی جدیدی آن را به پیش می‌برند و ارتقا دادند، آنها آغاز کردند. اما افسوس که انقلاب مشروطه به‌خاطر ضعف و سازشکاری بورژوازی سرانجام به مسیر سازش و شکست کشانده شد. آن موقع مجاهدین صدرمشروطه در تبریز آغاز کردند با ستارخان سردار ملی و باقرخان سالار ملی، شهری که بنیانگذار کبیر ما محمد حنیف هم از آنجا برخاست و بعد مردم را بعدازظهرها می‌بردند به مشق و تمرین نظامی کاری که در تهران به‌خاطر حضور بختک‌های سیاسی که مانع پیشرفت نیروهای مسلح انقلابی بودند، امکانپذیر نشد. در تهران مانع می‌شدند، حالا با فتوا گرفته یا با توطئه سیاسی و با دجالگری اجتماعی که مجاهدین در آنجا هم پرچم انقلاب را به اهتزاز در بیاورند. سرانجام فقدان همین حلقه باعث شد که مجاهدین را خلع‌سلاح و سرکوب کنند. کاری که خمینی هم بعد از انقلاب سلطنتی می‌خواست که بکند اما نگذاشتیم. در آخر هم سردار ملی ستارخان را در پارک اتابک محاصره کردند. مجاهدینش را خلع‌سلاح کردند و خودش را هم مجروح کردند و عاقبت هم از جراحتی که به زانوی او وارد شده بود و تیرخورده بود، درگذشت.

تقدیر این بود که این حلقه مفقوده اصلی در دوران ما، پس از انبوهی تجارب و کشاکش‌های بسیار مردم ایران به آن نایل شوند و گم شده را پیدا کنند. بنابراین لباسی که شما به آن ملبس هستید و موضعی که در تاریخ نوین ایران احراز کرده و وظیفه‌ای که در چهارچوب نبرد و جنگ آزادیبخش انجام می‌دهید، شرف و افتخار و کرامت بزرگی است.

بعد از این مقدمه باید به این حقیقت اشاره کنم که اگر ما به مسئولیت و موضع تاریخی‌مان اشراف نداشته باشیم نخواهیم توانست چنانکه باید، مسیری را طی کنیم، نقاط عطف را پشت سر بگذاریم و سختی‌هایش را تحمل کنیم و معنای هر قدمی را که برمیداریم درک کنیم. در طول ۵-۶ سال گذشته از نظر سیاسی ما می‌باید با شعار مرگ بر خمینی اول چهره دژخیم را برملا می‌کردیم، بر سرش ضربتی می‌کوبیدیم، جانشین و آلترناتیو دمکراتیک انقلابی را معرفی می‌کردیم. جنگ‌افروزی دجالانه و ضدمیهنی‌اش را برملا می‌کردیم و جاده صلح را هموار می‌کردیم. با همه بالا و پایینی‌های و با همه فراز و نشیبهای آن، رسیدن به نقطه امروز و هموارکردن راه خطی، راه استراتژیکی و تاکتیکی شعار صلح و آزادی این مدت طول کشید و برای آن بهای بسیار سنگینی پرداختیم. دهها هزار زن و مرد جان برکف، انبوه اسیران و تمام رنج و شکنج و خونی که طی این مدت چنان که می‌دانید از پیکر مجاهد خلق رفته تا شعله آتش، آتش امید و اعتماد یک خلق در زنجیر را زنده نگاه دارد.

بر سر راه، می‌باید بورژوازی چپاولگر ضدانقلابی را کنار می‌زدیم، بورژوازی که هیچگاه انقلابی نبوده، با انقلاب نبوده، اما خیز برداشته بود و با خمینی هم برای غصب بهره‌های مردمی انقلاب ضدسلطنتی دست در دست شده بود. همان بورژوازی چپاولگری که بیشتر با ارتجاع بود و هست و خواهد بود و او را بر انقلاب ترجیح می‌دهد. چه می‌شود کرد که شاید هم رسالت نسل ما بود و به هرحال مشیتی بود مربوط به این نسل که این بورژوازی چپاولگر ضدانقلابی که در خارج کشور داعیه نمایندگی اقشار میانی و اقشار به‌اصطلاح میانی را داشت با خصیصه وابستگی و وابسته‌گرایی بر سر راه انقلاب نوین ایران سنگ و لگد می‌انداخت و می باید با آن تصفیه حساب می‌کرد. فی‌الواقع هم این وجود پلید تاریخی منفعتی در انقلاب نوین ایران ندارد بلکه خودش و حیاتش را در ارتجاع کهن می‌بیند. ارتجاع خمینی بسیار سفاک و دجال است. در رأس این دجالیت فی‌الواقع باید از جنگ‌افروزی آن نام برد. با جنگ بود که خمینی ارتجاع را سرپا نگاه داشت. با جنگ بود که پای بورژوازی ضدانقلابی را به خودش گره زد. با جنگ بود که روی اختناق سرپوش گذاشت. با جنگ بود که رهایی و پیروزی را به تأخیر انداخت و ما می‌باید بهای سنگین آن را می‌دادیم. کما‌این‌که باز هم می‌دهیم. این جنگ یک ابتلاء فوق‌العاده بزرگ تاریخی بود. در مقابلش همه باید آزمایش می‌دادند.

اما در مقابل این ابتلا و فتنه بزرگ تاریخی، نیروهای مختلف آزمایشات مختلفی دادند. یک نیروی عمیقاً انقلابی و توحیدی لازم بود مثل مجاهدین که بلند شود و طلسم دجالیت را درهم بشکند و شعار صلح بدهد و پای آن هم بخوابد و قیمت آنها را هم بپردازد و همه مارکها را هم به جان بخرد. در غیر اینصورت این نسل ما امروز رسالت خود را نمی‌توانست اجرا کند. از پس مهلک‌ترین ابتلاء زمان خود، از پس پیچیده‌ترین آزمایش دوران خود، نمی‌توانست سرفراز بیرون بیاید. گویا که مشیت این بوده که خمینی گیر ضد تمام‌عیار خودش یعنی ”مجاهد خلق“ بیافتد. والا در صحنه کسی نبود که این‌چنین با تمام توش و توان با آن در بیافتد و بعد هم طلسم‌های او را یکی پس از دیگری درهم بشکند.

فکر می‌کنم با نگاهی به خودتان و سابقه زندگی‌تان خوب می‌توانید بفهمید که برای سازمان چنین چیزی امکان پذیر نبود مگر به اتکاء و به پشتوانه شما و امثال شما. بدون این‌که قصد مبالغه داشته باشم. زمانی تاریخ گواهی خواهد داد که هر یک از رزمندگان، هر یک از اعضاء و هواداران مجاهدین، فی‌الواقع الماسی بودند و هستند فوق‌العاده گرانبها. گفتم الماس اشتباه کردم، نه انسان، انسان مجاهد. آن‌که قید و بندها و زنجیرها را درهم می‌شکند و آن که با مایه گذاشتن، با فدا، غیرممکن ها را ممکن می‌کند. وقتی به صحنه عملیات می‌رویم خوب حس می‌کنیم. در آخرین تحلیل، اسلحه‌ها نیستند که باهم حرف می‌زنند، اگر چه سلاحها به هم شلیک می‌کنند. در آخرین تحلیل، انسان‌هایی هستند که در مقابل هم صف کشیده‌اند. یک‌طرف خمینی و یک‌طرف مجاهد خلق. اگر جان خود را تمام‌عیار کف دستتان نگذاشته باشید که نمی‌توانید بروید عملیات کنید. در آخرین تحلیل، از این صف بندی، از این تقابل جرقه بر می‌خیزد و از جرقه حریق، و طومار زنجیر و ظلمات و ارتجاع و استثمار را درهم می‌پیچد، می‌سوزاند، دود می‌کند، خاکستر می‌کند و به باد می‌دهد. در آن لحظه خیلی خوب می‌شود دید که بالمآل چه عنصری با چه عنصری در جنگ است.

انقلاب ایران با آن‌چنان پیچیدگی مواجه می‌شود که در کمتر انقلاباتی در جهان دیده شده است. چه باید کرد؟ برخی ساز سازش و تسلیم را کوک می‌کنند، برخی در باب مفاعله ماده مصالحه را صرف می‌کنند، برخی به پای مجاهدین می‌پیچیند. اما مجاهدین در باب مفاعله هم مصدری جز مبارزه و مجاهدت نیافتند و نخواهند یافت.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/cccdfefd-df83-4692-8ab9-fa64eb17025a"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات